پرده سینما

«شابلون»ی شخصیت‌پردازی نکن، ساختار داستانی متناسب داشته باش! نگاهی به فیلم «پرویز خان» ساخته علی ثقفی‎

کاوه قادری

 


 

 

         

 

 

 

پرویز خان با انتخاب یکی از جنجالی‌ترین مقاطع زندگی شخصیت اصلی‌اش، دستمایه‌ی جذابی برای درام‌اش درنظر می‌گیرد و تم اصلی فیلم، تم کلاسیک تقابل قهرمان با کل جامعه‌ی پیرامونی‌اش می‌شود.

 

 

فیلم نمی‌تواند از پلات موقعیت به شخصیت برسد، در نتیجه شاهد غلبه‌ی دیالوگ بر نمایش هستیم.

 

 

ضعف در تألیف شخصیت البته فقط متوجه قهرمان فیلم نیست و در سایر آدم‌های قطب پروتاگونیست یعنی بازیکنان نیز مشاهده می‌شود و علت‌اش می‌تواند به این نکته برگردد که فیلمساز و فیلمنامه‌نویس، روی پیش‌آگاهی مخاطب از وضعیت شخصیت‌ها حساب کرده و شخصیت‌ها را وابسته به اطلاعات و شناختی که بیرون از فیلم از آن‌ها داریم پرداخته...

 

 

به نظر می‌رسد دراماتورژی فیلم پرویز خان، بیشترین ضربه را از ساختار داستانی‌اش خورده باشد.

 

 

اولین فیلم بلند سینمایی علی ثقفی یعنی پرویز خان، یک «فیلم شخصیت» است که از همان ابتدا برای معرفی و شناساندن شخصیت اصلی‌اش، از دریچه‌ی اجرا وارد می‌شود و روی نقش‌آفرینی سعید پورصمیمی حساب باز کرده است؛ مسأله‌ای که باعث شده اجرا قوی‌تر از فیلمنامه باشد و روایت نمایشیِ غنی‌تر و جزئی‌نگرانه‌تری نسبت به روایت داستانی را شاهد باشیم؛ مخصوصاً در حوزه‌ی قهرمان‌نگاری که ویژگی‌های جذابی همچون تحکم، قاطعیت و یکه‌بزن بودن «پرویز» از دل همین اجراها عینیت‌یافته می‌شوند. با این وجود، یکی از اشکالات مهم فیلم به همین مسأله‌ی تألیف شخصیت برمی‌گردد و فیلمنامه در این زمینه، نارس و فاقد درون‌زایی است. سکانس افتتاحیه‌ی فیلم در قالب مسابقات فوتبال بازی‌های آسیایی، در واقع همان «سکانس معرفی» قهرمان فیلم نیز هست که در آن، یکی-دو ویژگی از شخصیت «پرویز» به روایت نمایشی درمی‌آید اما همین یکی-دو ویژگی در ادامه، به مرور و در قالب موقعیت‌های متفاوت، آنقدر دوباره‌گویی می‌شود که جنبه‌ی تیپیکال می‌یابد. این کمبود متن برای تألیف قهرمان، در اولین سکانس تمرین دادن دسته‌جمعی شخصیت «پرویز» بیشتر خود را نشان می‌دهد؛ وقتی فیلم نمی‌تواند از پلات موقعیت به شخصیت برسد، در نتیجه شاهد غلبه‌ی دیالوگ بر نمایش هستیم و مؤلف فیلم می‌کوشد خُلل و خُرج در شناسه‌سازی از قهرمان را با دیالوگ‌های قصار جبران کند، در حالی که کلام، عینی نمی‌شود! همین لکنت در قهرمان‌پروری است که باعث شده آن موتیف «قمقمه‌ی آب را یکسره سر کشیدن» کاراکتر «پرویز» که به قصد ترحم‌برانگیز کردن شخصیت اصلی و نوعی رفتارنگاری او از نقطه‌ی A به نقطه‌ی B طراحی شده، آن نتیجه‌ی دراماتیک مدنظر فیلمساز را حاصل نکند، چون با اعوجاجات و تضادهای دراماتیک و فراز و فرودهای داستانی فیلم جور نیست و یک موتیف جداافتاده از درام است.

این ضعف در تألیف شخصیت البته فقط متوجه قهرمان فیلم نیست و در سایر آدم‌های قطب پروتاگونیست یعنی بازیکنان نیز مشاهده می‌شود و علت‌اش می‌تواند به این نکته برگردد که فیلمساز و فیلمنامه‌نویس، روی پیش‌آگاهی مخاطب از وضعیت شخصیت‌ها حساب کرده و شخصیت‌ها را وابسته به اطلاعات و شناختی که بیرون از فیلم از آن‌ها داریم پرداخته؛ در نتیجه، فیلم شخصیت‌پردازی مستقل ندارد و آدم‌ها خیلی «شابلون»ی تألیف می‌شوند! به این معنا که بیشتر روی شباهت چهره و برجسته‌سازی شمایل آشنای بیرون از فیلم این شخصیت‌ها نزد مخاطب حساب باز شده است. در نتیجه، مثلاً در سکانسی که «پرویز» از بازگشت «سیروس» به اردوی تیم ملی ذوق‌زده می‌شود، برای مخاطبی که مرحوم «دهداری» و مرحوم «قایقران» را بیرون از فیلم نمی‌شناسد، داخل فیلم این سئوال ایجاد می‌شود که مگر «سیروس» کیست که «پرویز» این‌همه باید از بازگشتش خوشحال باشد! همین مسأله درباره‌ی کاراکتر «عابدزاده» هم وجود دارد؛ یک چهره‌ی تیپیکال در حال خنده و بازیگوشی داریم به انضمام یک سری از واکنش‌ها و رفتارهای نمایشی که اگر توأمان با شناخت و پیش‌آگاهی مخاطب از «احمدرضا عابدزاده» در بیرون از فیلم نباشد، باعث می‌شود مخاطب نتواند این آدم فیلم را در حد یک شخصیت یا تیپ سینمایی بشناسد. در نتیجه‌ی همین عدم تألیف مستقل شخصیت‌ها است که ایده‌ی «گروه قهرمانان» فیلم در قالب بازیکنان جوان و در عین حال مظلوم و بی‌امکانات تیم ملی، آنچنان که باید موجب آفرینش برخورد دراماتیک نمی‌شود و تأثیر داستانی لازم را ندارد، چون شخصیت‌ها نزد مخاطب گیرایی ندارند.

فیلم پرویز خان با انتخاب یکی از جنجالی‌ترین مقاطع زندگی شخصیت اصلی‌اش، دستمایه‌ی جذابی برای درام‌اش درنظر می‌گیرد و تم اصلی فیلم، تم کلاسیک تقابل قهرمان با کل جامعه‌ی پیرامونی‌اش می‌شود. فیلم قادر است با خرده‌موقعیت‌های جستجو برای یافتن بازیکن و محل اردو، چالش برای داستان‌اش ایجاد کند و درام را زنده نگاه‌دارد؛ گرچه در این میان، طراحی و پیشبرد برخی خرده‌موقعیت‌ها سردستی است؛ مثال‌اش نحوه‌ی تمرین‌دهی «پرویز» و نوع بعضی از انتخاب بازیکنان که خیلی شعاری و گل‌درشت روایت شده و در کنار قصارتر شدن هر چه بیشتر لحن و بیان قهرمان در بعضی نقاط فیلم، «پرویز» را از حیث غلو در اخلاق‌ورزی، شبیه کاراکتر «هادی خضوعی» در سریال به‌سوی افتخار می‌کند و یک جاذبه‌ی بالقوه را به دافعه‌ی بالفعل تبدیل می‌کند و خرده‌ایده‌ای است که به ضد خود می‌انجامد.

از این گفتیم که متأسفانه گروه قهرمانانی که در کنار شخصیت اصلی برای قطب پروتاگونیست ماجرا انتخاب شده، به جهت عدم «شخصیت‌پردازی مستقلاً از دل درام برآمده»، ضعیف و کم‌رمق و آنتی‌پاتیک هستند؛ همچنین است قطب آنتاگونیست که آن کشش و تحکم و جذبه‌ی لازم برای جدی گرفته شدن را ندارند؛ در نتیجه به‌رغم گره‌افکنی‌های تصاعدی داستانی، کشمکش‌های فیلم ضعیف هستند؛ مخصوصاً از این حیث که علی ثقفی تلاشی برای همه‌شمول و عام‌فهم کردن رویدادهایش برای مخاطب نمی‌کند و همچنان که روی پیش‌آگاهی مخاطب از شخصیت‌ها حساب باز کرده بود، روی پیش‌آگاهی مخاطب از اتفاقات فیلم هم حساب باز کرده است. در نتیجه، مخاطبی که ماجراهای آن زمان تیم ملی فوتبال را نداند، اساساً بکگراند خیلی از اتفاقات فیلم را متوجه نمی‌شود.

با این همه اما به نظر می‌رسد دراماتورژی فیلم پرویز خان، بیشترین ضربه را از ساختار داستانی‌اش خورده باشد. فیلم علی ثقفی ساختار داستانی سه‌پرده‌ای را برای خود برگزیده که در آن، پرده‌ی دوم داستانی به چالش‌های قهرمان فیلم برای تشکیل و آماده‌سازی تیم ملی اختصاص دارد و پرده‌ی سوم داستانی، مسابقه‌ی میان ایران و کویت است. فیلم در پرده‌ی دوم داستانی‌اش، چالش‌های موقعیتی و افت و خیزهای رفتاری زیادی برای قهرمان‌اش ترتیب می‌دهد؛ عنصر فشار رسانه‌ها و مجلس و سازمان تربیت‌بدنی روی سرمربی تیم ملی، مشکلات یافتن بازیکن و تهیه‌ی محل اردو و آماده‌سازی، مسأله‌ی اعلام رأی کمیته‌ی انضباطی، استعفا و سپس بازگشت سرمربی به تیم ملی، گاه پای یک تصمیم سفت ایستادن و گاه کوتاه آمدن بخاطر جمع از سوی «پرویز». با این همه چالش و افت و خیز، فیلم همچنان پرده‌ی دوم و میانه‌ی داستانی مجموعاً طاقت‌فرسایی دارد، چرا که این فعل و انفعالات، منجر به تغییر یا تنوع در مسیر داستانی فیلم نمی‌شوند و در همین روند یکنواخت داستانی است که فیلم افت ریتم روایی دارد و دچار خلأ داستانی می‌شود. در مقابل اما پرده‌ی سوم داستانی در قالب مسابقه‌ی میان ایران و کویت، از همه‌نوع ویژگی روایی دراماتیک برخوردار است؛ پرهیجان و پرچالش و خوش‌ریتم است، احیای شخصیت دارد، قرینه‌سازی موقعیتی دارد، آفرینش برخورد دراماتیک دارد، رفتارنگاری از نقطه‌ی A به نقطه‌ی B دارد، اوج و فرود داستانی دارد و از خاصیت‌های یک دوئل کلاسیک موقعیتی نیز برخوردار است. در واقع، این فیلم باید به جای ساختار داستانی سه‌پرده‌ای، ساختار دونیمه‌ای را برای روایت درام برمی‌گزید؛ فصل چالش‌ها را کوتاه‌تر و دارای ریتم روایت و تدوین سریع‌تر می‌کرد تا نیمه‌ی اول داستانی فیلم شود و مسابقه‌ی فوتبال میان ایران و کویت را کمی بیشتر بسط می‌داد و به نیمه‌ی دوم داستانی فیلم تبدیل می‌کرد که در اینصورت، درام روان‌تر، خوش‌ریتم‌تر و منسجم‌تری پیش روی مخاطب می‌بود که اثر داستانی و احساس‌‌برانگیزی دراماتیکی بیشتری می‌داشت.

به بیان دیگر، فیلم پرویز خان علی ثقفی از آن جمله فیلم‌هایی بود که با وجود داشتن میانه‌ای نه‌چندان جذاب، با بهره‌مندی از یک افتتاحیه و اختتامیه‌ی خوب می‌توانست فیلم سروشکل‌دارتری جلوه داده شود و حکایت همان توصیه‌ی هاوارد هاکس شود که می‌گفت برای ساختن یک فیلم خوب، حتی اگر تعداد زیادی سکانس متوسط هم داشته باشید، فقط کافی است دو-سه سکانس خوب داشته باشید که دوتا از آن‌ها، حتماً سکانس‌های افتتاحیه و اختتامیه‌ی فیلم باشند. مسلماً فیلم علی ثقفی می‌توانست در معرض چنین توصیه‌ای قرار گیرد اما چالش اصلی ثقفی برای ادامه‌ی فیلمسازی‌اش، تدارک دیدن فیلمنامه‌ای درون‌زا است؛ مخصوصاً به لحاظ تألیف شخصیت، که ساختار داستانی هم‌افزا با نوع روایت داستان هم داشته باشد.

 

 

 

 

 

کاوه قادری

 

فروردین ۱۴۰۳

 

 


 تاريخ ارسال: 1403/1/7
کلید واژه‌ها: نقد و بررسی فیلم پرویز خان، علی ثقفی، کاوه قادری، پرده سینما

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.