پرده سینما
مینا بزرگمهر دختر ژیلا مهرجویی در یادداشتی، از همه کسانی که بعد از درگذشت مادرش با آنها اظهار همدردی کردند قدردانی کرد.
بزرگمهر در متناش که آنرا در اختیار ایسنا، قرار داده آورده است: «جمعه ، هشتم آذر ماه نود و دو، ساعت شش و نیم صبح، تلفن زنگ زد. چهار ماهی بود که هر روز صبح چشمم را که باز میکردم میدویدم به سمت تلفن. چهار ماهی بود که با هر صدای زنگ تنم میلرزید و نفسم تند میشد. دلم میخواست دیگر تلفن زنگ نزند، دیگر نگرانی از دل ما بار و بندیلش را جمع کند و برود و سلامتی تن مادرم را دوباره پر کند.
با صدای خانم پرستارِ پشت خط، قلبم یخ زد و تنم شروع کرد به لرزیدن. گفت مادرتون دوباره حالش بد شده...داریم احیاش میکنیم...زیرِ تنفس مصنوعیه. شنبه همان هفته قلبش را عمل کرده بود. دریچه میترالش تعویض شده بود. چهار ماه پیش که توی خانهاش در طالقان نفس تنگیش زیاد شده بود و تپش قلبش کمی بیشتر از حد معمول، قدم زنان در کوچه پس کوچههای پر درخت به درمانگاه رفته بود. از آنجا فرستادنش به بیمارستان نظرآباد. چند روزی در آنجا بستری بود، بعد در تهران پیش متخصص قلب رفتیم. دکتر گفت لااقل ده سال دیر اومدی... ده سال.. ده سال پیش باید قلبت رو عمل میکردی! یعنی لااقل ده سالی میشد که یک بیمار بالقوه جراحیِ قلب به جای بستری شدن در بیمارستان، برای فیلمهای سینمایی طراحی میکرد، پارچههای رنگی به تن خانمهای شهر میپوشاند و این دو سه سال آخر هم وسط طبیعت زیبای طالقان، زندگی آرامی داشت و هیچ حسی از بیماری در خود سراغ نداشت.
آنروز صبح وقتی خودمان را به بیمارستان رساندیم، ژیلا پرواز کرده بود. با وجود اینکه عمل قلب موفقی را پشت سر گذاشته بود، ولی ناگهان فشارش پایین افتاد و در عرض یک ربع علیرغم تلاش پرستارها، ناگهان قلبش ایستاد. این صحبتها را خانم پرستار در حالی که دستم را در دستش گرفته بود، در راهروهای لخت و سرد بیمارستان زیر نورهای سبز مهتابی به ما گفت. دکترِ قلبش مات و مبهوت بود. نمیفهمید دقیقاً دلیل مرگش چه بوده. گفت اگر بخواهید میتوانیم کالبد شکافی کنیم. ولی ما میدانستیم که ژیلا دوست دارد هر چه زودتر در جایی آرام به خواب رود. بارها به من گفته بود اگه برام اتفاقی افتاد غصه نخوریا، من به همهی آرزوهام رسیدم، خیلی هم خوشحالم میرم بالا ستاره میشم. ژیلا تمام زندگیش را با قلبی پر از عشق عشق به معنای واقعی سپری کرد. کسانی که میشناختندش میدانند که چه میگویم. هر لحظه آماده بود برای پر کشیدن به آسمان و نقشه کشیدن بر روی زمین.
سر فرود آوردن در مقابل سرنوشت و پذیرش زندگی، تنها راهی است که انسانهای خاکی برای آرامش خود انتخاب کردهاند. امروز که تکهتکههای پراکنده را از لا به لای خاطراتمان کنار هم میگذارم، میفهمم که چه زیبا همه چیز را آرام آرام به پایان رساند و هیچ کاری را نصفه رها نکرد. در حالیکه تا آخرین لحظات با خیال پردازیهایش برای آینده ما را امیدوار میکرد وخودش را هم آمادهی ادامهی حیات.
پیکر ژیلا، بر سر تپهای میان کوههای طالقان با صورتی زیبا، لبخندی اساطیری و آرامشی ابدی به خواب رفت و روحش به همراه پرندگان به آسمان پر کشید و بدل به عشقی ابدی شد.چند روز پیش از پایان، بالاخره پیبردم که ما به این سیاره آمدهایم تا عمر خود را در خاکش بکاریم و از این عمر مرگ جوانه میزند. در حقیقت این ژیلا بود که چهار ماه بدرقهمان کرد تا ما بفهمیم و بعد آرام آرام دستمان را رها کرد. شاید هم اکنون به قول خودش ستارهای باشد که میان هزاران ستارهی آسمان میدرخشد.
از طرف ژیلا از همهی دوستانی که این روزها این چنین با عشقشان او را برای پرکشیدن همراهی کردند تشکر میکنم و میدانم که تکهای از عشق او برای همیشه در دل آنها سبز خواهد ماند.از خانوادهی محترم اکبریان که همچنان بی دریغ پذیرای او در خاک طالقان هستند، از آقای جهانگیر کوثری و خانم رخشان بنیاعتماد، مانی حقیقی، فرهاد و امیر حسن قدسی، امیر حسین قاسمی، پگاه آهنگرانی، کوهیار کلاری، مرتضی فربد، علیرضا عالمنژاد و خانه هنرمندان که مراسم یادبودی در خور سالهای زندگی او برگزار کردند. از آقای فرمان آرا و خانم پروین صفری که در روز خاکسپاری او در خانه سینما به یادش سخن گفتند و از همه سپاسگزارم.
در اینجا به خاطر اشتباهی که در خبر رسانی اتفاق افتاده بود، از همه دوستانی که برای تشییع پیکرش به خانه سینما آمده بودند که او را تا طالقان همراهی کنند عذرخواهی میکنم...
و میدانم که همه ما آسمان شگفت انگیز، ابرهای پر بار و پرواز پرندگان را در آن روز نهم آذر ماه نود و دو از خاطر نخواهیم برد.»
ژیلا مهرجویی طراح صحنه و لباس سینمای ایران 8 آذر ماه در بیمارستانی در تهران درگذشت.
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|