پرده سینما

گلایه های هایده حائری از اصغر فرهادی، رامبد جوان و...!

پرده سینما


 

 

 

 

 

 

 

 

همه چیز در روزمرگی است یا تلخ مثل فیلم فروشنده یا جینگول و وینگولیم مثل خندوانه آقای عزیز؛ درست است که خیلی کار کردید، اما نصیحت می‌کنید؟ کمپین راه می‌اندازید؟ مگر اینها کار شماست؟ شما بهتر است وقتت را برای یک کار پربار بگذارید. یک برنامه‌ای بسازید که آدم‌های متفاوت در شرایط متفاوت حرف‌شان را بزنند. اگر شما این امکان را دارید از این فضا استفاده کنید. اگر هم ندارید روی خندوانه تمرکز کنید و مصلح اجتماعی شدن را کنار بگذارید.

 

هرکس به خودش اجازه می‌دهد در هر ماجرایی دخالت کند. دانشجوی سابق همان آقایی که موفق به اخذ اسکار شده است. دوست عزیز به مسئولان نامه می‌دهند که بروید و ببینید! اینها کار شما نیست. راه گم کردن معنی‌اش این می‌شود که کیارستمی بزرگ که این همه کار کرد، هیچگاه از چیزی که در قاموس ارتباطات خودش نبود نگفت.

 

 

 

هایده حائریهى دوست عزیز خبرنگار هنرى، ببین منم من هایده حائرى، استاد دانشگاه، کارگردان ؟ قبول ندارى؟ حداقل به بازیگریم باور داشته باش...

به گزارش ایلنا؛ قرار بود متن زیر گفتگویی باشد با هایده حائری درباره فعالیت‌های اخیرش و بازگشت به مضامین طنز سال‌های اخیر؛ گفتگو انجام شد اما این استاد دانشگاه خود ترجیح داد نگاهی به مصاحبه انداخته و آن را رتوش کند. درنهایت مصاحبه با ویراست اخیر ازسوی ایشان برای خبرنگار ارسال شد. متن کامل آنچه ایشان برای ایلنا ارسال کرده است را در زیر می‌خوانید:

 

تلفن زنگ مى‌خورد، صداى برازنده‌اى از آن سو مى‌گوید: سرکار خانم حائرى؟

پاسخ مى‌دهم : بله خودم هستم. صدا اضافه مى‌کند، سلام من از دفتر (قند در دلم آب مى‌شود، کدامیک از تهیه‌کنندگان و سریال‌سازان و کارگردانان سرشناس امروزى به یاد من افتاده است؟ حتماً دیشب کارهاى قدیمى‌ام را در تلویزیون دیده و با خود گفته براى فلان نقش با او تماس بگیرید) خبرگزارى ایلنا تماس می‌گیرم (آها، باز از همان مصاحبه‌ها که من فقط گلایه و انتقاد و عصبانیتم را ابراز مى‌کنم و او پس از مدتى خسته از پاسخ‌هاى بى‌فایده‌ام، صحبت با من را به زمان دیگرى موکول مى‌کند).

دوست خبرنگار سئوال را آغاز مى‌کند: باتوجه به اینکه سریال پاورچین این روزها پخش مجددى را آغاز کرده، نظر شما درباره سریال‌هاى طنز تازه که پخش مى‌شود؛ چیست؟

اتفاق‌های چندان دلچسبى در تلویزیون نیافتاده است. ولى به‌طور کلى وقتى برنامه‌ریزى به سمت پخش سریال‌هاى قدیمى‌تر مى‌رود به تعبیرى سریال‌هاى جدیدى ساخته نشده و یا مورد تائید قرار نگرفته‌اند. این روزها سریال پاورچین و چند سریال که اتفاقا من هم افتخار حضور داشتم پخش مى‌شوند و بهانه‌اى براى به یادآورى بازیگرانى که زمانى با کارگردانانى همکارى داشتند و اکنون بنا به دلیلى شناخته و ناشناخته مدت‌هاست کارى جدید ارائه نداده‌اند. براى دوست‌دارانشان مى‌دهد که بپرسند: چرا شماها دیگر نیستید. چرا امثال شماها دیگر کار نمی‌کنند. ممنوع التصویر شده‌اید؟ ! کار سیاسى کرده‌اید؟ آخر چه گناهى مرتکب شده‌اید که چنین بى‌مهابا کنار زده شده‌اید؟! در جواب چه باید گفت؟. دوستان جدید آمده‌اند که نه سر پردردی دارند و نه غم نان. خوشا به حالشان.

هایده حائریبازیگر گهواره‌ای برای مادر ادامه داد: بعضی از روزنامه‌ها و سایت‌ها صفحه خود را به نظریه‌ها و ابراز عقیده‌ها یا گاه خاطرات و خطرات و... اختصاص مى‌دهند که براى من بسیار جذاب و گیرا است. به ویژه هنگامى که از دوستان قدیم سخنى مى‌خوانم و خوشحال مى‌شوم که سلامتند و هنوز شاد! نازنین آشنائى که حالا از اعتبار و نامى برخوردار است و هم مى‌نویسد؛ هم مى‌سازد؛ هم بازى مى‌کند؛ طراحى لباس و گریم و صحنه و هر آنچه لازم مى‌شود را نیز برعهده مى‌گیرد مثلاً، از شادی و خوبی و نشاط صحبت مى‌کند و اینکه "باید نیمه پر لیوان را دید" و یا "از صبح که از خواب بیدار مى‌شوى (البته اگر خواب به‌طور طبیعى تو را درگیرد و به دارو وابسته نشوى) به خودت بگو امروز روز خوبى است و مطمئن باش که حتماً روز خوبى در پیش‌رو خواهى داشت."حق دارند حتما وضعشان توپ است و کار پشت کار، سریال پشت سریال شاید در نتیجه استعداد شخصی‌اشان پیش مى‌آید! نوش جانشان.

وی افزود: همکار دیگر از شانس‌هاى همراهى با برخى کارگردانان بزرگ سینما و تلویزیون مى‌نویسد و از چگونگى "پرورش نقش!" البته "تحقیق" را هم لازم مى‌داند، بعد از مقدمه‌چینى، بازى در فلان فیلم و بهمان تئاتر را به رخ خواننده مى‌کشد که در اینجا من چنین کردم و در آنجا چنان، گوئى کلاس درسى است و ایشان استاد مسلم. البته ایشان برسر ما جادارند چون در "فستیوال فیلم فجر" سال فلان، جایزه بهترین را گرفته‌اند. ایشان هم نوش جانشان. اما مگر یک دندانپزشک، یک مهندس معمار یا یک طراح مد در روزنامه همگانى از چگونگى مراحل خلاقیت خود قلم مى‌زند که ما به عنوان بازیگر چنین کنیم و چرا اصولا باید چنین کنیم؟چون مردم ما را مى‌شناسند باید فکر کنیم هرچه بنویسیم مهم است و قابل تامل؟!

بازیگر فیلم روانی ادامه داد: مى‌بینىد دوست خبرنگار؟ گیر بد کسى افتاده‌اىد، پر از عقده، پر از حسادت.

برگردیم به سئوالى که گاه یکى از این مردم نازنین میانسال، چون جوانترها که راستش را بخواهید اصلاً نام ما را هم نشنیده‌اند، شاگردان سابق هم که قربانشان بروم گوئى همه از جنین مادر هنرمند زاده شده بودند و نه دانشگاه و نه استادان .... که الکى عنوان "دکتر" گرفته‌اند ( لازم به توضیح است که اینجانب خدا را شکر از این القاب مبرا مانده‌ام) به ایشان چیزى یاد داده و نه کلاس‌هاى آنها  جز تلف کردن وقت و عقب ماندنشان از بازیگر و کارگردان و حتى سناریست و نمایشنامه‌نویس جهانى شدن، گلى به جمال مبارکشان زده، در هر حال همه نامرادى‌ها از سر این دانشگاه‌هاى لعنتى و استادان لعنت‌زده‌اش است. مثال مى‌خواهى کارگردان و سناریست عزیز و گرانمایه و افتخارآفرین، که هرچه کسب کرد از خودش بود و تجربه‌هایش، البته استعدادش نیز بى‌تاثیر نبود.

هایده حائریبازیگر داستان یک شهر از تناسب می‌گوید و اینکه در همه دنیا برای هر چیزی تناسبی قائل می‌شوند. بعد می‌گوید: ما پیر شدیم اما بالاخره وجود داریم و نفس می‌کشیم. موضوع تریبون‌های طنز همیشه که نباید عروسی و عزا باشد. یا تلخ تلخیم یا شیرین شیرین. چیزی به نام کمدی تراژدی در قابوس سریال‌سازان طنز ما نیست. این است که من نه این سریال‌ها را  نگاه می‌کنم و نه خودم را جزوی از جامعه تلویزیون می‌دانم.

من با تلویزیون شروع کردم با عطر گل یاس. در سال‌هایی که ما کار می‌کردیم با نوشته‌های قوی گاه خنداندیم، گاه گریاندیم، اما بودیم و ماندیم و از ما بزرگ‌تر هم بودند که آنها هنوز هم مانده‌اند. در همان سریال‌ها از آقای زنجان‌پور، داود رشیدی بودند تا من که خیلی کوچکتر از همه آنها بودم. این اشخاص اعتبارهای این سریال‌ها بودند. الان چه کسی اعتبار این سریال‌هاست؟ اصلاً چه اعتباری برای کل این سریال‌هاست؟ امروز پخش می‌شود و فردا همه فراموش می‌کنند! من از کارهای طنز این دوره بازخوردی نمی‌بینم شما یک سریال طنز را بگویید که در سال‌های اخیر مطرح شده باشد. هنوز کارهای قدیمی مطرح است هنوز آقای حمید لولایی نفر شماره یک طنز ایران است. مثلا سریال طنز بدون شرح که هزاران ماجرا را مطرح می‌کرد چرا اسمی از آن سریال نیست؟ به نظر من ما همین طور داریم آب می‌رویم و کوچک و کوچکتر می‌شویم.

بازیگر فیلم روانی اینطور ادامه می‌دهد که: هیاهوی بسیار برای هیچ. شناختی از کمدی تراژیک نیست که بخواهیم توقعی از این قبیل کارها داشته باشیم. ادبیات کلاسیک را نمی‌شناسیم. همه چیز در روزمرگی است یا تلخ مثل فیلم فروشنده یا جینگول و وینگولیم مثل خندوانه آقای عزیز؛ درست است که خیلی کار کردید، اما نصیحت می‌کنید؟ کمپین راه می‌اندازید؟ مگر اینها کار شماست؟ شما بهتر است وقتت را برای یک کار پربار بگذارید. یک برنامه‌ای بسازید که آدم‌های متفاوت در شرایط متفاوت حرف‌شان را بزنند. اگر شما این امکان را دارید از این فضا استفاده کنید. اگر هم ندارید روی خندوانه تمرکز کنید و مصلح اجتماعی شدن را کنار بگذارید.

همه در تلویزیون دارند بقیه را نصیحت می‌کنند هرکس به خودش اجازه می‌دهد در هر ماجرایی دخالت کند. دانشجوی سابق همان آقایی که موفق به اخذ اسکار شده است. دوست عزیز به مسئولان نامه می‌دهند که بروید و ببینید! اینها کار شما نیست. راه گم کردن معنی‌اش این می‌شود که کیارستمی بزرگ که این همه کار کرد، هیچگاه از چیزی که در قاموس ارتباطات خودش نبود نگفت.

می‌افزاید: این‌گونه گفتارهای احساسی از تدبیر برنمی‌خیزد. اشکال ندارد بگویید از این مساله ناراحتم اما نصیحت می‌کنید؟ فکر می‌کنید چه خبر است آقای کارگردان؟ همین کار شماست که به یکباره «کیهان» به تمام ما فحش می‌دهد، توهین می‌کند و ارزش و اعتبار همه هنرمندان را پایین می‌آورد.

بازیگر فیلم گرگ ها درباره وجود راهکار در این باره گفت: من چه راهکاری می‌توانم برای کسانی که در رأس هنر این مرز و بوم دارند بدهم؟ این همه ارتباط جمعی است. یا می‌خواهیم مانند غربی‌ها بسازیم. یا می‌خواهیم چرت و پرت‌هایی بسازیم که به قول شهره لرستانی می‌خواهیم کف کاری کنیم و همه اینها به سیاست‌های بسیار بسیار عقب افتاده صدا و سیما برمی‌گردد. 

این استاد دانشگاه این‌طور ادامه می‌دهد: صداسیما سیاست‌های سیاسی و اقتصادی که به کار می‌برد، همه چیزش پیش پا افتاده است. یک نفر 6 تا 7 تا سریال می‌سازد و پول هنگفت آن را می‌گذارد در بانک و بعد منافعش را می‌گیرد؛ چندر غازش را می‌دهد به این سریال و چندر غازش را به آن سریال. یکی هم معمای شاه می‌سازد که جعفر والی نازنین درباره‌اش بگوید؛ بزرگترین اشتباه من بازی در این سریال است. که در آن پول ما را می‌خورند. من هم دیگر نه کاری قبول می‌کنم و نه کسی دنبالم می‌آید. در صورتی که در دنیا طرف تا 90 سالگی بازی می‌کند. 80 سالگی اسکار می‌گیرند با خودم می‌گویم این چه حرفه‌ای بود من قبول کردم کاش می‌رفتم بوتیک بازمی‌کردم. کاش وقتم را صرف چیز دیگری می‌کردم تا دانشجوها و... زندگی هنری این جانب تمام شد.

چى؟ مى‌خواهى مصاحبه‌ات را با من تمام کنى؟ من تازه شروع کرده‌ام، نه مصاحبه‌ات را قطع نکن...، هى دوست عزیز خبرنگار هنرى، ببین منم من هایده حائرى، استاد دانشگاه، کارگردان ؟ قبول ندارى؟ حداقل به بازیگریم باور داشته باش...

 

سکوت ممتد تلفن دیگر زنگ نمى‌خورد.

 

بازهم تکرار می‌کنم: ما همین طور داریم آب می‌رویم و کوچک و کوچکتر می‌شویم.



 تاريخ ارسال: 1395/10/27
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.