پیمان عباسینیا
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
Goya's Ghosts
كارگردان: میلوش فورمن
فيلمنامه: میلوش فورمن و ژان-کلود کریر
بازيگران: استلان اسکارسگارد، ناتالی پورتمن، خاویر باردم و...
محصول: اسپانیا و آمریکا، ۲۰۰۶
زبان: انگلیسی
مدت: ۱۱۴ دقیقه
گونه: زندگینامهای، درام، تاریخی
بودجه: ۵۰ میلیون دلار
فروش: حدود ۹ و نیم میلیون دلار
درجهبندی: R
■ طعم سینما - شمارهی ۵۲: اشباح گویا (Goya's Ghosts)
در طعم سینمای مختصِ میلوش فورمن شاید انتظار این باشد که به پرواز بر فراز آشیانهی فاخته (One Flew Over the Cuckoo's Nest) [محصول ۱۹۷۵] یا حداقل آمادئوس (Amadeus) [محصول ۱۹۸۴] بپردازم. اولی، از محبوبترین فیلمهای عمرم است که بهویژه با دوبلهی فارسی [۱] و نام اینجاییاش -دیوانه از قفس پرید- تا ابد در خاطرم ثبت شده. از پرواز بر فراز آشیانهی فاخته زیاد گفته و شنیدهایم و ترجمهی رماناش هم به فارسی موجود است.
اما ساختهی مهجور آقای فورمن، اشباح گویا است که گفتنیها پیراموناش کم نیستند. به این فیلم نه در کارنامهی حرفهای خاویر باردم آنطور که باید و شاید، پرداخته شده؛ نه -علیرغم شایستگیهایش- بهاندازهی باقی ساختههای میلوش فورمن تحویل گرفته شده است. داستان اشباح گویا در عصر اوجگیری برپائی دادگاههای تفتیش عقاید و در اسپانیا میگذرد.
مقطع زمانی حساسیتبرانگیزی که فورمن برای روایت داستان فیلماش برگزیده است، میتواند برای دوستداران -و نه الزاماً پژوهشگران- تاریخ جذاب باشد. چالش تاریخشناسان با سینماگران تمامنشدنی است! سینما به هر حال اقتضائات، محدویتها و همینطور بهانههای مخصوصِ خودش را بابت به تصویر نکشیدن همهی زوایای حقایق تاریخی دارد.
پدر لورنزو (با بازی خاویر باردم) یکی از اعضای مهم دادگاه انگیزاسیون [۲] است که دیگر اعضا را به شکنجه و اعمال روشهای خشونتآمیز گذشته برای اعترافگیری از متهمان، ترغیب میکند. پیشنهادی که عاقبت سرنوشت خود او را هم تغییر میدهد. در این اوضاع، گویا که علاقهای به بازی با دُم شیر ندارد، بیهوده سعی میکند کاری به کار سیاست نداشته باشد... جالب است که میلوش فورمن نقش نخست فیلم را به یک اسپانیاییزبان نسپرده و بازیگری اسکاندیناویایی را انتخاب کرده است.
نقش فرانسیسکو گویا را استلان اسکارسگاردِ سوئدی بازی میکند که علاقهمندان سینما او را بیشتر با حضور در فیلمهایی مثل رونین (Ronin) [ساختهی جان فرانکنهایمر/ ۱۹۹۸] به نقش گرگور، دزدان دریایی کارائیب: صندوقچهی مرد مُرده (Pirates of the Caribbean: Dead Man's Chest) [ساختهی گور وربنیکسی/ ۲۰۰۶] به نقش بیل چکمهای و دختری با خالکوبی اژدها (The Girl with the Dragon Tattoo) [ساختهی دیوید فینچر/ ۲۰۱۱] به نقش مارتین بهجا میآورند.
از بازی قابل قبول اسکارسگارد که بگذریم، درخشانترین نقشآفرینی اشباح گویا، بدون تردید متعلق خواهد بود به خاویر باردم که ایفاگر شخصیت مرموز و چندبُعدی پدر لورنزو است. لحن و میمیک خاص باردم مخصوصاً در یکسوم ابتدایی فیلم، در جذابیت شخصیت پدر لورنزو بسیار مؤثر واقع میشود. ناتالی پورتمن نیز در دو نقش بازی میکند: اینس -مدل نقاشیهای گویا و بهنوعی منبع الهام او- و دختر اینس، آلیسیا. پورتمن در باورپذیری اینسِ ۱۵ سالْ زندان کشیده، بسیار موفق عمل کرده و دقیقاً بههمین دلیل است که همراهی او با گاری حامل جسد لورنزو در پایان فیلم، مضحک جلوه نمیکند.
اغلب درخصوص پرداختن به تاریخ در سینما و تماشای فیلمهای تاریخی، دافعه وجود دارد؛ سینماگر شاید از کمبود امکانات و مستندات تاریخی مینالد و سینمادوست از فقر وجوه دراماتیک و جذابیت. اشباح گویا نمونهی قابل اعتنای یک فیلم تاریخی سروُشکلدار و بهعبارتی، استاندارد است که اگر ایرادی هم دارد، جوری توی ذوق نمیزند که ارتباط بیننده با اثر مختل شود و ادامهی تماشایش غیرممکن.
این حد از کیفیت در اشباح گویا باعث میشود تا تماشاگر بهجای تمرکز روی شمردنِ -بهقول معروف- گافهای سازندگان(!) دل به داستان ببندد و مشتاقانه سرنوشت آدمهای فیلم را دنبال کند. تصمیم ندارم اشباح گویا را بری از هرگونه عیبوُنقصی جلوه دهم زیرا جدا از اینکه قصهی فیلم در کشوری دیگر روایت میشود، زمان وقوع ماجراها نیز به بیش از ۲۰۰ سال قبل بازمیگردد. اگر داستان در تهرانِ دههی ۶۰ و ۷۰ میگذشت، سوتی گرفتن از فیلم کار سادهای بود! پس تأکیدم مربوط به فقدان ایرادات فاحش و مخل است.
از جمله نقاط عطف فیلم، همانجاست که فرانسیسکو گویا قدرت شنواییاش را کاملاً از دست داده و در رویارویی با لورنزو، تنها، بخش انتهایی یک کلمه را لبخوانی میکند و با خیال اینکه مورد اهانت قرار گرفته است، حقیقت آنچه دربارهی لورنزو میپندارد را به او ابراز میکند. البته باید حدس زد که طرف مقابلاش هم کسی نیست که چنین اظهارنظری را بیجواب بگذارد و برداشت خود را از شخصیت گویا -و تمام هنرمندانی که برای ادامهی حیات هنری، نیازمند حمایت مالی قدرتمندان هستند- بدون پردهپوشی بیان میکند: «تو برای کسی کار میکنی که بهت پول بده! دیروز برای شاه اسپانیا، امروز برای فرانسویها، فردا چی؟...» (نقل به مضمون)
اشباح گویا را بهواسطهی رنگآمیزیاش دوست دارم. متوجه هستیم که فیلم در سالهای پختگی و کمال هنری فرانسیسکو گویا میگذرد؛ نقاش چیرهدستی که بهنظرم "رنگ" سهمی کلیدی در جاودانگی تابلوهایش دارد. این تقارن، اتفاقی نیست؛ میلوش فورمن بیگدار به آب نمیزند. ریزهکاریهای چهرهپردازی و طراحی صحنه و لباس اشباح گویا کاملاً برازندهی فیلمی حولوُحوش یک نقاش بزرگ است.
اشباح گویا یک فیلم تاریخی مربوط به روزگاری سپریشده نیست؛ اشباح گویا "تاریخ مصرف" ندارد و کشف اشارات صریح و نهاناش به فجایع سیاسی دورهی معاصر، هوش و تمرکز چندانی نمیخواهد. یورش ارتش فرانسه به اسپانیا و دادن وعدهی پوچ آزادی به مردم، بهوضوح یادآور وقایع تلخ خاورمیانه و کشورهای همسایهی ماست. چنانکه نمایش اسپانیا، زیر فشار شکنجه و انگیزاسیون -به گواه گفتگوهای خودِ فورمن در زمان اکران عمومیِ فیلم [۳]- بهعنوان مثال، بیشباهت به اعترافگیریهای بازداشتگاه گوانتانامو [۴] نیست.
به بحث درمورد نحوهی ادای کلمات -توسط باردم و دیگر بازیگران غیرانگلیسیزبان فیلم که متخصصاش را میطلبد و ممکن است گهگاه سهواً مشکلدار باشد- وارد نمیشوم. اما خاویر باردم -چنانکه قبلتر اشارهای مختصر داشتم- فوقالعاده ایفای نقش میکند. حضور او در اشباح گویا به دو بازهی زمانیِ اسپانیای گرفتار وحشتِ تفتیش عقاید و اسپانیای بعد از انقلاب فرانسه تقسیم میشود؛ بازی آقای باردم وقتی در نظرمان ارزش بیشتری مییابد که حس میکنیم او به ذات یکسان هر دو دورهی مذکور پی برده است؛ اسپانیای تحت سلطهی کلیسا با اسپانیای -بهاصطلاح- آرمانیِ انقلابیون چه توفیری دارد؟! همهچیز مهیاست؛ الا عدالت و آزادی!
درواقع اگر نقشآفرینی خاویر باردم را بهواسطهی نمایش سیر تحول کشیشی افراطی به یک انقلابی دوآتشه قابل تحسین بدانیم، صددرصد راه به خطا بردهایم و فیلم را هم سرسوزنی نفهمیدهایم! جانِ کلام فورمن -و ایضاً بازی باردم- این است که اصولاً تحولی صورت نمیگیرد! با استناد به آن ضربالمثل معروف [۵] فقط پالان عوض شده، این عناوین هستند که تغییر کردهاند!
اشباح گویا آن دسته از تماشاگرانی را که انتظار دیدن فیلم زندگینامهای پروُپیمانی درخصوص نقاش محبوبشان -فرانسیسکو گویا- دارند، ناامید میکند. اما اگر بخواهید درام جذابی دربارهی سرگذشت لورنزو و اینس ببینید و در کنارش نیز علاقهمند به دیدن چگونگیِ به سرانجام رسیدنِ برخی آثار گویا و برهههای حساسی از تاریخ اسپانیا -مثلاً دوران پرآشوب پس از پیروزی انقلاب فرانسه- باشید، بدون شک از فیلم لذت خواهید برد.
اشباح گویا فیلمی است که حوصله سر نمیبرد و -حداقل- به یکبار دیدناش میارزد. رنگوُبوی کهنگی بر آثاری نظیر اشباح گویا نمینشیند چرا که قابلیت تعمیم به سایر اعصار مشابه را دارند و میدانید که زیادهطلبیهای بشر را هیچ پایانی نیست... نمای انتهایی فیلم، مثل یک تابلوی زیبای نقاشی میماند؛ خوب دقت کنید و ترانهی پایانی تیتراژ را هم از دست ندهید!
پیمان عباسینیا
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۳
[۱]: به مدیریتِ دوبلاژ خسرو خسروشاهی.
[۲]: Inquisition، تفتیش عقاید.
[۳]: نگاه کنید به: گفتگوی پاسکال برتن با میلوش فورمن، ترجمهی امید بهار، هفتهنامهی شهروند، ۱۳۸۶.
[۴]: نام پایگاهی در خلیج گوانتانامو (Guantanamo Bay) در جنوب شرقی جزیرهی کوبا که در اختیار ارتش آمریکا قرار دارد. در پی حملات انتحاری ١١ سپتامبر سال ۲۰۰۱ در آمریکا و اعلام دکترین مبارزهی جهانی با تروریسم، دولت آمریکا بازداشتگاهی را در این پایگاه ایجاد کرد تا کسانی را که در ارتباط با اقدامات تروریستی در نقاط مختلف جهان بازداشت میشوند، در این محل زندانی کند. از آنجا که آمریکا این افراد را "نظامیِ دشمن" نمیداند، آنان از حقوق اسیران جنگی برخوردار نیستند و از آنجا که نه تابعیت آمریکایی دارند و نه در خاک آمریکا دستگیر یا زندانی شدهاند، در حوزهی قضایی ایالات متحده هم قرار ندارند و مشمول حقوق بازداشتشدگان در قوانین آن کشور، مانند ایراد رسمی اتهام، دسترسی به وکیل مدافع در مراحل بازجویی و حق محاکمهی سریع و عادلانه نشدهاند (ویکیپدیای فارسی، مدخل بازداشتگاه گوانتانامو).
[۵]: خر همان خر است، پالاناش عوض شده!
برای مطالعهی شمارههای دیگر، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نگاهی به فیلمهای برتر تاریخ سینما در صفحهی "طعم سینما"
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|