پیمان عباسینیا
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
Good bye, Lenin
كارگردان: ولفگانگ بکر
فيلمنامه: ولفگانگ بکر و برند لیختنبرگ
بازيگران: دانیل برول، کاترین ساس، چولپان خاماتووا و...
محصول: آلمان، ۲۰۰۳
زبان: آلمانی
مدت: ۱۲۱ دقیقه
گونه: درام، کمدی، رمانس
بودجه: ۶ و نیم میلیون دلار
فروش: حدود ۷۹ و نیم میلیون دلار
درجهبندی: R
جوایز مهم: کاندیدای گلدن گلوب بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان، ۲۰۰۴
■ طعم سینما - شمارهی ۸۶: خداحافظ لنین (Good bye, Lenin)
بلافاصله بعد از شیفتدیلیتِ ملغمهای از تصاویر آلودهی آلمانی [۱] که شدیداً آزردهخاطرم ساخت، تماشای یک فیلم سینماییِ حالخوبکن از همان مرزوُبوم حسابی چسبید! خداحافظ لنین داستان به کُما رفتن کریستین کرنر (با بازی کاترین ساس)، صاحب نشان شهروند نمونه و هوادار دوآتشهی حزب سوسیالیست [۲] در جریان یک اغتشاش خیابانی، مربوط به اکتبر ۱۹۸۹ در برلین شرقی است. کریستین، ۸ ماه بعد در حالی به هوش میآید که دیوار برلین فرو ریخته، مظاهر کاپیتالیسم [۳] مثل قارچ در همهجا ریشه دواندهاند و آلمانْ طوفانی عظیم از تحولات سیاسی و اجتماعی را پشتِ سر گذاشته است. در این میان، پسر جواناش، الکساندر (با بازی دانیل برول) بهدلیل وضعیت روحی و جسمیِ شکنندهی مادر، مصمم میشود -به هر ضربوُزوری- شرایطی فراهم آورد تا کریستین بویی از کُنفیکون شدن جمهوری دموکراتیک آلمان نبرد؛ انگار که آب از آب تکان نخورده و دیوار هنوز پابرجاست!...
درست است که خداحافظ لنین همچون زندگی دیگران (The Lives of Others) [ساختهی فلوریان هنکل فون دونرسمارک/ ۲۰۰۶] [۴] به دوران تیرهوُتار یکهتازی سرسپردگان دیدیآر [۵]، فروپاشی دیوار برلین و دگرگونیهای متعاقبِ آن میپردازد اما فیلمی در راستای نقد حاکمیتهای سوسیالیستی خواندنِ خداحافظ لنین سادهانگارانه که چه عرض کنم، بیانصافیِ محض است! خداحافظ لنین قصهی عشق پسری قدرشناس به مادرش است، مادری که حالا آسیبپذیر شده و نیاز به مراقبت دارد. الکس از پسِ وظیفهی نگهداریِ مادر -طی یک بازهی زمانیِ حدوداً ۴ ماهه- به کاملترین شکل برمیآید و با چنگوُدندان، از دنیای زنِ رنجور و آرمانهای تاریخمصرفگذشته و رنگباختهاش حفاظت میکند. برای درک عمق دلبستگی الکساندر به کریستین، فقط توجهتان را جلب میکنم به دلسرد نشدن پسر نسبت به انجام بیکموُکاستِ وظیفهاش حتی بعد از فهمیدنِ اینکه مادر، سالها دروغی بزرگ را به خورد او و خواهرش میداده است.
راستی! خلاصهی داستانِ خداحافظ لنین بهنظرتان آشنا نمیآید؟! زیاد به مغز مبارک فشار نیاورید! بله! مشابهِ وطنیاش را هم داریم: سیزده ۵۹ [ساختهی سامان سالور/ ۱۳۸۹] که البته هیچ چیزی فراتر از یک کپیبرداریِ الکن و شعاری از ایدهی مرکزیِ خداحافظ لنین نیست. پیشنهاد میکنم خودتان هر دو فیلم را ببینید تا تفاوتها را احساس کنید. بهقول معروف: «میان ماه تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است!» اینکه یک نفر مؤمن به بایدها و نبایدهای نظام توتالیتر آلمان شرقی، در اوج تغییراتی چنان بنیادین -نظیر آنچه آلمانها در بدو دههی ۱۹۹۰ میلادی از سر گذراندند- در خواب باشد، به خودیِ خود، ایدهی خلاقانهای است.
ولفگانگ بکر در خداحافظ لنین برای رسیدن به موقعیت هیجانانگیزی که تماشاگرِ آگاه از خط داستانی فیلم، بیصبرانه انتظارش را میکشد -یعنی: چشم باز کردن مادر در برلینِ بدونِ دیوار و شروع چالش پسر برای مالهکشی بر اوضاع!- ذوقزده نیست. آقای بکر در مقام نویسنده [۶] و کارگردانِ خداحافظ لنین کمترین عجلهای به خرج نمیدهد چرا که خوب میدانسته است چنانچه فیلماش از نظر منطق روایی لنگ بزند و زمینهچینیِ درستوُدرمانی جهت نیل به نقطهی مذبور نداشته باشد، تأثیری -آنطور که باید- بر مخاطب نمیتواند بگذارد و نتیجهی نهایی، تنها از دست رفتن یک فکر بکرِ اولیه خواهد بود.
از شما چه پنهان، از زمان انتقال مادر به خانه و استارت خوردن کوشش خستگیناپذیر پسر جوان برای بازسازی آلمان شرقی و نمادهایش در یک اتاق ۳در۴ متری(!) بهبعد، نگرانِ بیخاصیت و معمولی شدن فیلم بودم؛ ولی خداحافظ لنین خوشبختانه درجا نمیزند و اسیر دورِ تسلسل و تکرار نمیشود زیرا همزمان با پیشرفت داستان -چه در زندگی خانوادگی کرنرها و چه در سطح اجتماع آلمانِ متحد- بهتناوب، رازهایی برملا میشوند و اتفاقاتی رخ میدهند که خداحافظ لنین را کماکان جذاب و سرِپا نگه میدارند.
در طول ۴۰ سال حکومت آلمانِ سوسیالیست، بیشک بسیار بودند کسانی که به پوچی حزب پی بردند، به آرمانهای آن بیاعتقاد شدند و در سرخوردگیِ کامل جان سپردند. الکسِ خداحافظ لنین فرصتی مییابد تا آن آلمان شرقیای که خودش دوست دارد را -مطابق با ایدهآلهای مادر- در چارچوب دیوارهای آپارتمان کوچکشان از نو بسازد و کریستین را تبدیل به خوشبختترین و عاقبتبهخیرترین هواخواهِ حزب سوسیالیست کند! سکانس رویارویی کریستینِ گیجوُمنگ با مجسمهی در حال پروازِ ولادیمیر لنین، جادوی بدون شرحی است که باید در سکوت مطلق به تماشایش نشست.
خداحافظ لنین اگرچه لحظههای کمیکی دارد که لبخند بر لبهایمان میآورند اما آقای بکر با هوشمندی اجازه نمیدهد به کاراکترهای فیلماش بخندیم. در خداحافظ لنین با آدمهایی لوده، حقیر و قابلِ ترحم طرف نیستیم؛ حتی مادر الکس که -بهواسطهی سرسپردگی بیچونوُچرای خود به رژیمی منحط- طبیعتاً نوکِ تیز پیکان انتقادها به سویش روانه است، کاریکاتوری مضحک از یک آدم نیست. چنانکه گفتم، لبخندی هم اگر هست فقط نثار موقعیتهای کمیک فیلم میشود ولاغیر. دقیقاً برعکس ما که در فیلمهای بهاصطلاح کمدیمان، مدام آدمهای توسریخورده و غیرقابلِ دفاع را در مرکز توجه قرار میدهیم. بهعنوان مثالی متأخر، نگاه کنید به رد کارپت [ساختهی رضا عطاران/ ۱۳۹۲] و حقارت آزارندهی آدم اصلیاش.
موسیقیِ شاهکارِ خداحافظ لنین سحرآمیز و دیوانهکننده است و به فیلم، وزنی درخورِ شأناش بخشیده. این موسیقی متن [۷] اتفاقاً مورد عنایت خواهران و برادرانِ زحمتکش صداوسیما هم قرار گرفته است و راهبهراه از کانالها و برنامههای مختلف به گوش میرسد! کپیرایت، خوردنی است یا پوشیدنی؟!... علاقهای به جستوُجوی نمادهای سیاسی در خداحافظ لنین و برجسته کردنشان در این نوشتار نداشتم چرا که اولاً معتقدم عشقی که در فیلم موج میزند، بیبروبرگرد بالاتر از همهچیز میایستد؛ ثانیاً لابد میدانید که طعم سینما را از سیاست و سیاستزدگی بیشتر دوست دارم!
پیمان عباسینیا
پنجشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
[۱]: ساختهی دستیار سابق پرتوُپلاساز معروف، میشائل هانکه! که حیف است "فیلم" خطاباش کرد؛ توضیح بیشتری نمیدهم.
[۲]: سوسیالیسم (Socialism) اندیشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی میکوشد، جامعهای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته باشند (ویکیپدیای فارسی، مدخل سوسیالیسم).
[۳]:کاپیتالیسم (Capitalism) نظامی اقتصادی است که در آن پایههای یک سیستم اقتصادی روی مالکیت خصوصی ابزارهای تولید است و در دست مالکان خصوصی قرار دارد و از آن برای ایجاد بهرهمندی اقتصادی در بازارهای رقابتی استفاده میشود. به این نظام، آزادی مالکیت شخصی نیز گفته میشود (ویکیپدیای فارسی، مدخل کاپیتالیسم).
[۴]: برای مطالعهی نقد زندگی دیگران، کلیک کنید بر لینکِ «دیواری که بود»؛ منتشره در پنجشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۴، پردهی سینما.
[۵]: DDR، جمهوری دمکراتیک آلمان.
[۶]: با همکاریِ برند لیختنبرگ.
[۷]: اثرِ یان تیرسن.
برای مطالعهی شمارههای دیگر، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نگاهی به فیلمهای برتر تاریخ سینما در صفحهی "طعم سینما"
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|