پیمان عباسینیا
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
Cross of Iron
كارگردان: سام پکینپا
فيلمنامه: جولیوس جی. اپستاین، جیمز همیلتون و والتر کلی [براساس رمان ویلی هاینریش]
بازيگران: جیمز کابرن، ماکسیمیلیان شل، جیمز میسون و...
محصول: انگلستان و آلمان غربی، ۱۹۷۷
زبان: انگلیسی
مدت: ۱۳۳ دقیقه
گونه: اکشن، درام، جنگی
بودجه: ۶ میلیون دلار
درجهبندی: R
■ طعم سینما - شمارهی ۱۰۷: صلیب آهنین (Cross of Iron)
شاید تعجبآور باشد اما تا به حال در طعم سینما فیلم جنگی نداشتهایم! ژنرال دلارووره (General della Rovere) [ساختهی روبرتو روسلینی/ ۱۹۵۹] [۱] جنگی است، درست ولی بیشتر به تبعات جنگ میپردازد تا به متنِ آن. دوست داشتم این خلأ [حداقل برای اولینبار] با فیلمی خاص پر شود و صلیب آهنین همانی است که مدّنظرم بود؛ فیلمی خاص از واپسین ساختههای فیلمسازِ فراری از قاعدههای تثبیتشده و ژانرهای معهودِ سینما، عالیجناب دیوید ساموئل پکینپا.
اغلب پکینپا را با وسترنهایش میشناسند علیالخصوص پرآوازهترینشان این گروه خشن (The Wild Bunch) [محصول ۱۹۶۹]. بهنظر نگارنده اما برترین ساختهی آقای فیلمساز، تنها فیلم جنگی او یعنی همین صلیب آهنین است که مهجور مانده و آنطور که لایقاش بوده، قدر ندیده است. «سال ۱۹۴۳، آلمانیها در خاک شوروی زمینگیر شدهاند و جز دفع حملات روسها و عقب نشستن از برابرشان کار دیگری ندارند. در چنین جهنمی، تمام هموُغم سرجوخه اشتاینر (با بازی جیمز کابرن) زنده از مهلکه به در بردن سربازهای زیردستاش است درحالیکه سروانِ تازهوارد، استرانسکی (با بازی ماکسیمیلیان شل) به هیچچیز بهغیر از به سینه چسباندن "صلیب آهنین" [۲] فکر نمیکند و دلِ خوشی از اشتاینر [و امثالِ او] ندارد...»
صلیب آهنین دو قطب مثبت و منفی دارد؛ دو شخصیت نیک و بد که از دلِ گفتگوها و اکتها، تماموُکمال به مخاطب شناسانده میشوند. سرجوخه اشتاینر یک آدمحسابی است با اصولی تخطیناپذیر. مثلاً به افرادش اجازهی دستدرازی به زنها را نمیدهد و یا اینکه حتی به قیمت سرپیچی از امر مافوقاش حاضر نمیشود اسیر کمسنوُسال روس را بکشد. اشتاینر برای کسب پیروزی و افتخار نمیجنگد و برای دستورها و تشویقهای افسران مافوق تره هم خُرد نمیکند بلکه یگانه هدف او حفظ جان افراد تحت فرماناش است. سروان استرانسکی درجهداری اشرافزاده است که خودش بهصراحت اذعان میکند با طمع دریافت نشان "صلیب آهنین" تقاضای انتقال به روسیه را داشته. استرانسکی در عین حال بزدلی بهتماممعناست که وقت هجوم ناگهانی روسها، مثل موش توی سوراخاش قایم میشود و رو نشان نمیدهد!
هرطور حساب کنید، صلیب آهنین فیلم جنگیِ بهکلی متفاوتی است. برخلاف اکثر قریب بهاتفاقِ فیلمهای با محوریتِ جنگ جهانی دوم، وقایع صلیب آهنین تماماً در سنگرهای سربازان آلمانی میگذرد؛ درست وقتی در باتلاق شوروی گیر افتادهاند، خسته و فرسوده شدهاند. در صلیب آهنین البته خبری از قهرمانبازیهای آمریکاییها هم نیست و هیچ کاراکتر آمریکاییای در فیلم وجود ندارد خوشبختانه!
امکان ندارد دربارهی فیلمی از عالیجناب پکینپا دست به قلم برد و چیزی از آن اسلوموشنهای منحصربهفردش ننوشت. پکینپا در فیلمهایش به زیباییشناسیِ خاصّی از کاربرد نماهای اسلوموشن رسیده بود که صلیب آهنین بهمنزلهی اثری بهجایمانده از دوران بلوغ فیلمسازی او [و چنانکه گفتم، بهزعم من: بهترین فیلماش] از این قاعده مستثنی نیست. در اسلوموشنهای آقای پکینپا شاعرانگی و فردیتی موج میزند که خیال میکنیم اسلوموشن را اولبار او بوده که به سینما آورده است!
تیتراژهای آثار پکینپا نیز خاصاند، در خدمت داستان فیلم و تقویتکنندهی بار معنایی آن. چنانچه قرار باشد بهطورِ موردی و از صلیب آهنین حرف بزنم، تیتراژ جزئی تفکیکناپذیر از فیلم است. صلیب آهنین با تیتراژش کامل میشود و نمیتوان ندیدهاش گذاشت. آغازکنندهی فیلم، یکسری تصاویر سیاهوُسفید آرشیوی از دوران تیرهوُتار جنگ دوم جهانی و ایام خوش آدولف هیتلر است، زمانی که فارغالبالْ افسران برگزیده و سلحشورش را مفتخر به کسب "صلیب آهنین" میکرد و ماشین جنگی آلمانها هنوز به روغنسوزی نیفتاده بود.
همزمان با نمایش این تکهفیلمها، سرودی کودکانه و شاد به زبان آلمانی به گوش میرسد که در هماهنگیِ کامل با لبخندهای پیشوا و سرزندگیِ مردم و سربازهایی است که بهتناوب میبینیمشان. تقریباً هر ۸ ثانیه یکبار، تصویرْ فیکس و خونرنگ میشود و نام بازیگران و سایر عوامل فیلم با فونتی مخصوص بر صفحه نقش میبندد. در این تیتراژ ۴ دقیقه و ۴۵ ثانیهای هرچه زمان جلوتر میرود، هیتلر همچنان لبخند میزند اما مردم و سربازها دیگر شاد نیستند و صدای بچهها قطع میشود.
از آن بهبعد، بهجز یأس و اضطراب و شکست و عقبنشینی و اجساد رهاشده در برف و گلوُلای چیزی نمیبینیم. تصویر شخصیت اصلی صلیب آهنین، سرجوخه اشتاینر را پس از آخرین تکه از فیلمهای آرشیوی مشاهده میکنیم که آنهم سیاهوُسفید است و تأکیدی بر دوز بالای رئالیسم در فیلم سام پکینپا. تیتراژ آخرِ صلیب آهنین نیز درواقع قرینهی شروعاش است. پیش از رسیدن به عنوانبندی، دوباره سرود کودکانهی آغاز فیلم شنیده میشود که همراه با فیکسفریمهای پیدرپی است. خودِ تیتراژ هم تشکیل شده از نمایش یکدرمیانِ اسامی [بر زمینهای اینبار آبی] و قطعهعکسهایی از جنایات جنگی [اینبار نهفقط منحصر به جنگ جهانی دوم].
صلیب آهنین کلی دیالوگ درجهی یک دارد که بدیهی است اکثرشان مختصِ اشتاینر کنار گذاشته شده باشند: «اینجا برای هیچ کاری داوطلب نشو!» و یا در جواب سؤال سربازِ زیردستاش [ما اینجا داریم چهکار میکنیم؟!] میگوید: «ما مشغول اشاعهی فرهنگ آلمانی در یک دنیای ناامید هستیم!» (نقل به مضمون). صحنههای نبردِ صلیب آهنین بهشدت جاندارند و با علمِ به اینکه جلوههای ویژهی کامپیوتری در دههی ۷۰ خوابوُخیالی خوش بوده است (!)، ستودنی هستند.
مشخص کردنِ اینکه [طی ۴ دهه] دقیقاً چه فیلمهایی از صلیب آهنین و سکانسهای اکشن و جنگیاش تأثیر پذیرفتهاند، کاری است زمانبر. از نمونههای بهدردبخورِ وطنی، هیوا و مزرعهی پدری [بهترتیب: ساختهی ۱۳۷۷ و ۱۳۸۱ زندهیاد رسول ملاقلیپور] را میتوان نام برد. مثالِ متأخر سینمای آمریکا هم Fury [ساختهی دیوید آیر/ ۲۰۱۴] است که تأثیرپذیریاش از صلیب آهنین بیداد میکند! بهعنوان نمونه، توجهتان را جلب میکنم به نمای عبور تانک از روی جسدی یکی شده با گلوُلای که بازسازیِ نعلبهنعلِ پلانی مشابه از صلیب آهنین است؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
موسیقی متن صلیب آهنین اثر فوقالعاده احساسبرانگیزِ ارنست گلد است که در تیتراژ پایانی [پس از فیکسفریم شدن تصویر اشتاینر] فقط میشود با واژهی "درخشان" توصیفاش کرد. گرچه نام پکینپا با "خشونت" گره خورده است ولی در صلیب آهنین [تحت عنوان فیلمی که یکسره در میدان جنگ سپری میشود، یعنی خشونتبارترین موقعیتِ ممکن] شاهد هیچ اِعمال خشونتی نیستیم که در صراحت و بیپردگی به پای فیلمهای امروزی برسد!
صلیب آهنین دوبلهای عالی به مدیریت چنگیز جلیلوند دارد که خودش باظرافت و استادانه بهجای قطبهای خیر و شر فیلم [اشتاینر و استرانسکی] حرف زده است. با وجود اینکه همیشه ترجیحام به تماشای فیلمها به زبان اصلی است اما توصیه میکنم این کیسِ ویژه را استثنائاً با دوبله ببینید! تماشای نسخهی دوبلهی صلیب آهنین موجب میشود تا آدمهای فیلم را هرچه بیشتر بهعنوان "آلمانی" باور کنید. بهنظرم انگلیسی حرف زدن کاراکترها در نسخهی اورجینال، این باورپذیری را [تا حدّی] مخدوش میکند.
همانطور که صلیب آهنین فیلم نامتعارفی است؛ پایاناش نیز آنطور که اغلبمان انتظار داریم، اتفاق نمیافتد، کلیشهای نیست و تفسیرهای مختلفی طلب میکند. گفته میشود که صلیب آهنین هم حین فیلمبرداری دچار مشکل و مسئله بوده و هم بعداً تکهپاره شده است؛ اگر نسخهی ۱۳۳ دقیقهایِ کنونیِ صلیب آهنین ماحصلِ چنان شرایطی بوده است، شاهکارِ سینمای ضدجنگ خطاب کردناش اصلاً اغراقآمیز بهنظر نمیرسد.
پیمان عباسینیا
دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴
[۱]: برای مطالعهی نقد ژنرال دلارووره، کلیک کنید بر لینکِ «مرگ با چشمان باز»؛ منتشره در دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳، پردهی سینما.
[۲]: صلیب آهنین (به آلمانی: Eisernes Kreuz) یک نشان نظامی آلمانی است که از زمان پادشاهی پروس تا به امروز کاربرد دارد. این نشان نخستینبار توسط فریدریش ویلهلم سوم پادشاه پروس ایجاد شد و نخستینبار در جریان جنگهای ناپلئونی در تاریخ ۱۰ مارس ۱۸۱۳ در برسلاو اعطا شد (ویکیپدیای فارسی، مدخل صلیب آهنین).
برای مطالعهی شمارههای دیگر، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نگاهی به فیلمهای برتر تاریخ سینما در صفحهی "طعم سینما"
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|