آرشیا صحافی
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
رود سرخ
Red River
کارگردان: هوارد هاوکس
فیلمنامه: بوردون چیس، و چالز شین بر اساس داستانی از بوردون چیس
بازیگران: جان وین، مونتگمری کلیفت، والتر برنان، جوان درو، و...
موسیقی متن: دیمیتری تیومکین
مدیر فیلمبرداری: راسل هارلان
تدوین: کریستیان نایبی
پخش از: یونایتد آرتیستز
تاریخ نخستین نمایش ۳۰ سپتامبر ۱۹۴۸
زمان فیلم: ۱۳۳ دقیقه (در نسخه های نخستین ۱۲۷ دقیقه)
محصول: ایالات متحده آمریکا
زبان فیلم: انگلیسی
بودجه فیلم: ۷.۲ میلیون دلار
فروش فیلم در اکران نخست: ۹ میلیون دلار
خلاصه داستان فیلم: ایالت تگزاس. «تام دانسن» (جان وين) قصد دارد گلهاى را براى فروش به ايالتهاى شمالى ببرد. اما راه دشوارى را در پيش گرفته است و خيلى زود آدمهايش رهايش مىكنند و حتى ناپسرى او ، «ماتيو» ( مونتگمری كليفت ) نيز جلويش می ايستد. او در ابتدای این سفر زنی را که قرار بوده با او ازدواج کند از دست می دهد و سالها بعد به زن دیگری برمی خورد که خاطره او را برایش تداعی می کند.
طعم سینما – شماره ۱۷۷ : رود سرخ (Red River)
معمولاً زمانی که به تماشای آثار کلاسیک می نشینم، آرامش می گیرم و با خود می گویم: «چقدر این آثار عمیق و دقیق اند! به راستی چه میزان روی فیلمنامه و کارگردانی و عوامل متعدد این آثار کار شده است؟! چرا فیلم ها و آثار این دوره و زمانه اینطور شده اند؟ چرا اینقدر بد می باشند و با مخاطب غریبی می کنند و حس همذات پنداری را بر نمی انگیزند؟»
پاسخ این پرسش ها مفصّل است و منطقاً به جهانی که فیلمسازان امروزی در آن زندگی می کنند و در آن نفس می کشند برمی گردد. البته به اعتقاد من نابلدی این فیلمسازان را هم در ساخت این آثار نباید دست کم گرفت.
با دقت در آثار کلاسیک می توان فهمید که این آثار از درون فیلمساز راه می گیرد و با الهام از دغدغه ی شخصی فیلمساز ساخته شده است. فیلمساز خودش را با مسئله مأنوس و عجین کرده است که توانسته اثری خوب و کم ادعا تحویلمان دهد؛ اثری که «فرم» در آن حرف اول را می زند و با «فرم» درست، به سایر مقاصد خود، از جمله «محتوا» و فحوا می رسد.
رود سرخ از اولین وسترن های هاوارد هاوکس است و در کلیت اثر هیچ شباهتی با ریوبراوو، الدورادو، و ریولوبو ندارد.
رود سرخ اثری خوش ساخت و تأثیر گذار است.اثری بسیار عمیق و جذاب که می تواند تا سه ساعت هم ادامه پیدا کند و مخاطب را سرگرم سازد. این فیلم از نگاه من با طمأنینه و آرامش ساخته شده است.حکایت فیلم، مبیّن نگاه سپید و روشن فیلمساز به اثرش است. نگاهی ساده و روان که هرگز کهنه نمی شود. در این نوع از نگاه و نگرش، سینما از زندگی می آید و زمانی که مخاطب به فیلم نگاه می کند، در آن غوطه ور می شود و می تواند زندگی را از نزدیک لمس و رویت کند. می خواهم کمی به جزئیات رود سرخ بپردازم.
شخصیت:
اگر به غالب آثار هاوکس دقت کنیم می بینیم که او شاکله وسترن خود را بر روی چند شخصیت اساسی پایه گذاری می کند و به آنها شکل می دهد و فضا را با توجه به پرداخت شخصیت ها به وجود می آورد.
در رود سرخ سه شخصیت مرکزی وجود دارد بقیه اغلب تیپ هستند و گذرا.
دانسون: دانسون (جان وین) هفت تیر کشی زبَردست و قهّار است؛ مغرور و یک دنده، مدیر، به معنای واقعی نترس و قوی است.
متیو: متیو (مونتگمری کلیفت) بسیار آرام و موقر، با ادب، هفت تیر کشی ماهر، پر دل و جرأت و بی سر و صدا است.
گروت: گروت (والتر برنان) اما هم م یتواند تیپ قرار بگیرد و هم شخصیت. اساساً شخصیت دارای ویژگی های خاصی است که فرد را از سایرین تفکیک می کند.گروت در این اثر شخصیت است. جزئیاتی دارد که او را به شدت از سایرین جدا می کند ولی به سبب تکرار در این نوع از بازی _در سایر آثار هاوکس مثل داشتن و نداشتن _ تیپ هم محسوب می شود. بسیار غُر غُرو، همپای همیشگی دانسون، و پر حرف و ماجراجو است.
هاوکس در بدو امر با توجه به ویژگی هایی که در متیو و دانسون قرار می دهد، نوعی رقابت پدر و پسری را هم در درون آنها شکل میدهد. این رقابت از سکانس های متعددی مشخص است. همچون زمانی که دانسون می گوید: «حرف، حرف من است!» ولی متیو مخالف است. یا زمانی که بر سر سرعت در هفت تیرکشی با یکدیگر کل کل و رقابت می کنند. در صورتی که این رقابت هرگز بین گروت و دانسون نبوده است.
در این بین اما هاوکس فرد دیگری را هم وارد ماجرا میکند. چری به معنای واقعی یک هفت تیر کش است و به درستی هم شخصیت پردازی نشده ولی هاوکس رقابتی را بین او و متیو قرار می دهد تا مخاطب منتظر یه جنگ نافرجام بین چری و متیو باشد _جنگی که اتفاق نمی افتد_ و البته چری کنایه هایی هم به دانسون می زند.
رقابت ایجاد شده بین متیو و دانسون و همینطور چری و متیو بسیار خوب است از نظر من، فیلمساز با قرار دادن این دو در مقابل هم، کمک بزرگی به شکل گیری درام میکند.
در رود سرخ، صحنه های بسیار زیبا و مهیجی از تیراندازی میان بازیگران را می بینیم. این نوع از تیر اندازی به اعتقاد من شناسنامه دارد و از تمامی آثاری که با عنوان وسترن اسپاگتی ساخته شده اند بهتر است. شناسنامه آن ها در شخصیت پردازی درست و مناسب آن ها می باشد. شخصیت پردازی و خاص کردن افراد، و دور کردن افراد از عام بودن در سینما کمک بسیار شایانی به شکل گیری یک درام قدرتمند میکند.
فضا سازی:
با توجه به حال و هوای موجود در فیلم هاوکس، اعتقاد دارم فضاسازی هم می تواند متأثر از پرداخت شخصیت ها باشد و صد البته قصه مناسب و دیدنی اثر. هاوکس در همان ابتدا بیابان و برهوتی را به ما نشان می دهد که هیچ چیز در آن وجود ندارد. حتی گل و گیاه هم در آن رشد نمی کند و یک درخت درست و حسابی در آن وجود ندارد. اما بعد از چهارده سال بیش از ده هزار رأس گاو و گوسفند در آن می بینیم و آن برهوت تبدیل به بهشتی می شود که از یاد آدمی نم یرود. به راستی هاوکس فضا سازی را صرفاً در لوکیشن و جغرافیای صحنه نمی بیند، بلکه اتمسفر و فضای موجود را برای مخاطب باور پذیر می سازد.آن هم به گونه ای که صرفا گذر زمان و رشد و نمو انسان ها درون آن حس شود.
این فضا سازی تا پایان قصه نیز ادامه پیدا می کند. حتی به اعتقاد من خلق موقعیت های نیمه کمیک متعدد در اثر، سهم قابل توجه و تأملی در فضا سازی دارد. صحنه ای را به یاد بیاورید که گروه در حال استراحت است و گله آرام و قرار ندارد و هر آن ممکن است که رَم کند و کسی با ایجاد سرو صدا و برای دزدین شهد شیرین باعث رَم کردن گله می شود. اگر این صحنه فرار و رَم کردن گله در سینمای این روزها ساخته می شد، هزینه ای چند برابر بیشتر داشت و ممکن بود صد بار این سکانس را تکرار کنند تا یکی به دلخواه کارگردان انتخاب شود. اما باید با صراحت اعلام کرد که این صحنه بی نظیر است و متاثر از همان فضاسازی و باور پذیری فضا، و شخصیت ها است. از آنجایی که شخصیت ها را باور داریم و می توانیم با آنها همذات پنداری کنیم، می توانیم فضا را هم از درون شخصیت ها و قصه بپذیریم و این امر بیشتر برایمان ملموس می شود. هاوکس به درستی از درون قصه، حادثه سازی و فضا سازی می کند. او خوب می داند که شخصیت، فضا و حادثه از دل یک قصه خوب بیرون می آید.
ارتباطات:
در میانه راه یکی از ویژگی های دانسون، یعنی مغرور و یک دنده بودن اش بیشتر جلوه می کند. هاوکس از همین ویژگی شخصیتی طرفی میبندد و سیر و تطوری کلی در اثرش ایجاد میکند. همین امر بیانگر استاد بودن هاوکس در پرداخت درست نسبت به فیلمنامه و روایت است.
به هر حال همان رقابت پدر و پسری که هاوکس در اوایل داستان ایجاد کرد سبب شد تا تعقیب و گریز شروع شود و همگان سعی در مشاهده رقابت آن دو دارند.
با تمام این اوصاف ورود یک دختر معادلات را به هم می زند و هاوکس دوباره قصه را دگرگون می کند. در رود سرخ یک عشق واقعی و با شکوه می بینیم. عشقی که کمتر در این روزگار بتوان مانند آن را پیدا کرد. عشقی که حتی یک پدر و پسر را بهم می رساند. عشقی ساده و زلال.
پایان بندی:
قصه هاوکس سرانجام و پایان بندی بسیار درستی دارد و به لحاظ زیبایی شناسی استادانه اثر خود را به پایان می رساند.
بالاخره متیو گله را به مقصد می رساند و پول اش را هم می گیرد اما در پایان قصه ترس کوچکی به مخاطب منتقل می شود که واقعاً اگر دانسون سر برسد چه می شود؟ فکر می کنم این می تواند تعلیق کوچکی باشد که همه از آن اطلاع دارند، ولی نمی دانند که چگونه اتفاق می افتد.
هیچ اتفاقی رخ نداد، جز اینکه چری کشته شد. البته متیو به چری هشدار داده بود و گفته بود که: «دانسون به تنهایی حریف تو می شود.» و واقعا هم اینگونه شد.
پایان بندی اثر هم با خود رگه هایی از کمدی را به همراه دارد. زمانی که دختر مورد علاقه متیو، به هر دو آنها _متیو و دانسون_ پرخاش می کند. در نهایت هم همه ی کینه ها، ناراحتی ها و تلخی ها، جای خود را به شیرینی ها، آرامش و خوشبختی داد.
تمام عوامل ذکر شده باعث می شود تا رود سرخ تبدیل به سینما شود. سینمایی که در آن قصه با خود همه چیز را به همراه می آورد و همه چیز را تکمیل می کند. به اعتقاد من سینمای قصه محور _مخصوصا از نوع کلاسیک _ بسیار به زندگی انسان ها نزدیک است. شاید علت اصلی این امر قرابت و نزدیکی همه انسان ها با قصه های مختلف و روایات متفاوت باشد; به هر حال هر انسانی قصه ای دارد; والبته مصیبت.
از نگاه من دیدن رود سرخ برای هر وسترن دوست و هاوکس دوستی غنیمت است.
آرشیا صحافی
شهریور ۱۳۹۵
برای مطالعه دیگر فیلم هایی که در «طعم سینما» معرفی و بررسی شده اند اینجا را کلیک کنید
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|