پرده سینما

بهاریه: سینما صحرا ... ریولی سابق

نسترن مولوی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پوستر فیلم پله سی و نهمبرای من، اولین خاطره شخصی از سینما صحرا باز می گردد به تابستان 1358 و اکران پله سی و نهم ساخته دان شارپ. هر چند روز یک بار، برنامه رفتن به سینما جزء سبد خانواده شده بود و آیینی پیدا کرده بود: با سینما تماس می گرفتیم، فهرست بازیگران فیلم را می پرسیدیم و پس از اینکه پدر و مادر محترم اطلاعاتشان را بررسی می کردند، به سینمای مورد نظر می رفتیم. اطلاعات فیلم دان شارپ اصلاً وسوسه برانگیز نبود. از میان بازیگران، تنها جان میلز برای همه شناخته شده بود؛ رابرت پاول تنها برای مادرم با مجموعه جود مرد سرنوشت (همان «جود گمنام» نوشته تامس هاردی) شناخته شده بود و دیگران هم نام آشنا نبودند. با بی حوصلگی به سینما «ریولی» رفتیم و فیلم را دیدیم اما  آنقدر هیجان زده شده بودیم که تا مدتها دیالوگ های فیلم ورد زبانمان بود : «در سال 1914 پیام رمزی از یک قدرت اروپایی به خانه ای در غرب لندن مخابره شد: بگذارید خفتگان بیدار شوند»... «استوانه استخوانه سستوانه... یه آدم دم مرگ حرف های بی ربط نمی زنه... ساده است اگه من جاش بودم می انداختمش تو صندوق پست... هان پستخانه» ... «اسکادر درباره کسی که دنبالش هستیم به من  گفت که در زمان قتل  لرد پورتون،  قاتل در کنار او  ایستاده بود... ادموند اپلتن هم اونجا ایستاده بود»... و دیالوگ های دوست داشتنی و گرم فیلم و نسخه ای که شاید هنوز برای بسیاری ناشناخته باشد. اما عجیب است که در سال 2011 در فیلم هوگوی مارتین اسکورسسی هم صحنه ای ملهم از یک سکانس این فیلم کمتر شناخته شده را نظاره کنیم.

سینما «ریولی» تا سالها برای من همچنان به دلیل دیدن این فیلم، جزئی از خاطرات ام شده بود تا، اگر اشتباه نکنم سال 1372 که برنامه های نمایش فیلمخانه از سینما «شهر قصه» به سینما «صحرا» (ریولی سابق) منتقل شد. از دوره ای که با کثرت تماشاگر، فیلم هایی دو نوبت به نمایش در می آمدند تا دوره بی رونقی و صندلی های خالی. زمانی که مجدداً با این سینما تجدید پیمان کردم فیلم باد ساخته ویکتور شوستروم روی پرده بود... و سپس تمام آن دوره های طلایی که هم نسلان علاقه مند من تجربه کردند. دیدن فیلمهایی که به دلیل کمبود  امکانات فعلی تا آن زمان قادر به یافتنشان نبودیم و چه زیبا بود دیدن آن نسخه ها روی پرده سینما ریولی:

سینما صحرا (ریولی)اولین دیدار با هرولد و ماد، فیلمی کیش آفرین و فراموش نشدنی از هل اشبی با دوبله درخشان و موسیقی کت استیونس، نمای تکان دهنده آغازین فیلم و پس از آن تیتراژ و موسیقی درخشان، سرآغازی برای دیدن فیلمی بدون پلک زدن تا پایان... پس از سال ها، تماشای فیلم زد ساخته کوستا گاوراس با بارقه هایی از بدعت هایی سینمایی، دیدن تقطیع نماهای درخشان و تحت تاثیر ژان لوک گدار و شنیدن موسیقی از یاد نرفتنی آن، غم ایرنه پاپاس و کشف خیانت مونتان، تکرار دیالوگ «اون چون یک ببر می خزید» و....تماشای مینی و مسکویچ ساخته جان کسوتیس برای نخستین بار با دوبله ای درخشان و کپی صاف و بدون خطوط کهنگی  که ظاهرا اولین نمایش آن بود... پس از سالهای سال نسخه دوبله روسها دارن میان روسها دارن میان ساخته نورمن جویسن  با دیالوگ های درخشان الن آرکین: «می خواد این شهر رو منجفر کنی... می گی بازداشتی ...حاواست پرته»... دیدن عمو کروگر ساخته هانس اشتاینهوف از فیلم های عتیقه ای که تحت نظر گوبلز در آلمان نازی ساخته شد... دوره سینمای آلمان با فیلم های نیبلوگن ها و مطب کار دکتر کالیگاری... دوره سینمای انگلستان با فیلم های این زندگی ورزشی و بکت ...دوره سینمای هفتاد میلیمتری با نمایش نسخه دوبله سینمایی برباد رفته و بن هور... دوره سینمای فرانسه با لومیرها و ملیس ها و مزد ترس ساخته هانری ژرژ کلوزو و دایی من ساخته ژاک تاتی و بسیاری فیلم های دیگر که حال یا فیلمهای درخشانی بودند یا به هر حال به دیدنشان به روی پرده این سینمای نازنین می ارزیدند.

تا سه سال پیش که این دریچه هم بسته شد و برنامه سه شنبه بعد از ظهرهای فیلمخانه تمام شد... برنامه فرار از سر و  صدای چهارشنبه سوری و دیدن فیلم در فیلمخانه به پایان رسید و دیدارهای هفتگی با این سینما به پایان رسید. هنوز امید دارم که روزی باز فیلمخانه با نمایش نسخه های درخشان روی پرده این سینما روح سینما را زنده نگه دارد.

 

  در همین رابطه دیگر بهاریه های نوروز  ۱۳۹۱ سایت پرده سینما را بخوانید

 

من و نادر و فخیم آرتیست! -مهدی فخیم زاده 

دعا کن که دل اش به خاطر عشق بشکند- بهاره رهنما

پیام بهار- جلال الدین ترابی

جایزه اسکار من- فهیمه غنی نژاد

سینما صحرا... ریولی سابق- نسترن مولوی

بهار، خنده، خاطره- کامیار محسنین

حبه قندهای سفید توی قندون گل سرخ- آذر مهرابی

کالنگ هایش را هنوز دوست دارم- محمد جعفری

خانه ما چه سبز بود -سعید توجهی

و بهاری زیباتر از حقیقت تنهایی- نغمه رضایی

وزش یک نسیم ملایم از پنجره اتاق- موحد منتقم

باز هم در گذر زمان- رضا منتظری

نوروز مبارک؛ بهاریه ای از یک عکاس- الهام عبدلی

فرانکو نرو و اشتباهات من!- غلامعباس فاضلی


 تاريخ ارسال: 1391/1/1
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>حسين رنجبر:

يادم هست كه تابستان 57 فيلم كينگ كنگ جان گيلرمن با بازي جسيكا لانگ و جف بريجز را در اين سينما نمايش دادند ، تا ميدان عشرت آباد براي تهيه بليط صف بود ، هشت ساله بودم ، يادش بخير .

0+0-

شنبه 12 مرداد 1392



>>>فهیمه خسروی:

خانم مولوی من هم فیلم پله سی و نه را دوست دارم و سینما ریولی را هم خیلی ازش خاطره دارم با منزل ما چندان راهی نداره خیلی خوب نوشتید افسوس که این سینما چند سال پیش خیلی ید بازسازی شد و سردرش خیلی بدقواره ساخته شد

0+0-

پنجشنبه 3 فروردين




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.