علیرضا انتظاری
باز هم گذر زمان...
باز هم بهاری دیگر و بهاریه ای دیگر...
باز هم نو شدن سال و لباس نوی عید پوشیدن و دیده بوسی و عید مبارک باد گفتن...
باز هم شکوفایی طبیعت...
باز هم بهانه ای دیگر برای این که به آن هایی که دوستشان داریم عشق بورزیم...
در ادب و فرهنگ ایران زمین بهار و نوروز جایگاهی والا و دیرین داشته و دارد. این جایگاه آن قدر نزد مردم از عوام گرفته تا خواص ویژه بوده که طی این سالیان هیچ قدرتی نتوانسته خللی برای برگزاری آن ایجاد نماید.
این فرهنگ زیبا و دوست داشتنی برای من هم همیشه جاودان و قابل تحسین بوده است. زیباترین و دوست داشتنی فصل برای من همیشه و همیشه بهار بوده و هنوز هم هست. هیچ گاه خاطرات زیبا و جاودان نوروزی را که توأم با سرخوشی و شادمانی بوده است را فراموش نمی کنم...
اما همه این چیزهای قشنگ باعث نمی شود تا دردها و سختی های سال 90 که بدون اغراق یکی از بدترین سال های زندگی ام بود را فراموش بکنم...
سالی توآم با مشکلات نه تنها برای من که برای سینمای ایران...
از مشکلات خاص شخصی که خودآگاهانه گذر می کنم چرا که نه ربطی به بهاریه و نوروز و نه ربطی به سینما دارد اما نمی توانم اتفاقات بد سینمای ایران را در سال 90 فراموش کنم...
انحلال خانه سینما شاید دردآورترین و مصیبت بار ترین حادثه ای بود که در سال گذشته اتفاق افتاد. اتفاقی حیرت آور که باعث یأس و بهت بخش عظیمی از بدنه اصلی سینمای ایران گردید و خانه سینماگران ایرانی را به ویرانی کشاند... برایم دردآور بود که بعد از مدت ها تلاش به تازگی توانسته بودم عضویت یکی از صنوف خانه سینما را به دست بیاورم و قرار بود تا پایان سال کارت عضویت یکی از صنوف دیگر را از خانه سینما بگیرم...
هرچند که پیش از این چندین و چند بار عضو صنوف مختلف سینمایی و تلویزیونی و تئاتری بوده ام اما به دلیل علاقه مفرطم به سینمای ایران عضویت در خانه سینما برایم بسیار ارزشمند بود.
تعطیلی خانه سینمای ایران به علاوه حواشی زیادی که برای اکران فیلم خودکشی ممنوع که دو سال قبل ساخت اش به پایان رسیده بود و هزار و یک وعده برای اکران محدود آن در یکی از فرهنگسراها به من داده بودند به وجود آمد و در نهایت این فیلم به دلایل واهی نتوانست اکران شود باعث آرزدگی خاطر و دلزدگی شدیدم از سینما در سال 90 شد.
جدا از این به نظر من سینمای ایران در سال 90 رمق چندانی نداشت، ورشکستگی اجتماعی و اقتصادی در سینما به خوبی در این سال نمایان شد.
حالا که دارم این یادداشت را می نویسم یاد سال های نه چندان دوری افتادم که سینما چه جایگاه ارزشمندی نزد خانواده های ایرانی داشت و صف های طویل برای تماشای فیلم ها جلوی گیشه سینماها تشکیل می شد. صف های طویلی که شاید بعد از اکران فیلم مارمولک دیگر هیچ گاه در سینمای ایران شاهد آن نبوده و نخواهیم بود.
به یاد دوران کودکی ام افتادم، اواخر دهه شصت که من 8-9 ساله بودم و مرتب همراه با مادرم که از همان کودکی علاقه وافر مرا به سینما درک کرده بود به سینما می رفتم و بر خلاف بچه های هم سن و سال خودم نه تنها فقط فیلم های کودک و کمدی که فیلم های سایر ژانرهای سینمایی را نیز به تماشا می نشستم و از دیدن آن ها لذت می بردم...
سینما در آن سال ها برای من چیزی دست نیافتی بود. همیشه علاقه داشتم که پشت صحنه سینما را از نزدیک لمس کنم، گردش طالع من باعث شد که این آرزو برایم دست یافتنی شود. هنگام نوجوانی احساس خوبی از این که توانسته بودم به هر نحو که شده به سینما راه پیدا کنم داشتم، اما این احساس طی سال های اخیر به ویژه سال 90 شدیداً تضعیف شده به نحوی که جداً تصمیم دارم حداقل برای یک دوره یکی دو ساله هم که شده عطای آن را به لقایش ببخشم و کاری به سینما نداشته باشم.
امسال و در این پایان سال 90 از خود می پرسم به راستی چند سال است که از تماشای فیلمی در سینمای ایران لذت نبرده ام و تنها به ناچار توانسته ام قیاسی بین فیلم های یک سال سینمای ایران داشته باشم و خوب ها و بد های آن را برای خودم مجزا کنم؟
از خودم می پرسم چرا سینمای ایران این چنین به ورطه سقوط کشانیده شده است؟ چرا روز به روز بیشتر و بیشتر به قهقرا می رود؟
سی امین جشنواره بین المللی فیلم فجر در سال 90 با شکوه و عظمتی خاص برگزار شد. شکوه و عظمتی که فقط در حاشیه این جشنواره موجود بود و بدون اغراق می توانم بگویم که متن این جشنواره فاقد هرگونه بزرگی بود.
جشنواره ای پر از فیلم های بی رمق و کسل کننده و تکراری و کلیشه ای و شعار زده، فیلم هایی که هیچ یک جذابیتی نداشتند و اغلب فقط برای پر کردن جیب تهیه کنندگان محترم ساخته شده بودند...
هرچند که در این میان بودند فیلم هایی همچون: بغض، برف روی کاج ها، بوسیدن روی ماه و غیره که تا حدودی متمایزتر از سایر فیلم های این دوره از جشنواره بودند و از ساختاری قوی تر نسبت به سایر فیلم ها برخوردار بودند اما با این حال یکی دیگر از مواردی که طی سالا 90 دل آزردگی مرا نسبت به این سینما بیشتر کرد همین جشنواره فیلم فجر بود.
در این آغاز سال نو از کردگار توانا خواهانم که دوباره رشد و رونق را به سینمای ایران باز گرداند...
کجا هستند فیلمسازانی که باعث افتخار این سینما بوده اند و سال ها است که نامی از آن ها نمی شنویم؟
واروژ کریم مسیحی، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، جعفر پناهی، بهمن فرمان آرا، بهمن قبادی، عباس کیارستمی و این سایر بازماندگان این نسل میانی سینمای ایران کجا هستند؟
دلزده هستم از این که می بینم کارگردان محبوب و خوش نامی همچون داریوش مهرجویی برای این که فقط در این سینما حضور داشته باشد چند سالی است دست به ساخت هر فیلمی می زند...
ملولم از این که مسعود کیمیایی دیگر مسعود کیمیایی، اعتراض و سربازهای جمعه که برای نسل من خاطره انگیز ترین و جاودانه ترین فیلم های سینمای ایران هستند، نیست...
دردمندم از این که عده ای کوته فکر با دست خود تیشه برداشته و به ریشه های این سینمای زخم خورده می زنند...
از خودم تعجب می کنم که دیگر برنامه «هفت» را نمی بینم...
به سینما نمی روم...
سایت های سینمایی را چک نمی کنم...
اخبار سینما را دنبال نمی کنم...
و غیره و غیره
اما همه این ها باعث نمی شود تا بنا به خواسته سردبیرم ارجمندم بهترین های سال 90 انتخاب نکنم...
بهترین فیلم اکران شده سال 90 به ترتیب فیلم های: اینجا بدون من به کارگردانی بهرام توکلی، مرهم به کارگردانی علیرضا داوود نژاد، بدرود بغداد به کارگردانی مهدی نادری و سعادت آباد به کارگردانی مازیار میری
بهترین بازیگر نقش اول مرد: صابر ابر برای فیلم اینجا بدون من، حامد بهداد برای دو فیلم سعادت آباد و زندگی با چشمان بسته، شهاب حسینی برای برف روی شیروانی داغ
بهترین بازیگر نقش اول زن: نگار جواهریان برای دو فیلم اینجا بدون من و یه حبه قند، لیلا حاتمی برای سعادت آباد و طناز طباطبایی برای مرهم
بهترین بازیگر مکمل زن: فاطمه معتمدآریا برای فیلم اینجا بدون من، کبری حسن زاده برای فیلم مرهم
بهترین فیلمبرداری: تورج اصلانی برای فیلمبرداری خارق العاده بدرود بغداد
بهترین فیلمنامه: اینجا بدون من و مرهم
روز و روزگار برای تمامی خوانندگان سایت پرده سینما، همکاران عزیز و ارجمندم و کلیه هم میهنان و فارسی زبانان جهان خوش و عیدتان مبارک باد
در همین رابطه دیگر بهاریه های نوروز ۱۳۹۱ سایت پرده سینما را بخوانید
من و نادر و فخیم آرتیست! -مهدی فخیم زاده
دعا کن که دل اش به خاطر عشق بشکند- بهاره رهنما
پیام بهار- جلال الدین ترابی
جایزه اسکار من- فهیمه غنی نژاد
سینما صحرا... ریولی سابق- نسترن مولوی
بهار، خنده، خاطره- کامیار محسنین
حبه قندهای سفید توی قندون گل سرخ- آذر مهرابی
کالنگ هایش را هنوز دوست دارم- محمد جعفری
خانه ما چه سبز بود -سعید توجهی
و بهاری زیباتر از حقیقت تنهایی- نغمه رضایی
وزش یک نسیم ملایم از پنجره اتاق- موحد منتقم
باز هم در گذر زمان- رضا منتظری
نوروز مبارک؛ بهاریه ای از یک عکاس- الهام عبدلی
فرانکو نرو و اشتباهات من!- غلامعباس فاضلی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|