غلامعباس فاضلی
برای آیدین آغداشلو
حس و حالی برای نوشتن بهاریه نداشتم. اما وقتی بهاریه های دوستان را شمردم دیدم رسیده به عدد سیزده و چون خیلی خرافاتی هستم تصمیم گرفتم با نوشتن یادداشتی چهاردهمین بهاریه را بنویسم!
**********
دیشب با فرانکو نرو خواب می دیدم! خواب دیدم جایی هستم، مؤسسه ای سینمایی که شبیه بنیاد سینمایی فارابی بود. درباره موضوعی با آنها صحبت می کردم که بهم گفتند فعلاً نمی توانند کاری بکند چون به خاطر سفر فرانکو نرو به ایران سرشان خیلی شلوغ است. من جا خوردم و هیجان پرسیدم «مگر فرانکو نرو ایران آمده؟!» با خونسردی بهم گفتند «بله» و بهم آن طرف اتاق را نشان دادند که او خونسرد و آرام ایستاده بود. پالتوی بلندی تن اش بود. با همان دوخت و رنگی که در فیلم اعترافات یک کمیسر پلیس به تن داشت. در حد قابل توجهی چاق تر از آخرین عکسی بود که ازش دیده بودم، رنگ موها همان بود، اما چشم هایش برق نداشت!
با هیجان طرف اش رفتم و با انگلیسی شکسته بسته ای بهش گفتم از سفر او به ایران خیلی خوشحال ام اما آیا می داند کدام فیلم درخشان او را دوست دارم؟ بهم گفت «بچه رزمری؟» در آن لحظه برایم اهمیت نداشت که اصلاً فرانکو نرو در فیلم بچه رزمری بازی نکرده و چرا خودش را با جان کاساواتیس اشتباه گرفته؟! فکر کردم شاید منظورش تریستاناست که همان حول و حوش زمانی ساخته شده است. بهش جواب دادم «نه!» دوست داشتم نام بقیه فیلم هایش را قطار کند. ترجیح می دادم از فیلم های مهمتری مثل تریستانا، کاملوت، نبرد رودخانه نرتوا، و حتی 21 ساعت در مونیخ حرف نزند، بلکه برود سروقت فیلم های اصل ایتالیایی اش. چون فیلم های اصل ایتالیایی اش را خیلی دوست دارم. دوست داشتم برود سروقت بازپرسی به پایان می رسد، اعترافات یک کمیسر پلیس، پیکار سپیددندان، مکریک در آتش، سقوط فاشیزم، و بالاخره برسد به کئوما تا من فریاد بزنم «آره! خودش است! کئوما!» اما او ادامه نداد. حرف های دیگری زد و من با انگلیسی دشواری دوست داشتم بیشتر و بیشتر با او حرف بزنم. دوست داشتم باهاش عکس بگیرم. گوشی موبایلم ام را به یکی از آدم های اطراف دادم و ازش خواستم از ما دو نفر هم فیلم و هم عکس بگیرد! و با خودم فکر کردم او را ببرم جنوب و سینما اوکسین ی را که کئوما روی پرده اش درخشیده بود نشان اش بدهم...
وسط های خواب ام یادم نیست، اما آخرش را خوب به یاد دارم. در یک خبرگزاری یا روزنامه خواندم فرانکو نرو به ایران آمده. اما او فرانکو نرو بازیگر ایتالیایی نبود، بلکه یک بازیگر تاجیکستانی بود که وسط های اسم درازش یک «فرانکو» یا «نرو» داشت و بقیه اسم اش با چند تا پیشوند و پسوند «اوف» دار همراهی می شد. مثل «فرانکوویچ نرووف» یا... من اشتباه کرده بودم. او فرانکو نروی من نبود!
**********
اقرار کردن به اشتباهات ام را دوست دارم؛ حتی در زندگی شخصی ام. و حتی در کوچکترین چیزها. درست نمی دانم چرا. شاید از این رو که با اقرار به اشتباهات ام احساس سبکبالی بیشتری می کنم؛ یا شاید چون احساس رهایی بیشتری بهم دست می دهد. درست نمی دانم چرا. در پایان سال فکر کردم بهتر است برای بهاریه به اشتباهاتی اشاره کنم که در سال گذشته مرتکب شدم. همه اشتباهات ام را نمی دانم و همه را هم به یاد نمی آورم. طبیعتاً این چند اشتباه بزرگترین اشتباهات ام نیستند، اما شاید خواندنی ترین آنها باشند!
1-اوائل سال گذشته نقدی مخالف بر فیلم جدایی نادر از سیمین نوشتم. همچنان که یک بار در پاسخ کامنت یکی از خوانندگان ذیل یکی از مقالات سایت نوشتم به طور شخصی این فیلم را دوست ندارم و همچنان به درستی مقاله ای که نوشته ام معتقدم. در مقاله به خصوصیات روشنفکران طبقه متوسط شهری اشاره کرده بودم و اینکه یکی از خصوصیات این روشنفکران مخالفت با مذهب است.
در جایی از مقاله نوشته بودم: «مهمترین جنبه نهفته در فیلم جدایی نادر از سیمین جنبه ضد دینی آن است. منتهی ضدیتی که همچون رفتار «روشنفکران» طبقه متوسط شهری به شکل آشکار و علنی مطرح نمی شود. ... جدایی نادر از سیمین داستان جنگ «روشنفکر»ها و مذهبی هاست. جنگی که با شکست بخش مذهبی و سنتی جامعه به پایان می رسد. جنگی که سنتی ها و مذهبی ها در آن عصبی و بی سواد هستند و «روشنفکر»ها آرام و منطقی و فهمیده جلوه می کنند.»
روزهای آخر اسفند ماه سایت بازتاب به نقل از سایت «العربیه» خبر جالبی را منتشر کرد که اکثر رسانه ها از آن نقل قول کردند: از نمایش فیلم جدایی نادر از سیمین در دانشگاه قاهره به علت اعتراض تعدادی از دانشجویان اسلامگرای تندوری این دانشگاه به آنچه که «ترویج مذهب تشیع» در فیلم نامیدند، جلوگیری شد.
اعتقاد راسخی دارم ارزیابی خارجی ها درباره یک اثر هنری ایرانی نه اینکه لزوماً غلط باشد اما در رده ای پایین تر از داوری ایرانیان است. خیلی دوست داشته ام از کسانی که مدام نظر راجر ایبرت درباره این فیلم را نظری موثق تر از نظر منتقدان ایرانی می دانند بپرسم «راستی اگر بهترین فیلم های خسرو شکیبایی را به آقای ایبرت نشان بدهید او از خسرو شکیبایی چه خواهد فهمید؟» یا «امثال آقای ایبرت چقدر می توانند رضا موتوری، شب یلدا،هامون، سارا، لیلا، پری، یا آژانس شیشه ای را درک کنند؟»
اما این یک قاعده کلی نیست. به اعتقاد من اگر در مصر برخی از اهل سنت استنباط کرده اند که جدایی نادر از سیمین ترویج مذهب تشیع است حتماً همینطور بوده. آنها بخشی از رفتار «راضیه» در فیلم را که استفتاء از علمای دینی، توجه به عدم تماس با نامحرم، پایبندی به راستگویی و حفظ حرمت قرآن مجید است را به خوبی دریافته اند و می دانند این تصویر غیرشعاری از یک پایبندی یک زن «شیعه» به دین اسلام تا چه حد می تواند مروُج مذهب باشد.
البته مصری ها چیزی از لایه دیگر فیلم که من در مقاله ام به آن اشاره کرده ام و جنگ خاموش روشنفکرها با مذهبی ها و سنتی ها در ایران نمی دانند، مقاله من به اعتقاد خودم درست است، اما این هم درست است که فیلم برای اهل سنت ی که از خارج به درون ایران نگاه می کند مذهب شیعه را ترویج می دهد. این یک جور پارادوکس درونمایه ای و عجیب در فیلم است. من فکر می کنم در آن مقاله حرف درستی زده ام، اما همچنین فکر می کنم در جایی از آن هم اشتباه هم کرده ام.
2-سال گذشته از روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی خیلی انتقاد کردم. به نظرم رویکرد آنها در رفتار با رسانه ها در جشنواره فیلم فجر درست نبود. اما وقتی گروه جدید امسال زمام امور را در دست گرفت و قرار شد شعارها جامه عمل به خود بپوشاند معلوم شد اشتباه می کردم. اتفاقاً افرادی که در روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی مسئولیت روابط عمومی جشنواره فجر را هم عهده دار می شدند خیلی آدم های درستی بودند. کارشان هم اصولی بود. خسرو باباپور، جعفر گودرزی، خانم جودکی و... امسال آنها را اصلاً در برج میلاد ندیدم و این عذاب وجدان مرا دوچندان کرد. انتقاد از آنها اشتباه دیگری بود که سال گذشته مرتکب شدم.
3-از دوستی فیلم قلب های مهربان و تاج های گل با بازی الک گینس را خواستم. در سالهای کودکی فیلم را از تلویزیون دیدم و پایان غافلگیرکننده فیلم و نقش های متنوعی که الک گینس بازی کرد هنوز در خاطرم می درخشد. بهم وعده داد که چند روز بعد در جشنواره فجر که همدیگر را خواهیم دید آن را برایم خواهد آورد. یک نسخه زبان اصلی در 2 دی وی دی 9 گیگابایتی که کمپانی «کریتریون» آن را تهیه کرده است. هر روز همدیگر را دیدیم و من تا روز ماقبل آخر بهش یادآوری کردم اما فیلم را نیاورد که نیاورد! به نظرم اشتباه کردم که ازش فیلم را خواستم و اشتباه بزرگترم این بود که هر روز قول اش را بهش یادآوری کردم!
4-در سال گذشته انرژی زیادی صرف تهیه اجراهای جوئل مک نیلی Joel McNeely از آثار برنارد هرمن کردم: سرگیجه، شمال از شمال غربی، روح، هفتمین سفر سندباد و... به نظرم یک اشتباه محض بود! مک نیلی چیزی از برنارد هرمن نمی داند و اجراهای او افتضاح هستند! در فیلم آنی هال صحنه ای هست که وودی آلن در صف سینماست و برای مردی که ادعا می کند مارشال مک لوهان را خوب می شناسد، مک لوهان را از پشت دیوار فرامی خواند و مک لوهان به مرد می گوید که برخلاف تصورش چیزی از اندیشه های او نمی داند! کاش می شد برنارد هرمن را هم مثل مک لوهان فراخواند تا به مک نیلی بگوید چیزی از موسیقی او نمی داند!
5-در ایوان شمس در حلقه دوستان در حال صحبت بودم که یکی از دوستان خیلی قدیمی ام را دیدم که داشت با موبایل اش حرف می زد. خیلی مراقب بودم تا صحبت اش تمام شود و بهش سلام بدهم، و بعد که دیدم با جمعی دیگر در حال صحبت است باز حواس ام بود که نگاهمان به هم بیافتند و دیداری تازه کنیم. آخرش فهمیدم حتماً او هم مرا دیده است! و حتماً خودش نخواسته سلام و احوالپرسی کند! وای که این تفرعن و خودبزرگ بینی در جمع دوستان ما چه بیدادی می کند! حال ام از خودم بد شد! چرا باید پایبند سلام و احوالپرسی با کسانی باشم که برگزیدن آنها به عنوان «دوست» اساساً اشتباه بوده است! یک اشتباه جدید به خاطر یک اشتباه قدیمی!
6- نسخه جدیدی از نرم افزار «اینترنت اکسپلورر» را نصب کردم! اشتباه بود! چرا همیشه فکر می کنیم نسخه های جدیدتر نرم افزارها بهتر هستند؟
7-فکر می کنم ادامه فعالیت سایت پرده سینما بزرگترین اشتباه سال گذشته ام بود. بزرگتر از همه اشتباهات دیگرم. هرگز نویسنده پرکاری نبوده ام، و نقد فیلم دلمشغولی اول زندگی ام نبوده است؛ برای چنین آدمی راه اندازی یک سایت سینمایی اشتباهی بس بزرگ محسوب می شود. به علاوه تا آنجا که به یاد می آورم رویای اول زندگی ام فیلمسازی بوده است. اینکه سال گذشته برای سومین سال متوالی خودم را درگیر سایت پرده سینما کردم بزرگترین اشتباهی بود که می توانستم مرتکب شوم.
**********
نوروزتان پیروز
غلامعباس فاضلی
در همین رابطه دیگر بهاریه های نوروز ۱۳۹۱ سایت پرده سینما را بخوانید
من و نادر و فخیم آرتیست! -مهدی فخیم زاده
دعا کن که دل اش به خاطر عشق بشکند- بهاره رهنما
پیام بهار- جلال الدین ترابی
جایزه اسکار من- فهیمه غنی نژاد
سینما صحرا... ریولی سابق- نسترن مولوی
بهار، خنده، خاطره- کامیار محسنین
حبه قندهای سفید توی قندون گل سرخ- آذر مهرابی
کالنگ هایش را هنوز دوست دارم- محمد جعفری
خانه ما چه سبز بود -سعید توجهی
و بهاری زیباتر از حقیقت تنهایی- نغمه رضایی
وزش یک نسیم ملایم از پنجره اتاق- موحد منتقم
باز هم در گذر زمان- رضا منتظری
نوروز مبارک؛ بهاریه ای از یک عکاس- الهام عبدلی
فرانکو نرو و اشتباهات من!- غلامعباس فاضلی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|