محمد جعفری
به جای هر بهاریه ، ترجیح می دهم یکی از پرتیراژترین ایمیل های سال گذشته را که احتمالا همه تان از کنار آن گذر کرده اید برایتان «کُپی پیست» کنم :
محمد جعفری
دخترک طبق معمول هر روز، جلوی کفش فروشی ایستاد وبه کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد:
«اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات عیدی می خرم.»
دخترک دوباره به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت: «یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا، یا صورت صد نفر زخم بشه تا... ؟!»
و بعد شانه هایش رابالا انداخت و راه افتاد: «نه...اصلاً کفش نمی خوام.»
در همین رابطه دیگر بهاریه های نوروز ۱۳۹۲ سایت پرده سینما را بخوانید
بوی عیدی، بوی توپ. . . بی آن صدای نجیب- فهیمه غنی نژاد
دو شاخه «شب بو» - مرجان گلستانی
من از «بهاریه» نوشتن متنفرم- محمد آقازاده
شلوغی آن خیابان آفتابی –نغمه رضایی
مسافر کوچولو – آذر مهرابی
عیدی –محمد جعفری
الماس ها ابدی نیستند یا شهری که دیگر نمی شناسمش- سعید توجهی
مهر و امید به فردا-مرتضی شمیسا
خیلی دور، خیلی نزدیک- موحد منتقم
این سینما به هیچکس وفا نکرده! -رضا منتظری
آرزوهای تلخ و تلخی های بی پایان- محمدمعین موسوی
چند اپیزود کوتاه بهاری –امید فاضلی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|