محمد جعفری
سه سال از ناب ترین سالهای کودکی من در هرند، روستایی نزدیک تالاب گاوخونی گذشت.
در آنجا رسم بود روزهای عاشورا در ایام محرم یک بچه سید نابالغ را سوار اسب ذوالجناح کنند تا پیشاپیش دسته جات عزادار حرکت و این گونه واقعه ی کربلا را شبیه سازی کند.
از بخت من، هر سه سال روز عاشورا قرعه به نام من اصابت کرد که تا آن وقت هنوز سوار اسب نشده بودم.
یادم است از محله ی «پشته» تا محله ی «جولاباد» هرند را سوار بر اسب ذوالجناح بودم، فرصتی که خیلی از پسربچه های روستا آرزویش را داشتند. برای من که تازه از تهران به روستا آمده بودم و با این رسم و رسوم بیگانه، دیدن آن همه زن و مرد که پیراهن مرا می بوسیدند و سر اسب ذوالجناح را عاشقانه در آغوش می گرفتند بسیار تازگی داشت و هنوز هم جذبه و شور آن لحظات که شاهزاده وار سوار بر اسب سفید در جلوی کاروان یورتمه می رفتم رهایم نکرده.
عمویم شمرخوان تعزیه ی روستا بود و در این روز سوار بر اسب با زره سرخ، بر پشت من و دیگر بچه هایی که شبیه خوان اُسرای کربلا بودند شلاق می زد و دادشان را درمی آورد تا مظلومیتشان را برساند. ناگهان در میانه ی نمایش، یکی دو نفر که طاقت تماشای شلاق خوردن من و بچه های دیگر را به دست شمر نمایش نداشتند، عموی بیچاره ام را به باد کتک گرفتند و من و بچه ها را از دست او نجات دادند، غافل از اینکه شلاق های عمویم پنبه ای بود و اصلاً دردی نداشت.
محمد جعفری
نوروز 1394
در همین رابطه، بهاریههای دیگر نویسندگان سایت پرده سینما را در نوروز ۱۳۹۴ بخوانید:
با شماست که جهان پرتصویر میشود - محمد آقازاده
امان از لحظهی تحویل سال! - پیمان عباسی نیا
نامه در مه - سعید توجهی
من و شلاقهای پنبهای عمو - محمد جعفری
درختان بهار دارند، من هم - سیدهادی جلالی
مگر میشود زیبایی را اشتباه گرفت؟ - نغمه رضایی
چشماندازی روشن - مرتضی شمیسا
مثل بارانی که میبارد و نمیبارد - فهیمه غنینژاد
مالیخولیای سنجد - امید فاضلی
بهار مطلوبام چه روزی است وقتی جای تو خالی است؟ - کاوه قادری
ثانیهشماری برای حال خوب بهار - زینب کریمی (اَور)
روزهای خوشی در راه است... - رضا منتظری
بیا و روشن کن! - محمدمعین موسوی
گوشوارههای نخی - آذر مهرابی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|