سعید توجهی
برای نسل نگارنده که در سالهای جوانی (مصادف با دهه شصت شمسی) عطش علاقه به سینما را به جای تصویر، با کلمات سیراب می کردیم، مرحوم ایرج کریمی و منتقدان و نویسندگان سینمایی پرکار آن دوره که بیشتر در ماهنامه «فیلم» گرد هم آمده بودند جایگاه ویژه ای دارند. دورانی که از سینمای جهان فیلمی روی پرده نبود(که البته الآن هم نیست)، و در نمایش خانگی همان معدود نسخه های بی کیفیت فیلمهای قدیمی و گاه فیلمهای معاصر به راحتی در دسترس نبود، پس تنها راه ارتباط با سینما انتظار تا اول ماه و انتشار ماهنامه «فیلم» -و بعدها «گزارش فیلم»-، خریدن آن و به کنج خلوتی خزیدن و در خلسه لذت خواندن نوشته ها فرو رفتن بود.
نام ایرج کریمی از همان سالها به همراه چند نام دیگر در جایگاهی خاص نشست. صفحه مباحث تئوریک که بیشتر نوشته های مرحوم کریمی در آن منتشر می شد او را به نامی آشنا برای علاقمندان جدی سینما بدل ساخته بود. در کنار نوشته ها و نقدها کتابی منتشر شده از ایرج کریمی در دهه شصت هم نام او را کم کم برای ما متمایز کرد. کتاب عباس کیارستمی فیلمساز رئالیست که در آن کریمی فیلمسازی را به ما معرفی کرد که چند سال بعد با فیلمهایش شهرت جهانی یافت. کتاب با آن طرح روی جلد خاطره انگیز اثر آیدین آغداشلو، تصویر نقاشی شده از چهره کیارستمی و نقش مهر دبیرستان دولتی جم قلهک در گوشه چپ بالای جلد. کتابی که تنها تک نگاری درباره یک فیلمساز نبود، بلکه نوعی از رابطه و حس زندگی به آن جان می داد. ارتباطی که دو به دو میان مؤلف و فیلمسازف و نیز فیلمساز و طراح روی جلد برقرار بود و باعث ماندگاری این کتاب کم حجم در ذهن ما تا به امروز شده است.
■ ■ ■ ■ ■
ایرج کریمی حرفه نقد فیلم را حاوی تناقضی در ذات آن می دانست، او عقیده داشت منتقدان سینما در عین حال که شیفته تصویرند اما وسیله بیانی شان نوشتار است. «دنیای محبوبمان را با زبان دنیای دیگری توصیف می کنیم و هنگامی آرام می گیریم که همچون ساحری باستانی و ملتهب دنیایی دیدنی را طلسم کنیم، نوشتنی کنیم. ماهیت دنیای دوست داشتنی خود را اساسا دگرگون میکنیم ،ویرانش میکنیم تا بگوئیم دوستش میداریم، سنگدل نیستیم ولی ما آدمهای عتیق عهد کلمه چاره دیگری برای وصل نمی شناسیم جز اینکه تصویر محبوبمان را خواندنی کنیم.»
با همین دیدگاه بود که نوشته های کریمی چه آنگاه که نقد فیلم می نوشت و جهان اثر را برایمان می نمایاند و چه آن زمان که تحت عنوان «مباحث تئوریک»، از رهگذر تصاویر فیلمها ساختار سینمایی را تشریح می کرد آنچنان روان ، فهمیدنی و به یادماندنی بود.
ایرج کریمی با وجود شیفتگی اش به سینما که حتی باعث شد با مدرک مهندسی، فیلمسازی و نوشتن درباره سینما را پیشه کند، به زندگی با سینما به جای تماشای پر شمار فیلمها باور داشت، شیوه ای که امروزه به دلیل فراوانی و وفور و سهل الوصول بودن تماشای فیلمها، برای نسل علاقمند به سینما می تواند بسیار آموزنده و رهگشا باشد. او در باره شیوه فیلم دیدنش در شماره ویژه 400 ماهنامه فیلم چنین نوشته است: «اما تصور من این نیست که زندگی کردن با سینما یعنی هرشب فیلم دیدن و اگر هرشب پای یک فیلم خوب درمیان باشد آن وقت این تصور برای بنده فاجعه بار می شود. به گمان من زندگی کردن با سینما به معنی دیدن فیلمهای خوب در فاصله کوتاه نیست. این رویهی فیلم دیدن برای اینجانب نه زندگی با سینما که نوعی بازی دومینو با فیلمها را تداعی می کند و زندگی با فیلمهاست که دیدگاه می سازد نه رکورد تماشایشان را زدن.»
در روزگار سیطره متنهای مینیمال و کاهش حوصله خوانندگان برای خواندن، به حد تماشای یک عکس انگار کتابسوزان دنیای خیالی فیلم فارنهایت 451 فرانسوا تروفو رخ داده و اینجاست که این توصیف کریمی از منتقدان در مطلبی که برای شماره ویژه 100ماهنامه فیلم ( دی ماه 1369) نوشته بود، جلوه ای تازه تر می یابد: «... وضع ما منتقدان، بی شباهت به آدم/کتابهای سکانس نهایی فیلم (فارنهایت 451) نیست که هرکدام شاهکاری ادبی را در گنجینه حافظه خود نگه داشته اند زیرا پیوند ما با یکدیگر، بیشتر از آنکه بر اساس سینما باشد، بر پایه ی خاطراتمان از سینماست.»
■ ■ ■ ■ ■
در انتهای این نوشته می خواهم به نوعی ارتباطی بین ارجاعات این متن و موضوع نوشته برقرار کنم و این دایره را ببندم، مطلب ایرج کریمی در صدمین شماره ماهنامه فیلم با یاد دکتر کیومرث وجدانی آغاز شده بود منتقد مشهور دهه چهل که در آن سالها دور از ایران بود (و هنوز هم دور از ایران است) و خوانندگان نشریات سینمایی از نوشته هایش محروم بودند و حالا چندی است که دوباره می نویسد.
کیومرث وجدانی تعبیر زیبایی درباره علاقه اش به سینما دارد. از او نقل است که می گوید: «یکی از دوستانم که نزد او به زیاد سینما رفتن معروفم، به شوخی به من گفت: بیشتر از نیمی از عمر تو در تاریکی می گذرد، و من به او گفتم فقط آن لحظاتی از عمرم را که در این تاریکی می گذرانم لحظات روشن زندگی من است و حقیقت زندگی من نیز در همین شوخی خلاصه شده است.»
این شاید حدیث نفس اکثر عاشقان سینما است و درباره نویسندگانی همچون مرحوم کریمی می توان آنرا به شکلی دیگر باز گفت. او عمری را در تاریکی جلوی پرده سینما گذراند و لذت خود از جهان فیلمهای روی پرده را سخاوتمندانه در قالب کلمات می ریخت تا روشن ترین لحظات عمر ما خوانندگان را هنگام خواندن نوشته هایش سبب شود.
یاد و خاطره اش گرامی باد.
سعید توجهی
مهر ماه نود و چهار
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|