پرده سینما

بهاریه نوروز ۱۳۹۹- زیر گذر "عاشقانه ی داودنژاد"

امید فاضلی


 

 



 

 

 

 

 

کرونا که آمد قدر جمع بودن و به آغوش گرفتن و دست فشردن را فهمیدم. یک چیزهایی باید فرهنگ شود بدون چون و چرا. اصلاً نام خیابان هر شهری باید کرونا باشد تا یادمان باشد که بهتر شده بودیم. نام هر شهری بشود خیابان شهر دیگری. خیابانیکوچک که بودی در آن روز های گرم. می آمدی و دراز می کشیدی روی تن ام. این یعنی باید در گوش ات قصه زمزمه می کردم. و هر از گاهی صورت ات را آن ور می کردی که خستگی اش درآید، اما زود به حالت اول بر می گشتی. و من همیشه نگران شنوائی ات می شدم. گاهی مکث می کردم ببینم خوابی... و تو زود نگاه ام می کردی و من می بوسیدمت. چه شادی آور بود این خلسه ی تو از صدای من و من از لمیدن تو! چه می دانستم کرونایی هم هست...

پدر که وقت جنگ ما را به دندان گرفت و به زادگاه اش برد، من در باغ و چهار طاقی و قشتامی خانه ی خاله ام با آن نور و سایه ی عجیب و شادی دخترخاله ها و خاله و برگه های خشک شده زردآلو و هلو ... چه می دانستم روزی کرونایی هم خواهد آمد...

صدایش که آرام پخش شود گویی زمزمه ی جان است و وطن و مأمن، و چون بیشتر شود هر کجای جهان باشی یادت می آید ایرانی هستی و خون در رگ هایت فوران می کند. این جادوی عجیب "محمد نوری" است. که با انصاف تمام باید خیابانی به نامش می شد... و چه می دانستم کرونایی هم هست.

کرونا که آمد قدر جمع بودن و به آغوش گرفتن و دست فشردن را فهمیدم. یک چیزهایی باید فرهنگ شود بدون چون و چرا. اصلاً نام خیابان هر شهری باید کرونا باشد تا یادمان باشد که بهتر شده بودیم. نام هر شهری بشود خیابان شهر دیگری. خیابانی"حمید هامون". چهار راهی "شیرین". محله ی ما بشود "دلشدگان" و زیر گذر شما "عاشقانه ی داود نژاد". میدان ساعت هر شهری بپرسد "در دنیای تو ساعت چند است". فرهنگ عمومی ما پر شود از فیلم و ادبیات. کوچه ای شود "شاملو" و "همسایه ها" برزنی. همچون حضور حافظ که غیر از طاقچه برایش بر نمی تابیم. یادمان باشد جاهایی  پناهگاه باشد در  هنر. برای روزهای سخت. وقت اش رسیده چیزهایی بشوند جزو هفت سین دل، آتش بازی و نوروز و جشن های جغرافیای ما محترم شوند. ترک و کرد و بلوچ و سیستانی... و هر دین و مسلک و ایل و آلی فردوسی از بَر کُند و تخت جم مایه ی مباهات و اعتماد باشد و احترام به خرد...

امروز به آغوش کشیدنت را در ذهن مرور کردم؛ بوسیدنت. 

در خانه ماندم بخشی از سرِ جان و بخشی برای جان تو. امید که به فکرمان باشند و دلشان بتپد برای جای جای خاک، تا تو بمانی و نروی.

 

امید فاضلی

 

نوروز ۱۳۹۹

 

در همین رابطه بخوانید:

بهاریه نوروز ۱۳۹۹- باغچه ای اندازه یک کُرسی- آذر مهرابی

بهاریه نوروز ۱۳۹۹- بهاریه ی سال کرونایی- فهیمه غنی ­نژاد

بهاریه نوروز ۱۳۹۹- اين پايان، اميد همه آغاز هاست- نغمه رضایی

بهاریه نوروز ۱۳۹۹- اون شیش تا گل نوش جونتون!- محمد جعفری

بهاریه نوروز ۱۳۹۹- چشم انتظار پروانه های بهاری- سعید توجهی

بهاریه نوروز ۱۳۹۹- زیر گذر "عاشقانه ی داودنژاد"- امید فاضلی

بهاریه نوروز ۱۳۹۹- کارت جشنواره، فوبیا، لوکس بودن و کرونا!- کاوه قادری

بهاریه نوروز ۱۳۹۹- من و آنا کریستی در خیابان وزرا؛ خاطرات پراکنده یک کتاب باز- غلامعباس فاضلی

 



 تاريخ ارسال: 1399/1/2
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.