بهروز رادمان
با دیدن فیلم هایی از کشور های مختلف نه تنها ها با فرهنگ ها و فضاهای جدید و مختلفی آشنا می شویم بلکه می توانیم بسیاری از داستانهایی را که نمونه اش را به طور مثال در سینمای آمریکا بارها تماشا کرده ایم را با ساختی متفاوت و حتی بهتر در سینمای دیگر کشور ها تجربه کنیم و آن داستان های کلیشه ای دوباره برایمان نو و تاز شود.
سه سال پیش بود که دیگر از دیدن فیلم های انگلیسی زبان خسته شده بودم. فضاهای فیلم ها و حتی چهره بازیگران نیز برایم تکراری شده بود. همان موقع بود تصمیم گرفتم سینمای دیگر کشورها را نیز به طور جدی تری دنبال کنم... و در حال حاضر واقعا از تصمیم خودم راضی هستم.
سینمای کره جنوبی مانند سینمای مکزیک در این دهه پیشرفت خیلی خوبی داشته است. سینمای مکزیک موفق شد چند فیلمساز خوب را که چندین فیلم موفق و تاثیر گذار را ساختند به سینما ی جهان معرفی کرد. فیلمسازانی چون گیلرمودل تورو (ستون فقرات شیطان و دالان اسرار آمیز)؛ آلفونسو کوآرون (هری پاتر و زندانی آزکابان و فرزندان انسان) اینیاریتو (عشق های سگی، 21 گرم و بابل) رابرت رودریگوئز (شهر گناه و سیاره ترور). فیلم ها در بسیاری از جشنواره ها در سرار دنیا درخشیدند و تحسین منتقدین و تماشاگران زیادی را برانگیختند.
سینمای کره جنوبی نیز فیلمسازانی مثل کیم کی دوک (بهار تابستان پائیز زمستان و دوباره بهار) و پارک چان ووک (پیر پسر) و بونگ جون هو (خاطرات یک جنایت، میزبان و مادر) را معرفی کرد. (در زبان کره جنوبی نام خانوادگی اول می آید مثلا کیم کی دوک در کره جنوبی کی دوک کیم نامیده می شود). فیلمسازانی که فیلم های خوب و آبرومندی برای کشورشان ساختند.
داستان فیلم خاطرات جنایت در مورد قتل های سریالی است. شخصی که ظاهراً بیمار روانی است، هر هفته در شب های بارانی یک زن یا دختر را به قتل می رساند. در نگاه اول ممکن است تصور کنید این موضوع بارها در سینما تکرارشده است، ولی باید گفت در این فیلم نوع روایت بسیار زیبا و جذاب و متفاوت است.
شخصیت پردازی پلیس ها در فیلم به نحوی است که تماشاگر کاملاً درگیر آن ها شده و با آن ها همذات پنداری می کند. آن ها اشتباه می کنند، عصبانی می شوند و ... آن ها قهرمان نیستند، بلکه «انسان» هستند. نکته ی قابل بیان دیگر این است که در این فیلم تماشاگر از شخصیت ها جلو نمی زند، بلکه در تحقیقات با آن ها جلو می رود. این کار باعث می شود هیجان و تعلیق فیلم تا انتها ادامه داشته باشد و سرنوشت شخصیت ها برای تماشاگر مهم باشد (نمونه ی عالی آن فیلم هفت ساخته دیوید فینچر است.) درخیلی از داستان های پلیسی در اواسط فیلم یا قاتل نشان داده می شود و یا تماشاگر می تواند حدس بزند و از شخصیت ها ی داستان جلو می افتد و باعث می شود هیجان فیلم از دست برود و تماشاگر فقط باید «نگاه» کند و منتظر بماند چه موقع قاتل دستگیر یا کشته می شود.
فیلم با این که یک داستان جنایی را روایت می کند ولی از طنز نیز بی بهره نیست و کارگردان کمی طنز را نیز چاشنی فیلم کرده است و آن را در اشتباهات مداوم پلیس ها به خوبی نشان داده است البته این طنز دارای سیاهی است (مانند اتفاقی که باعث می شود که یکی از پلیس در بیمارستان پایش را قطع کنند.) فیلم دارای زیبایی های بصری زیادی است فضاهای انتخاب شده برای فیلمبرداری زیبا هستند. فضای بارانی وابری که در فیلم است به روند داستان و انتقال حس به تماشاگر خیلی کمک کرده است.پایان داستان نیز متفاوت و تاثیر گذار است.
بونگ جون هو بعد از موفقیت این فیلم در سال 2003 سه سال بعد فیلم میزبان را در سال 2006 ساخت. در آن فیلم نیز فضا ابری و بارانی است و جالب این که باز هم این فضا و آب و هوا به زیبا شدن فیلم خیلی کمک کرده است. مثل این که او داستان هایش را برای این چنین آب و هوایی می نویسد! آخرین فیلم او به نام مادر است. فیلم را هنوز ندیده ام. اما با توجه به مطالبی که در مورد آن خوانده ام و امتیازی که گرفته است حدس می زنم فیلم زیبایی باشد. راجر ایبرت به فیلم مادر سه ستاره و نیم از چهاره ستاره را داده است.
با دیدن فیلم هایی از کشور های مختلف نه تنها ها با فرهنگ ها و فضاهای جدید و مختلفی آشنا می شویم بلکه می توانیم بسیاری از داستانهایی را که نمونه اش را به طور مثال در سینمای آمریکا بارها تماشا کرده ایم را با ساختی متفاوت و حتی بهتر در سینمای دیگر کشور ها تجربه کنیم و آن داستان های کلیشه ای دوباره برایمان نو و تاز شود.
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|