علیرضا انتظاری
نقد فیلم خورش مرغ و آلو ساخته مرجان ساتراپی poulet aux prunes
از بدو انقلاب اسلامی تا کنون بسیاری از افراد با همکاری برخی از کشورهای خارجی سعی بر آن داشته اند تا روحیه مردم ایران را با آثار مخرب فرهنگی و هنری خدشه دار کنند. این امر در سال های اخیر رشد بسیاری داشته است و فیلم های زیادی بر ضد انقلاب اسلامی، فرهنگ و هویت ایرانی و همچنین بر ضد اسلام ساخته شده است که از آن جمله می توان به فیلم هایی نظیر سنگسار ثریا، بدون دخترم هرگز، پرسپولیس، 300، عرق سگی، کسی از گربه های ایرانی خبر نداره، کشتی گیر، شرایط، اسکندر و... اشاره داشت. این فیلم ها به وسیله افراد یا جریان هایی ساخته و حمایت شده اند که موضع آنها نسبت به تحولات سی سال گذشته ایران کاملاً روشن و واضح است.
مرجان ساتراپی فیلمساز ایرانی – فرانسوی که چند سال گذشته فیلم پرسپولیس را در فضایی سیاسی ساخته بود یکی از همین فیلمسازان است که جدیدترین اثرش با عنوان خورش مرغ و آلو سر و صدای زیادی را در بسیاری از محافل هنری به پا کرده است. اما نکته جالب در مورد خورش مرغ و آلو این است که بر خلاف شنیده ها و تبلیغاتی که پیش از آن در مورد آن شنیده می شد نسبت به سایر فیلم های سیاسی ساخته شده در این سال ها بسیار ملایم تر عمل نموده است و حتی در وهله اول زیرلایه های سیاسی پنهان شده در این فیلم نظر مخاطب را نسبت به خود جلب نمی کند. مرجان ساتراپی این بار بر خلاف پرسپولیس بسیار زیرکانه عمل کرده و حرف های خود را در لفافه و با زبان استعاری بیان نموده است. بنابراین خورش مرغ و آلو در وهله اول مخاطب خود را دچار گیجی و شگفتی می کند چرا که بر خلاف تبلیغات عظیم و وسیعی که در رابطه با ضد ایرانی بودن فیلم شده است این فیلم به هیچ عنوان به مسئله ایران نمی پردازد، نام ایران در این فیلم تنها می تواند نماد سرزمین از دست رفته ایران در برهه های زمانی مورد نظر فیلمساز باشد!
داستان فیلم خورش مرغ و آلو در مورد ناصرعلی (ماتیو آمارلیک) نوازنده چیره دست ویولون است که از دشواری های زندگی به تنگ آمده و بعد از درگیری با همسرش فرنگیس و شکسته شدن سازش توسط او خودخواسته به استقبال مرگ می رود و در ابتدای امر تصمیم به خودکشی به روش های گوناگون را می گیرد. ناصرعلی برای مرگ به خود مهلتی یک هفته ای می دهد و فرنگیس طی این مدت برای آن که حال همسرش خوب شود برای او غذای مورد علاقه اش یعنی «خورش مرغ و آلو» درست می کند اما این غذا هم نمی تواند ناصرعلی را از تصمیم اش که همانا مرگ است منصرف سازد. ناصرعلی که خود را در اتاق نیمه تاریک اش حبس کرده است طی این مدت خاطرات زندگی خود را مرور می کند تا به تراژدی رابطه اش با اولین عشق زندگانی اش که دختر زیبارویی به نام ایران (گلشیفته فراهانی) است می رسد. یادآوری خاطرات گذشته و عشق ایران ناصرعلی را نجات می دهد و ناصرعلی تازه معنای زندگانی راستین را می فهمد و این معنای راستین زندگانی در صدای سازش هم تبلور می یابد.
فیلمنامه خورش مرغ و آلو در نگاه اول از ایرادات چشمگیر و اساسی زیادی رنج می برد. روایت داستان فیلمنامه به دلیل مدرنیزه کردن فیلمنامه و چندپارگی و گسست های زمانی دچار لکنت غریبی شده و پیرنگ های متعدد و زائد در فیلمنامه خورش و مرغ و آلو باعث درهم پیچیدگی ذهن مخاطب می شود و این فیلم را به آشفته بازاری غیر قابل وصف بدل می سازد. روایت های متعدد از شیوه مرگ ناصرعلی تا رو در رویی اش با حضرت عزرائیل و ازدواج اجباری اش با فرنگیس و آشنایی اش با ایران در دکان ساعت فروشی پدر وی همه و همه تنها باعث گمراه کردن ذهن مخاطب از خط اصلی فیلمنامه شده و هیچ عایدی مفیدی با خود به همراه ندارد. همچنین عدم شخصیت پردازی صحیح و اصولی لطمات زیادی را به فیلمنامه خورش مرغ و آلو وارد کرده است. هیچ یک از شخصیت ها از ابتدا تا انتهای فیلم برای مخاطب به درستی شناسانده نمی شوند و در تضادی عجیب و غریب دیالوگ های بی شماری برای تمامی کاراکترهای فیلمنامه در نظر گرفته شده است تا مخاطب بتواند پیشینه ای از آن ها به دست بیاورد اما به هیچ عنوان این مهم اتفاق نیفتاده و فیلمنامه نویس در این زمینه هم نمی تواند موفق عمل نماید.شخصیت های فیلم هیچ کدام قدرت جذب مخاطب را ندارند و در زندگی هیچ یک از شخصیت ها ویژگی بارزی دیده نمی شود تا مخاطب خود را با آن ها همراه سازد. همه شخصیت های اصلی و فرعی خورش مرغ و آلو در سطح زندگی در جریان هستند و گویی زندگانی هیچ یک از آنان عمق و درونی ندارد. گره افکنی ها و گره گشایی های فیلمنامه بسیار کودکانه و سردستی انجام شده است و فیلمنامه در هیچ جا دچار اوج و فرود اساسی که ملزومه چنین روایت داستانی است نمی شود. فیلمنامه نویس در جای جای فیلمنامه سعی بر آن داشته تا لایه هایی از سوررئالیسم و سکولاریسم را درون آن بگنجاند اما به دلیل شناخت ناکافی از این جنبش ها و سبک ها و عدم مطابقت صحیح با روایت و خط اصلی داستان در این زمینه هم نتوانسته موفق عمل نماید. عدم موفقیت خورش مرغ و آلو در این زمینه آن است که در بحث سوررئالیسم که در این فیلم لایه های سیاسی هم به آن افزوده شده شعارهای باب میل مخاطبان در این فیلم داده نشده و فیلمساز خودخواسته به سمت آن رفته تا حرف هایش را در زیر لایه هایی پنهان شده بیان نماید. همچنین در بحث سکولاریسم نیز بحث هزاران بار تکرار شده سنت و مدرنیته آن گونه که باید در فیلم بیان نشده و فیلمساز در لحظاتی تنها اشاره ای گذرا به این مهم داشته است. شاید تنها نکته ای که ساتراپی توانسته در آن موفق عمل نماید استفاده از استعارات و کنایات سیاسی بوده است. از جمله کنایات سیاسی ساتراپی در خورش مرغ و آلو می توان به چند مورد خاص اشاره کرد. به عنوان نمونه در یکی از فصل های فیلم که ناصرعلی تصور بزرگ شدن فرزندش سیروس را می کند ناگهان انقلاب اسلامی با شعار آزادی و دموکراسی به وقوع می پیوندد و این انقلاب باعث می شود تا این جوان از ادامه تحصیل در میهن اش باز بماند و به آمریکا برود. و یا این که ساتراپی با زیرکی هرچه تمام تر داستان فیلم اش را به زمان کودتای 28 مرداد 1332 و تلاش دکتر مصدق برای ملی شدن صنعت نفت برده است و با استفاده از این پیشینه تاریخی چند استفاده باریک بینانه از تاریخ و سیاست کرده است اول آن که اسم شخصیت اصلی فیلم را «ایران» نهاده است و این ایران چند بار به طرق گوناگون از دست می رود. ساتراپی در ظاهر از دست دادن ایران برای ناصرعلی (شخصیت اصلی فیلم) را به خاطر مخالفت پدر ایران و جبر طبیعت بیان کرده است اما فی الواقع با کنایاتی تصویری این گونه نشان داده که ما هیچ گاه از زمان دکتر مصدق تا کنون ایرانی آزاد نداشته ایم. این بیان استعاری و استفاده نام ایران برای این کاراکتر خاص شدیداً به نمادگرایی های فیلم اضافه کرده است که استفاده از این عنصر نمادگرایی به هیچ عنوان با سایر فضاهای فیلم همخوانی نداشته و ندارد. ساتراپی از یک سو وجهی طنزگونه را برای پیشبرد داستان فیلم اش در نظر گرفته و از سوی دیگر مرتباً به اشاراتی تاریخی و استعاراتی عجیب و غریب دست زده است. ساتراپی گویا به عمد از شرح فضای سیاسی دهه سی پرهیز کرده و تنها اشاره کوچکی به بک گراند سیاسی خانواده ناصرعلی و کمونیست بودن برادرش عبدی که محبوب خانواده است اشاره می کند. نکته جالب در مورد شخصیت عبدی این است که این شخصیت را از ابتدا شخصیتی محبوب بین خانواده، دوستان و مربیان مدرسه معرفی می کند در صورتی که ناصرعلی از کودکی تا کنون شخصیتی بوده که همواره در میان جمع خانواده و یا دوستان منفور و مفعول واقع گردیده است. گویی ساتراپی بر این عقیده بوده که افکار بلشویکی و چپ گرایی نزد مردم ایران همیشه محبوب است، که این مهم را یک اشتباه مهم تاریخی برای این فیلمساز می توان قلمداد کرد.
نکته جالب دیگر که مسلماً تعمدی پشت آن بوده این که ساتراپی گویا به عمد هیچ بازتابی حتی به صورت کنایه وار از شرایط بحرانی سیاسی آن دوران نداشته و در سراسر فیلم هیچ تصویری از تظاهرات و یا حتی شعار نویسی و التهاب میان مردم کوچه و بازار دیده نمی شود. تهران به عنوان یکی از شخصیت های اصلی فیلم خورش مرغ و آلو که در آن واحد به عنوان یک مکان جغرافیایی نیز به حساب می آید تهرانی غیر واقعی است. همه در این شهر خوب و خوش هستند و البته همه کاسب ها و کاسب کارها دغل باز و زیرک اند و مرتب در پی کلاه گذاشتن بر سر این و آن هستند. تنها غم این شهر مربوط به ناصرعلی است که سازش توسط همسرش شکسته شده و حالا در به در به دنبال ساز جدیدی می گردد. گویا ساتراپی به دوران دهه سی و اواخر دهه بیست نوستالژی عجیبی دارد که باعث شده این گونه غیرواقعی آن دوران را به تصویر بکشد به گونه ای که اغلب مخاطبان فیلم که یا در آن دوران زندگی می کرده اند و یا به وسیله مطالعات تاریخی خود اطلاعاتی از دوران پر التهاب آن روزگار دارند غیرواقعی و نمایشی بودن این تصویر برایشان مشمئز کننده می شود.
و کلام آخر در مورد فیلمنامه خورش مرغ و آلو این که درامی رمانتیک با روایتی غربی است که به حداقل به هیچ عنوان نمی تواند مورد توجه مخاطب ایرانی واقع شود. یکی دیگر از ایرادات اساسی فیلمنامه فلاش بک ها متعدد و بی مورد در فیلمنامه است که هیچ گونه منطقی را با خود به همراه ندارد و تنها باعث می شود تا مخاطب دچار سرگیجه و تهوع گردد. فیلمنامه نویس در این فیلم به مسائل اساسی زندگی از جمله عشق و ازدواج بسیار ابتدایی نگریسته و کلیت فضای فیلم را فدای کارتون، فانتزی و نوستالژی های بی مورد خانم کارگردان کرده است. شاید تنها نکته قابل تأمل در فیلمنامه خورش مرغ و آلو این باشد که راوی فیلم از ابتدا حضرت عزرائیل است که این ایده بکر به خودی خود می تواند جذابیت زیادی برای مخاطبان به همراه داشته باشد. ساتراپی گویا بر این باور بوده که به صرف آن که انیمیشن پر سر و صدای پرسپولیس اش توانست کمی اذهان را درگیر خود نماید این فیلم اش نیز می تواند سر و صدا به پا نماید. خورش مرغ و آلو به هیچ عنوان برای مخاطب باور پذیر نیست و هیچ گاه حتی در رمانتیک ترین لحظات و دردمندانه ترین نماهای فیلم هم نمی تواند احساس همذات پنداری مخاطب را به سوی خود جلب نماید.
کارگردانی ساتراپی در این فیلم بسیار ضعیف است و میزانسن ها و دکوپاژ فیلم از ایرادات زیادی برخوردار است و در راستای کمک به فضاسازی مناسب برای فیلم نیست. در یک کلام خورش مرغ و آلو در حد فیلمفارسی های رمانتیک دهه سی و چهل شمسی است و فراتر از آن هم نمی رود. ساتراپی سعی داشته با تلفیقی از تکنیک های مختلف نمایشی روز که ترکیبی از انیمیشن و فانتزی همراه با روایتی مدرن و یا بهتر بگویم فرا مدرن و من در آوردی! به زعم خود فیلمی جذاب و خارق العاده را کارگردانی نماید که در این راه حتی یک درصد هم نتوانسته موفق عمل نماید.
ایرادات اساسی و آشکار خورش مرغ و آلو به همین جا ختم نمی شود و این فیلم از لحاظ طراحی صحنه و لباس و چهره پردازی نیز رنج زیادی می برد. دکورهای فیلم با توجه به مستندات تاریخی با واقعیت موجود تهران، شیراز و یا رشت اوایل دهه سی شمسی هیچ گونه همخوانی و مطابقتی ندارد و در کل به جز یکی دو مورد خاص از جمله دکور خیابان لاله زار و کافه نادری که تا حدودی قابل قبول از آب درآمده است در بقیه موارد از جمله دکورهای مربوط به شیراز و یا بازار رشت از ایرادات اساسی و چشمگیری برخوردار است. همچنین استفاده ساتراپی از جلوه های ویژه کامپیوتری گاه بسیار کودکانه و تمسخر آمیز شده است. از جمله این موارد می توان به جلوه های ویژه فیلم در پلان مربوط به جاده تهران – رشت اشاره نمود. در خورش مرغ و آلو نه تنها مکان ها به واسطه نوع دکوربندی ابتدایی که حتی اشخاص هم به واسطه انتخاب عجیب بازیگران غیر واقعی اند.
یکی دیگر از ایرادات اساسی خورش مرغ و آلو استفاده کارگردان فیلم از بازیگرانی است که علی الاصول همگی فرانسوی الاصل هستند و در این فیلم قرار است نقش یک ایرانی الاصل را ایفا نمایند. به همین دلیل است که به جز بازی گلشیفته فراهانی بقیه نتوانسته اند از پس ایفای نقش هایشان آنگونه که باید بربیایند. گلشیفته فراهانی که طی سال های اخیر تجربه کار با چندین فیلمساز فرانسوی را داشته است این بار حاضر شده تا در جدیدترین فیلم مرجان ساتراپی فیلمساز ایفای نقش نماید و تا حد ممکن نقش خود را به خوبی ایفا نموده است. هرچند که گلشیفته فراهانی دیگر هیچگاه گلشیفته فراهانی بوتیک و میم مثل مادر و اشک سرما و سنتوری نخواهد شد!
شاید یکی از معدود نکات چشمگیر و قابل توجه خورش مرغ و آلو موسیقی متن فیلم باشد که کاملاً با فضای فیلم همخوانی دارد. موسیقی متن خورش مرغ و آلو کاملاً با شرایط روحی شخصیت اصلی فیلم و همچنین فضا و جغرافیای داستان همگونی دارد که در این یک مورد باید به خانم ساتراپی تبریک گفت!
در نهایت اینکه خورش مرغ و آلو نمی تواند فیلمی ماندگار و تأثیر گذار باشد و جزو آن دسته از فیلم هایی است که دیدن و یا ندیدن شان توفیر چندانی نمی کند. اگر وقت اضافه دارید به تماشای این فیلم بنشینید، حداقل این که گلشیفته فراهانی را یک بار دیگر در فیلمی جدید نظاره خواهید کرد.
رضا منتظری
فروردین ماه سال 1391
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|