راجر ایبرت
نقد راجر ایبرت بر فیلم جی ادگار ساخته كلینت ایستوود
مترجم: محمد حمیدی
جی ادگار هوور از سال 1924 تا زمان مرگ اش در سال 1972 رئیس اداره تحقیقات بود، او عبارت فدرال را در سال 1935 به این نام اضافه كرد. در زمان رؤسای جمهور كولیدج، هوور، روزولت، ترومن، آیزنهاور، كندی، جانسون و نیكسون، او دومین مرد قدرتمند دولت و به شدت مورد اعتماد بوده است. اكنون 39 سال از مرگ او می گذرد و آنچه كه بیشتر مردم فكر می كنند از او می دانند این است كه او علاقه به پوشیدن لباس زنانه داشته است. این خرده شایعات كه هیچگاه نیز تأیید نشده اند با این واقعیت همراه شده كه او هرگز ازدواج نكرد. تا زمان مرگ مادرش، با او زندگی می كرد و رفاقت بسیار نزدیكی در طول زندگی با كلاید تولسون داشته است، مرد مجرد و خوش تیپی كه دارایی های او را به ارث برد.
این كه به طور مداوم گفته شده است كه او همجنس باز بوده است، می توانست كنایه ای از این باشد كه او پرونده های سری در خصوص زندگی جنسی هر فرد برجسته اجتماعی داشت و از این اهرم برای برجا ماندن در قدرت برای 47 سال و افزایش قدرت اف بی ای در هر یک از این سال ها استفاده می كرده است. او آشکارا مخالف همجنس گرایی بود و هرگز اجازه نداد همجنس بازان (یا بسیاری از سیاهان و هیچ زنی) كارمند اف بی ای شوند. او آنقدر از قدرت خود اطمینان داشت كه برخی موارد در رستوران ها دست کلاید تولسون را می گرفت یا در تعطیلات اتاق مشتركی در هتل می گرفتند. هیچ رئیس جمهوری جرأت نزدیک شدن به حریم قدرت او را نداشت.
با این اوصاف و با در نظر گرفتن این واقعیت كه فیلمنامه ج. ادگار كلینت ایستوود توسط داستین لانس بلک نوشته شده كه نویسنده فیلمنامه میلک نیز می باشد، ممكن است بپندارید كه فیلم تصویری است از یک مرد همجنس باز، ولی این طور نیست و این امر فیلم را جذاب تر می كند. این فیلم نمایشی است از تصویر ذهنی عمومی از جی ادگار هوور كه در تمام طول عمر و حتی در زندگی خصوصی خود با خود نگه داشت. یک احتمال مأیوس كننده این است كه آنچه كه دیده اید در حد همان چیزهایی بوده كه قبلاً می دانسته اید. او یک اخلاقگرای انعطاف ناپذیر بود كه خود را با تیرهای مستقیم اف بی ای محاصره كرده بود. نزدیک ترین كسانی كه با وی كار می كردند می بایست خوش ظاهر باشند. كاركنان تمام وقت كت و شلوار می پوشیدند و كراوات می زدند. او برق كفش ها را نیز بازبینی می كرد. او می خواست آنها را اینگونه ببیند و نه اینكه آنها را لمس كند.
در پرونده های مشهوری همچون بازداشت جان دیلینجر[1] و یا تعقیب رباینده فرزند خانواده لیندربرگ[2]، ماشین تبلیغاتی هوور این گونه تصویر كرده كه او به تنهایی اقدام كرده است. زمانی كه دیلینجر در مقابل تئاتر بیوگراف مورد هدف قرار گرفت او آنجا حاضر نبود. ولی آمریكا این احساس را داشت كه او حاضر بوده است و او هیچگاه مامور قهرمان، ملوین پرویس را به خاطر به زندان انداختن تحت تعقیب ترین فرد كشور، نبخشید. تردیدها در خصوص گناهكار بودن برونو هاپتمن در پرونده لیندربرگ ادامه یافت ولی در ذهن هوور در این خصوص هیچ گونه تردیدی وجود نداشت. مبارزه با كمونیسم داخلی در سال های پس از جنگ جهانی دوم موقعیت ایده آلی را برای او فراهم كرد تا بر وحشت از نیروهای كمونیست (سرخ) بدمد و در این زمینه با جو مک كارتی[3] منفور همكاری كند. دو دلیلی كه باعث می شد هوور از بیتنیک ها و هیپی[4] ها متنفر باشد، مدل آرایش موها و (نداشتن) برق كفش هایشان بوده است.
این مرد چهره ای سنگی و عبوس از خود ساخته بود. او چنان دافعه ای داشت كه ممكن است درخشندگی بازی دی كاپریو در جی. ادگار را نیز از بین ببرد كه دست كم در صحنه هایی كه با آرمی همر به عنوان تولسون بازی كرده است اجرایی كاملاً واقعی، دقیق و مجاب كننده داشت. در برداشت من از فیلم، آنها هر دو و هوور بیش از تولسون احساسات همجنسگرایانه خود را سركوب كرده اند، ولی بعد از عشق در نگاه اول و معاشقه ای گذرا در ابتدا، آنها از س////ک////س دوری جسته و زندگی خود را به مثابه دو شریک همیشگی آغاز كردند. پاداش اجتناب كامل از همجنسگرایی یعنی همسفرگی و حشر و نشر با اهالی هالیوود، برادوی، واشنگتن و وال استریت (ستارگان سینما، اهالی سیاست و سرمایه داران) مسلماً برای هر دو مرد وسوسه انگیز و جذاب بوده است. حالت ستیزه جویی هوور با همجنسگرایی اعتبار هر دو نفر را حفظ كرده است.
در زندگی هوور دو زن نقش مهمی را بازی كردند. یكی مادر سلطه گر او آنی هوور (جودی دنچ) كه تحقیر و استهزای خود را نسبت به مردان نازک نارنجی آشكار می كرد. دیگری زن جوانی به نام هلن گاندی (نوامی واتس). در لحظه ای غیرعادی از بازسازی تصویر خود، هوور نتیجه می گیرد كه برای او بهتر است كه همسری داشته باشد. او در یكی از صحنه های ملاقات غیرمرسوم در تاریخ سینما در حالی كه با افتخار در حال توضیح چگونگی عملكرد سیستم كارت فایل می باشد، خواستگاری می كند. برای هلن باید معلوم بوده باشد كه چیز خیره كننده ای در روابط عاشقانه با هوور وجود ندارد. روابط آنها كم كم به آنجا كشید كه هلن به منشی مورد اطمینان و رازدار هوور برای باقی عمر تبدیل می گردد تا جایی كه او محرم پرونده های سری گردید.
این فیلم ایستوود در امتناع از مبتذل نمودن فیلم با صحنه های شهوانی ثابت قدم است. من در این فیلم احساس نكردم كه ایستوود احترام ویژه ای برای هوور قائل شده است، ولی این باور را دارم كه او برای وجهه اجتماعی سركش او احترام قائل است. احتمالا نقش آفرینی مادام العمر هوور او را شیفته خود كرده است. بیشتر فیلم های او از زمان ساخت فیلم پرنده در سال 1988 درونمایه ثابتی داشته اند: مردانی كه مثل كوه بر ایده های خود پابرجا و بر آن متعهد هستند.
به عنوان یك بیوگرافی تمام عمر، فیلم جی. ادگار استادانه ساخته شده است. فیلم های كمی هستند كه به این سهولت هفت دهه را پوشش دهند. دستگاه ها، مبلمان، لباس ها و جزئیات، همه در یك نگاه كلی مطابق زمان و درست هستند، و توجه كنید كه چگونه ایستوود با بسیاری از نقش های مكمل (كه برخی از آنها افراد مشهور را به تصویر می كشد) كار می كند. این شخصیت های فرعی همه تا حدودی با تصویر اجتماعی قدرتمند هوور مرتبط هستند. او به عنوان یک فرد یا شخصیت ستاره صحنه ها، صفحه های تلویزیون، رادیو و مطبوعات بود، گفته می شد هر كسی از دید خود در او محاسنی را می دید. مردم چنان دور و بر او می گشتند كه گویی استالین است. نكته جالب این است كه ایستوود و دی كاپریو شخصیتی را كه تصور می شد خیلی بی روح باشد، چنان خلق كردند كه سایر بازیگران نقش های مقابل را نیز سر شوق آورد.
منبع : شیكاگو سان تایمز
پانوشت ها:
1-جان دیلینجر گنگستر (1934-1903) معروف آمریکایی
2-چالرز لیندبرگ (1974-1902)؛ اولین مردی که سوار بر هواپیمای خود که «روح سنت لوییس» نام داشت توانست در سال 1927 از روی اقیانوس اطلس پرواز و مسیر نیویورک-پاریس را طی کند. او به صورت قهرمانی افسانه ای درآمد. اما چند سال بعد در 1932 کودک او ربوده و چندی بعد جسدش یافته شد. این جنایت در آن سالها «جنایت قرن» لقب گرفت. لیندبرگ در سال های بعد به سیاست رو آورد. بخشی از زندگی او در فیلم روح سنت لوییس (1957) ساخته بیلی وایلدر به تصویر کشیده شده است.
3-جوزف مک کارتی (1957-1908) که در فاصله سال های 1947 تا 1954 مبارزات گسترده ای را علیه نفوذ کمونیسم در ایالات متحده آغاز دنبال کرد. این دوران به «مک کارتیسم» شهرت یافت و از مهمترین رویدادهای آن می توان به محاکمات آلجر هیس، اعدام روزنبرگ ها به جرم جاسوسی برای شوروی و لیست سیاهی که طی آن فعالیت دهها نفر در سینمای آمریکا ممنوع می شد نام برد.
4- از جنبشهای اجتماعی جوانان که در دهه ۱۹۶۰ (میلادی) در ایالات متحده آمریکا آغاز شد و به نقاط دیگر دنیا گسترش یافت. ین گروه که در آغاز در محله هِـیت-اَشبری سان فرانسیسکو آمریکا ساکن بودند در سال ۱۹۶۶-۱۹۶۷ توجه جهانیان را جلب کردند. علاقه هیپیها به موسیقی پراگرسیو راک و روانگردان با دیگر ارزشهای این خردهفرهنگ بهویژه با حاشیهگرایی و مصرف مواد مخدر تناسب داشت. به کار بردن مواد روانگردان، داشتن موی بلند، جمعهای قبیله مانند، شعار برای صلح، ستایش از دنیای عشق و آزادی، پرورش گل، موسیقی سبک اسید و راک و... از جمله فعالیتهای این گروه بود که مورد توجه رسانهها قرار گرفت.
سبک لباس و رفتار و ارزشهای هیپیها تأثیر زیادی بر فرهنگ جهان از طریق موسیقی، تلویزیون، فیلم، ادبیات و هنر گذاشت. از دهه ۱۹۶۰ به اینسو نمودهایی گوناگونی از فرهنگ هیپیها در فرهنگ عمومی برخی جوامع پذیرفته شدهاست. برای نمونه پذیرش گونهگونی فرهنگی و مذهبی که هیپیةآبه آن معتقدند در جوامع بسیاری پذیرفته شد. گرایش به فلسفه خاور دور و مفاهیم روحانی نیز که مورد اقبال هیپیهاست مخاطبان زیادی در جامعه به طور کل یافته است. برگزاری جشنوارههای موسیقی و آزادیهای جنسی، و استفاده از غذای سالم و بدون کود شیمیایی از دیگر جنبههای هیپیگری است که در جوامع غربی محبوبیت یافتهاست. (ویکی پدیا)
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|