پرده سینما

خالق محبوب ترین فیلم های سال های اخیر سینمای جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار کریستوفر نولان

علی ناصری







 

 

 

کریستوفر نولان که نژادی ایرلندی دارد در ژوئیه سال 1970 در لندن به دنیا آمد. او از کودکی علاقه مفرطی به سینما داشت و با استفاده از دوربین 8 میلیمتری پدرش در همان دوران فیلم های کوتاه می ساخت. نولان برادر کوچک تری نیز به نام جاناتان دارد که در نگارش برخی از فیلمنامه های او نقش بسزایی داشته است.

کریستوفر نولاننولان علاقه بسیاری به فیلم های استنلی کوبریک دارد و همیشه فیلم های او را مورد ستایش قرار داده است، او همچنین یکی از طرفداران پر و پا قرص فیلم های جیمزباند است.

نولان فیلمسازی حرفه ای را خیلی زود در نوزده سالگی شروع کرد و فیلم کوتاه تارانتلا را در سال 1989 ساخت، پس از آن فیلم کوتاه سرقت را در سال 1996 ساخت که در جشنواره های متعددی شرکت کرد و درخشید و سپس یک سال بعد فیلم کوتاه حشره پرسه زن را نیز ساخت.

نولان فیلمسازی است که در بین منتقدان و مخاطبان از جایگاه خاصی برخوردار شده ولی در کسب جوایز معتبر بین المللی ناموفق بوده است.

او در سال 1999 اولین فیلم بلند خود را با نام تعقیب با بودجه 6000 دلاری ساخت که خود تهیه کننده، نویسنده و کارگردان فیلم بود.

او پس از فیلم تعقیب در سال 2000 فیلم یادآوری را با بودجه چهار و نیم میلیون دلاری ساخت. این فیلم توانست اعتبار بسیار زیاد برای نولان کسب کند و او را به عنوان یکی از بزرگترین استعدادهای سینمای جهان معرفی کند.

دو سال بعد در سال 2002 فیلم بی خوابی را با بازیگران مطرحی چون آل پاچینو، رابین ویلیامس و هیلاری سوانک ساخت. بی خوابی تنها فیلم نولان است که در فیلمنامه آن هیچ نقشی نداشته و تنها کارگردان فیلم بوده است.

نولان در سال 2005 فیلم سینمایی بتمن آغاز می کند را با ریسک بزرگی ساخت چرا که قسمت قبلی بتمن با عنوان بتمن و رابین شکست اقتصادی سنگینی خورده بود. نولان برای ایفای نقش بتمن از کریستین بل استفاده کرد.

حیثیت در سال 2006 با بازی کریستین بل، هیو جکمن، مایکل کین و اسکارلت جوهانسن دیگر ساخته کریستوفر نولان در مقام کارگردان می باشد. این فیلم که تهیه کنندگی نویسندگی و کارگردانی آن را خود کریستوفر نولان بر عهده داشته است در دو بخش در جشنواره اسکار نامزد شد.

وی در سال 2008 دومین قسمت بتمن را با عنوان شوالیه تاریکی ساخت که اعتبار بالایی برای او کسب کرد و باعث شد تا مخاطبان بسیاری در سرتاسر دنیا با فیلم او ارتباط برقرار کنند. این فیلم نامزد دریافت هشت جایزه اسکار شد که تنها توانست جایزه بهترین بازیگر مکمل مرد را برای هیث لجر بگیرد.

نولان در سال 2010 فیلم علمی تخیلی تلقین را با بازی لئوناردو دی کاپریو ساخت. این فیلم نیز نامزدی هشت جایزه اسکار را داشت.

آخرین فیلم نولان در سال جاری یعنی سال 2012 ساخته شد که آخرین قسمت سه گانه بتمن او محسوب می شود. این فیلم خیزش شوالیه تاریکی نام دارد که پر فروش ترین فیلم نولان نیز محسوب می شود.

همچنین در همین اواخر کریس کربولد ناظر جلوه‌های ویژه فیلم شوالیه تاریکی و سقوط آسمانی از احتمال ساخت فیلم جدید جیمز باند توسط کریستوفر نولان خبر داد. کریس کربولد که در سال 2011 برای جلوه‌های ویژه فیلم آغاز ساخته کریستوفر نولان موفق به کسب جایزه اسکار شد، اعلام کرد، کریستوفر نولان می‌تواند یک فیلم جیمز باند فوق‌العاده بسازد. کربولد همچنین اعلام کرد: نولان یکی از طرفداران سری فیلم‌های جیمزباند از دهه 70 میلادی تاکنون است و به دلیل اینکه من در 13 پروژه جیمزباند کار کرده‌ام، سوالات زیادی در این رابطه از من می‌پرسد و امیدوارم نولان یکی از فیلم‌های جیمز باند را بسازد. چون فکر می‌کنم نتیجه کار فوق‌العاده باشد. کریستوفر نولان پیش از این علاقه خود را برای ساخت فیلم جیمز باند رسماً اعلام کرده بود و سام مندز، کارگردان جدیدترین فیلم جیمزباند به نام سقوط آسمانی نیز پیشتر از تاثیر فیلم شوالیه تاریکی در ساخت این فیلم خبر داده است.

کرستوفر نولانفیلم های نولان معمولاً در گیشه با موفقیت روبرو بوده اند. فیلم های نولان به ترتیب زیر در سراسر دنیا فروش داشته اند:

1- خیزش شوالیه تاریکی

2- شوالیه تاریکی

3- تلقین

4- بتمن آغاز می کند

5- بی خوابی

6- حیثیت

7- یادآوری

8- تعقیب

از نکات مشترک در آثار کریستوفر نولان می توان به تنها بودن شخصیت های اصلی اشاره کرد. در اکثر آثار او شخصیت های اصلی دچار مشکلات بسیاری هستند که یا مورد سوء استفاده افراد قرار می گیرند و یا به تنهایی مشکلات خود را حل می کنند، نکته مشترک دیگر این است که اکثر مشکلات را نیز خود شخصیت ها برای خود درست کرده اند. در برخی آثار نولان از روایت غیر خطی استفاده شده است. آثار نولان ایده های بسیار خوب، جذاب و خاصی دارند، به طوری که جذابیت ایده در پرداخت به کلیت داستان کمک بسیاری کرده است. فیلم های نولان دارای یک ابهام است که معمولاً در پایان فیلم همه چیز مشخص نمی شود. نکته جالب توجه در نولان این است که او یکی از مخالفان صنعت سه بعدی می باشد.

در ادامه این مطلب به بررسی آثار کریستوفر نولان خواهیم پرداخت:

 

تعقیب

 

تعقیب فیلمی سیاه و سفید با مدت زمان نسبتاً کوتاهی است که در آن اتفاقات بسیاری می افتد و بیننده در زمان 70 دقیقه ای فیلم بارها غافلگیر می شود.

نمایی از فیلم تعقیبقصه فیلم درباره نویسنده ای است که برای پیدا کردن سوژه های مناسب برای نوشتن انسان های مختلفی را تعقیب می کند که یک بار در همین تعقیب ها با فردی آشنا می شود که مرد نویسنده را به دزدی دعوت می کند و نویسنده نیز برای اینکه رمانی درباره یک دزد می نویسد پیشنهاد آن مرد را پذیرفته و با او در دزدی ها همراه می شود. پس از چند دزدی که با هم انجام می دهند نویسنده به زنی که از خانه او دزدی کرده اند علاقه مند می شود که آن زن با مردی خطرناک رابطه ای دوستانه دارد. زن پس از اینکه چند روزی از رابطه شان می گذرد از نویسنده می خواهد که برای دزدی از آن مرد خطرناک اقدام کند و عکس های آن زن را که نزد او داخل گاوصندوقش است برای او بیاورد. نویسنده نیز با کمال میل پذیرفته و عکس ها را همراه با مقدار زیادی پول برای زن می دزدد و در همین حین مجبور به قتل صاحب پول ها نیز می شود اما وقتی عکس ها را نگاه می کند می بیند که ربطی به زن ندارند و آن زن برای پول ها او را مجبور به دزدی کرده است. نویسنده با زن درگیر شده و متوجه می شود که دوست اش که با او به دزدی می رفته با زن همراه بوده و این نقشه هر دوی آن ها است.

در همین چند خط از داستان معماهای بسیاری به وجود آمده و معماهایی نیز حل شده اند. اما این تمام داستان فیلم نیست و قصه فیلم در پایان پیچیده تر از قبل می شود و بیننده متوجه می شود که دوستش به زن مورد علاقه او نیز دروغ گفته و از او نیز حتی به نوعی سوء استفاده کرده است.

فیلم مضمونی اجتماعی در دل خود دارد و در ابتدا به بررسی رابطه ظاهر زندگی انسان ها با باطن آن ها می پردازد. دوست نویسنده بارها نشانه های دقیقی از زندگی افراد از روی وسایل خانه و حتی طرز چیدمان آن ها می پردازد. مرد نویسنده نیز با علاقه ای اغراق آمیز به کند و کاو شخصیت دزد می پردازد و در این راه خطرهای بسیاری را به جان می خرد.

نمایی از فیلم تعقیب ساخته کریستوفر نولانتعقیب از نظر عقلانی رفتارهایی را نشان می دهد که غیر قابل باور هستند و بیننده به هیچ وجه نمی تواند با آن ها ارتباط برقرار کند و نویسنده به جای فضاسازی باورپذیر و قابل قبول سعی در پیشبرد ایده و داستان اش دارد که عدم فضاسازی مناسب به پیشبرد جذاب داستان نیز صدمه زده و بیننده نمی تواند با فیلم همراه شود و در اواسط داستان فیلم را به حال خود رها کرده و تنها به بیننده ای اجباری تبدیل می شود که البته این حس در بیننده در اواخر فیلم از بین می رود و با حل معماها کمی برخی مسائل باورپذیر می شوند.

دلیل سیاه و سفید بودن فیلم را نمی توانم بفهمم اما شاید دلیلش این باشد که نولان می خواهد از همان ابتدا به بیننده بفهماند که می خواهد درباره انسانی خاص و غیرواقعی با درونیاتی عجیب حرف بزند.

بازی بازیگران چندان قابل قبول و خوب نیست. برای شخصیت هایی این چنین خاص بازی های خاصی نیز احتیاج است که در فیلم بازی های خاصی به چشم نمی خورد و اکثر مواقع بازیگران موفق به انتقال حس لازم به بیننده نیستند.

تعقیب به عنوان فیلم اول نولان فیلمی قابل قبول در فیلمنامه و تا حدی در کارگردانی است اما نمی توان این فیلم را فیلمی موفق در کارنامه نولان دانست.

 

یادآوری

 

فیلم در مورد مردی است که مبتلا به بیماری آلزایمر است و در همین حین به دنبال قاتل زنش می گردد که به دلیل بیماری اش دچار مشکلاتی شده و مجبور است همه چیز را روی عکس هایی که از شخصیت ها و وقایع گرفته است بنویسد. فیلم فلاش بک هایی نیز دارد که سیاه و سفید هستند و نوع روایت قصه در فیلمنامه بسیار نو و خاص است.

قصه فیلم یادآوری از پایان به اول روایت می شود و از آن جا که فیلم با شخصیت اصلی اش که آلزایمر دارد روایت می شود نویسنده بسیار سعی بر این داشته تا بتواند حس آلزایمر و یادآوری را در فیلم بگنجاند که نمی توان گفت در انجام این کار سخت به طور کامل موفق بوده اما به خاطر سبک روایی و القای نسبتاً قابل قبول حس یادآوری فیلمنامه فیلم را به اثری قابل تأمل تبدیل کرده است و از همین رو بهترین بخش فیلم فیلمنامه آن است.

نمایی از فیلم یادآوریدر فیلم اتفاقات بسیاری را شاهد هستیم که نمی دانیم چه شد که این اتفاق افتاد و در قسمت های بعدی فیلم دلیل اتفاق مشخص می شود و بیننده متوجه می شود که دلیل اتفاق افتاده در سکانسی که چند لحظه قبل دید چه بوده و به نوعی با این تکنیک نویسنده فیلم قصد القای حس یادآوری را دارد که همانطور که ذکر شد چندان موفق عمل نکرده اما اگر این هدف نویسنده را کنار بگذاریم تکنیک خاص او بسیار جالب و نو می باشد و از طرفی می توان پذیرفت که سینما تا امروز نتوانسته چنین حسی را در خود بگنجاند و به بیننده منتقل کند و جسارت نولان را برای استفاده از این مضمون می توان تحسین کرد.  

بازی بسیار خوب گای پیرس در نقش اصلی فیلم که لئونارد نام دارد نیز از نقاط قوت فیلم محسوب می شود که در تک تک پلان ها او حس یک انسان آلزایمری را بسیار خوب بازی کرده و می توان گفت که کاملاً از پس نقش برآمده است.

نکاتی که در فیلم های قبلی نولان نیز به چشم می خورد و در این فیلم نیز می باشد این است که مسیر داستان به یک باره تغییر می کند و قهرمان فیلم دچار معضلات دیگری می شود، لئونارد به زنی به نام ناتالی اعتماد می کند که در واقع ناتالی از او سوء استفاده می کند و از آن جا که لئونارد آلزایمر دارد نمی تواند خود را از این سوء استفاده نجات دهد که این نکته در فیلم تعقیب نیز وجود دارد و در آن مرد نویسنده مورد سوء استفاده زنی قرار می گیرد.

لئونارد در واقع به دنبال رهایی از حس انتقام با انتقام گرفتن است و به نوعی به دنبال یک التیام می گردد که در این جا سؤالی مطرح می شود که اگر او قاتل را بکشد چگونه می تواند این مسئله را به خاطر بسپارد تا دردش التیام یابد و حتی شاید او قاتل را کشته باشد و حال از یاد برده است. در این جا مشخص می شود که گره فیلم حداقل برای لئونارد باز شدنی نیست و او با این حس تا آخر عمر زندگی خواهد کرد و جالب تر از همه چیز این است که خود لئونارد قاتل همسرش است و به نوعی حس انتقام بهتر از حس عذاب وجدان است و درد آلزایمر بهترین درد برای او می باشد.

 

بی خوابی

 

بی خوابی قصه ای کلیشه ای دارد که از این رو چگونه تعریف کردن آن بسیار مهم محسوب می شود. دست گذاشتن روی ایده ای کلیشه ای ریسک بزرگی است و از همین رو باید جذابیت فیلم را با طرز روایت داستان، کارگردانی خوب و حتی بازی های درخشان حفظ کرد.

نمایی از فیلم بی خوابیکریستوفر نولان با هوش و ذکاوتش این بار بازیگران مطرح و کارکشته ای را انتخاب کرد که به هیچ وجه نمی توان در بازی آن ها کمترین ایرادی گرفت. آل پاچینو و رابین ولیامس یکی از به یاد ماندنی ترین بازی های خود را ارائه دادند. فیلم درباره پلیسی به نام ویل (آل پاچینو) است که برای حل یک معمای جنایی به منطقه ای قطبی می رود و در حین انجام یک عملیات به اشتباه همکار خود را با ضرب گلوله ای می کشد و به ناچار مجبور می شود کاری خلاف شخصیت متعهد و انسانی اش بکند و او مجبور می شود تا خرابکاری اش را پنهان کند و در همین اوضاع که دچار بی خوابی نیز شده است قاتل شهر که والتر فینچ (رابین ولیامس) نام دارد با او ارتباط برقرار کرده و ویل نیز به ناچار با قاتل که برای دستگیری او به شهر آمده بود همکاری می کند.

قصه قتل و عذاب وجدان و در نهایت پنهان کاری و به هم ریختن زندگی قاتل قصه ای کلیشه ای است که بارها در سینما نویسندگان بسیاری برای نوشتن آن دست به قلم برده اند که بی خوابی یکی از آن ها محسوب می شود اما سعی در روایت خاص این قصه دارد.

در این فیلم نیز شخصیت اصلی که ویل می باشد زندگی آرام خود را با اشتباهی از دست می دهد و به دنبال یک التیام می گردد. سبک روایی فیلمنامه علی رغم فیلم های قبلی نولان سبکی کلاسیک است و حتی این بار فیلمنامه نویس چیزی را از بیننده پنهان نمی کند و قصه را با بیننده پیش می برد. به نوعی با نشان دادن همه مسائل اتفاق افتاده در فیلم بیننده را تا انتهای فیلم درگیر حل معمای ویل می کند و اینکه آیا ویل به گناهش در نزد دیگران اعتراف می کند و یا تصمیم دیگری می گیرد.

می توان پذیرفت که این قصه کلیشه ای را نویسنده تا حد زیادی توانسته به شکل خاصی تبدیل کند و پیرنگ های داستانی خوب و مناسبی به آن اضافه کند اما سبک روایی قصه ساده بوده و این سادگی نیز از نکات قوت فیلمنامه می باشد.

انتخاب لوکیشن فیلم بسیار هوشمندانه و دقیق است و فضای سرد حاکم بر شهر با فضای سرد فیلم همخوانی دارد و حتی به پیاده کردن ایده های بیشتر و پیشبرد داستان نیز کمک شایانی کرده است.

 

بتمن آغاز می کند

 

بتمن آغاز می کند یک آغاز دوباره بر قصه های بتمن است و نولان در این فیلم بتمن را به گونه ای دیگر ترسیم کرده و فیلم را بیش تر از اینکه تخیلی کند به بخش علمی آن افزوده و تخیل را تا حد ممکن حذف کرده است.

نمایی از فیلم بتمن آغاز می کندنولان به هوشمندی کامل سایر قسمت های بتمن را کنار گذاشته و بتمنی جدید خلق کرده است که این خود ریسک بزرگی محسوب می شود که خوشبختانه نولان از پس این ریسک بزرگ به خوبی بر آمد و توانست فیلمی بسازد که بیش از گذشته با مخاطبان اش ارتباط برقرار کند.

فیلم به گذشته بروس وین می پردازد و چگونگی بتمن شدن اش را توضیح می دهد. در ابتدا شهر گاتهام به خوبی ترسیم شده و گاتهام شهری پر از فساد و جنایت معرفی می شود، شهری که بیش از همه چیز به یک منجی نیاز دارد و آن منجی نیز چیزی جز بتمن نیست.

صحنه های اکشن فیلم بسیار خوب و باورپذیر هستند و تا جایی که ممکن است نولان از جلوه های ویژه کامپیوتری استفاده نکرده است.

بازی بازیگران نیز بسیار خوب می باشد و نولان در انتخاب بازیگران بسیار شجاعانه عمل کرده است و کسانی را انتخاب کرده که شاید هر کسی جای او بود انتخاب های دیگری داشت و حداقل همان بازیگرهای جوئل شوماخر و تیم برتون را انتخاب می کرد.

بتمن آغاز می کند نسبت به آثار قبلی اش متفاوت ترین اثر سینمایی بتمن است.

 

حیثیت

 

فیلم درباره دو شعبده باز همکار است که رابرت (هیو جکمن) و آلفرد (کریستین بل) نام دارند. روزی هنگامی که رابرت و آلفرد همسر رابرت را روی صحنه برای اجرای یک نمایش شعبده بازی داخل یک مخفظه پر از آب می کنند همسر رابرت موفق به باز کردن گره ها نمی شود و نمی تواند خود را نجات دهد و در نتیجه داخل آب خفه می شود. این مسئله بین رابرت و آلفرد اختلاف بسیاری به وجود می آورد و باعث می شود رابرت آلفرد را که مسئول گره زدن گره ها بود تقصیرکار بداند که چرا گره ها را محکم بسته بود.

نمایی از فیلم حیثیتآلفرد با اولیویا (اسکارلت جوهانسن) همکار می شود و حقه خارج شدن از یک در و وارد شدن از در دیگر را روی صحنه اجرا می کند و رابرت از موفقیت آلفرد خشمگین شده و این مسئله او را عصبانی کرده است. 

فیلم درباره حیثیت از دست رفته دو شعبده باز است که یکی می تواند حیثیت خود را بازگرداند و دیگر خیر. آلفرد تمام تلاش خود را می کند تا بفهمد رابرت چگونه این کار را انجام می دهد تا در نهایت حیثیت برگشته او را ببرد و یا خود نیز همان کار را بکند.

در این قسمت مسئله ای پنهان است که چندان اصولی و قابل قبول نمی باشد. بیننده در بعضی مواقع جای افراد تماشاگر در سالن، گاه جای آلفرد، گاه جای رابرت و گاه جای یک بیننده قرار می گیرد و این مسئله باعث می شود که همه چیز برای بیننده به طور نادرستی نا معلوم باشد.

از طرفی دیگر همه شخصیت های فیلم خاکستری هستند و می توان به همه آن ها به غیر از شخصیت مثبت فیلم که آلفرد است برای کارهایش حق داد.

فیلم در همان ابتدا از مسیر خود خارج شده و دچار مشکلی می شود که از علاقه شخصی فیلمنامه نویس بر آمده و آن این است که فیلمنامه نویس می خواهد هر طور که شده فیلم را مرموز جلوه دهد که این مسئله در فیلم حیثیت به خوبی رعایت نشده است.

جدا از فیلمنامه، فضاسازی و کارگردانی فیلم علی رغم دکوپاژها، بازی ها و فیلمبرداری  خوب از فضاسازی مناسبی برخوردار نیست و این مسئله که زمان فیلم در قسمتی از تاریخ می گذرد که مردم خرافاتی هستند به هیچ وجه حس نمی شود.

حیثیت دارای یک ایده جذاب و داستانی متفاوت و دلنشین است که با پرداخت ضعیف از دست رفته و تنها دلیل ماندگاری فیلم را می توان ایده جذاب آن دانست.

 

شوالیه تاریکی

 

دومین قسمت از بتمن که ساخته نولان است یکی از موفق ترین فیلم های او می باشد. از نکات جالب در فیلمنامه شخصیت پردازی جدید برای بتمن و جوکر است.

نمایی از فیلم شوالیه تاریکیجوکر برای چیزی به غیر از پول جنایت می کند و بتمن در مواقع بسیاری مغلوب جوکر می شود. در شوالیه تاریکی قدرت ماورایی بتمن از او گرفته شده و بتمن را به شخصیتی معمولی تبدیل کرده است که گاه دچار مشکل نیز می شود.

دلایل بسیاری برای شخصیت پردازی متفاوت بتمن می توان یافت که یکی از آن ها همزاد پنداری بیننده با این شخصیت خاص است که در چنین فیلمی یک مسئله بسیار مهم است.

در شوالیه تاریکی بتمن (کریستین بل) و جوکر (هیث لجر) دو قانون شکن هستند با این تفاوت که بتمن قسمت ناقص قانون را کامل کرده و جوکر با بی قانونی اهداف کثیفی دارد اما بعضی مواقع حرفهایش را ثابت می کند. به طور مثال جوکر بر این اعتقاد است که هر شخصیت مثبتی در شرایط خاص تبدیل به یک شخصیت منفی می شود و حرف خود را زمانی به اثبات می رساند که هاروی دنت (آرون اکهارت) که شخصیت مورد اعتماد شهر است به یک شخصیت منفی و غیر قابل اعتماد تبدیل می شود.

شوالیه تاریکی بیش از پیش درگیری بین بتمن و جوکر را جذاب و دیدنی به نمایش می گذارد و علاوه بر درگیری این دو در مسائل قانونی به درگیری ذهنی در مسائل اعتقادی نیز پرداخته می شود که دیالوگ های فوق العاده جوکر در فیلم گاه بیننده را به این باور می رساند که شخصیت مثبت فیلم جوکر است و حق را به جوکر می دهد و در واقع می توان این گونه تفسیر کرد که بیننده فریب جوکر را می خورد و این موفقیت نسبی جوکر در جلب نظر مخاطب نشان از ضعف بتمن دارد و در بسیاری از مواقع بتمن را شکست خورده نشان می دهد که همین مسائل ریز در فیلمنامه شوالیه تاریکی بتمن را به بهترین ابرقهرمان سینما تبدیل کرده است.

از نکات جالب دیگر در شخصیت پردازی جوکر می توان به این نکته اشاره کرد که او زمانی که می تواند بتمن را بکشد این کار را نمی کند و اظهار می دارد که اگر او را بکشد دیگر چه کاری برای انجام دادن در شهر دارد؟ او با گفتن این حرف رابطه خود و بتمن را به یک بازی تبدیل می کند و همین کار را بتمن وقتی انجام می دهد که می تواند جوکر را در پایان فیلم بکشد، این کار را نمی کند و جان او را نجات می دهد و با این کار گویا بتمن نیز حرف جوکر را پذیرفته و می داند که اگر جوکر و یا تبهکاری در شهر نباشد او نیز کاری برای انجام دادن ندارد.

شوالیه تاریکی نقدهای بسیاری بر قانون حاکم بر جامعه با زبان قهرمان فیلم و حتی با زبان جنایتکار فیلم دارد و حتی قانون را وسیله ای برای جنایتکاران نشان می دهد، او حتی انسان های مورد اعتماد مردم را مورد نقد قرار می دهد و با امتحانی کوچک به چالش می کشد.

بازی بی نظیر و فوق العاده هیث لجر در نقش جوکر او را به بهترین جوکر سینما تبدیل کرده و علاوه بر این که هیث لجر بهترین بازی عمرش را در این فیلم ارائه داد می توان بازی او را یکی از بهترین بازی های تاریخ سینما قلمداد کرد.

کارگردانی فیلم نیز بسیار خوب بوده و نولان به بهترین شکل از جلوه های ویژه کامپیوتری در مواقع مورد نیاز استفاده کرده است.

 

تلقین                

                          

نمایی از فیلم تلقینکریستوفر نولان برای اولین بار دست به ساخت فیلمی علمی تخیلی زد اما به شکلی کاملاً خاص این کار را انجام داد. برخلاف بسیاری از آثار علمی تخیلی این فیلم از نظر علمی بیشتر به علم روانشناسی و روانکاوی می پردازد و تخیلات حاکم بر فیلم نیز تخیلات حاکم بر ذهن است که ذهن هر انسان را اسلحه ای در دست او معرفی می کند که می تواند با آن کارهای خارق العاده انجام دهد.

تلقین همانند یادآوری سبکی نو در روایت داستان دارد. فیلم ایده ای بی نظیر دارد بسیار تو در تو و پبچبده روایت می شود.

منظور از تو در تو بودن فیلم استفاده از چندین داستان در دل یک داستان واحد نیست. فیلمنامه تلقین در حالی که این خصوصیت را با خود دارد خصوصیت پیچیده کننده دیگری نیز دارد که آن روایت داستان در لایه های مختلف است. بخش اعظم فیلم در ذهن انسان ها روایت می شود که لایه ای ذهنی و لایه ای واقعی در دنیای ساخته شده در فیلم ساخته می شود که علاوه بر لایه ذهنی که در خواب است و لایه واقعی که در بیداری لایه های ذهنی فیلم به چند دسته تقسیم می شوند که خواب در خواب می باشد.

نوشتن چنین فیلمنامه پیچیده ای نیاز به معرفی موقعیت، شخصیت، قصه، ایده و فضای مناسب دارد. به همین دلیل فیلمنامه نویس مجبور است در آن از دیالوگ های بسیاری بگذارد تا توسط دیالوگ ها بیننده را از سردرگمی نجات دهد. دیالوگ های فیلم بسیار هوشمندانه و دقیق هستند اما بعضی مواقع به قدری زیاد می شوند که از بار هیجانی فیلم می کاهند و به فضای فیلم لطمه می زنند. در خواب به نوعی هر کس یک نشانه دارد که می توان آن را توتم آن شخص دانست (به طور مثال فرفره در سکانس دوم فیلم) که این ایده نیز در نوع خود قابل قبول و زیرکانه است اما بعضی مواقع خبری از نشانه نیست و بیننده در اینکه آیا فیلم در خواب روایت می شود یا واقعی کمی گیج می شود.

در این فیلم نیز شاهد وجود نوعی عشق در شخصیت اصلی هستیم که به همسرش دارد و در خواب هایش تلاش می کند که همسر از دست داده اش را برگرداند که موفق نمی شود. قرار دادن این عشق به بار دراماتیک فیلمنامه کمک بسیاری می کند اما تا حد زیادی پیچیدگی داستان را تا حد زیادی افزایش می دهد و بیننده بیش از پیش سردرگم می شود و در واقع نولان فیلم خود را که دارای ایده ای بکر است با پیرنگ های بی دلیل از دست داده و نتوانسته موفقیت بیشتری برای فیلمش و حتی خودش به دست آورد.

استفاده بسیار خوب و مناسب نولان از تکنولوژی ویژوال افکت قابل تحسین است و بازیگران فیلم بالاخص لئوناردو دیکاپریو به خوبی نقش آفرینی کرده اند و دیکاپریو یکی از ماندگار ترین نقش های خود را بازی کرد.

از نکات مثبت تلقین علی رغم ایده خوب او تلفیق فضاهای مختلف در کنار هم است که در جایجای فیلم دیده می شود و فیلم به طور مثال از فضایی پر تنش و اکشن به فضایی آرام، از شهر و دنیای مدرن به قطب کات داده می شود.

فیلم پایان مشخصی ندارد و هنگامی که کاب (لئوناردو دیکاپریو) نزد کودکانش می رود فرفره ای را روی میز می چرخاند و در آخر مشخص نمی شود که آیا فرفره به چرخشش ادامه می دهد و یا کاب به واقعیت رفته و فرزندانش را می بیند. این پایان که به سلیقه هیچ بیننده ای تمام نمی شود حسی وصف نشدنی در بیننده ایجاد می کند که تا ساعت ها در او ادامه دارد.

 

خیزش شوالیه تاریکی

 

سومین قسمت بتمن کریستوفر نولان هر چند که فیلمی موفق از نظر فیلمنامه و کارگردانی می باشد اما انتظار بیشتری از نولان برای پایان دادن به این سه گانه می رفت.

نمایی از فیلم خیزش شوالیه تاریکیشخصیت های فیلم به قدری زیاد هستند که شخصیت بتمن در فیلم کم رنگ شده و همین امر لطمه بسیاری به فیلم زده است. نکته جالب توجه در فیلم شکست خوردگی درونی بتمن است که در سایر بتمن ها به چشم نمی خورد که البته در ادامه بتمن بسیار قدرتمندتر از همیشه ظاهر می شود. قصه فیلم از هشت سال پس از شوالیه تاریکی آغاز می شود و در ابتدا بروس وین یا همان بتمن را شاهد هستیم که منزوی و گوشه گیر شده است.

در خیزش شوالیه تاریکی نکته بسیار مثبتی که به چشم می خورد تعلیق های آن است که بیننده با این که می داند بتمن یک ابرقهرمان است اما احساس می کند که ممکن است هر لحظه شکست بخورد و همین مسئله و همین تعلیق ها تا پایان فیلم ادامه دارند تا جایی که پایان بندی فیلمی نیز با یک تعلیق انجام می شود و همه چیز به بیننده سپرده می شود که چه برداشتی می تواند داشته باشد.

فیلم صحنه های اکشن و مبارزه های خوبی دارد، وسایل جنگی خاص شخصیت های فیلم نیز در فیلم دیده می شوند که متأسفانه با انتظاری که از فیلم می رود کمی به فضای فیلم لطمه زده است.

بازی بازیگران را هرچند نمی توان با بازی بازیگران در شوالیه تاریکی (علل خصوص هیث لجر) مقایسه کرد اما تا حد زیادی قابل قبول و باورپذیر است.

شخصیت های منفی فیلم هر چند که جذابیت جوکر را ندارند اما به خوبی پرداخته شده اند و این پردازش با بازی خوب بازیگران اش تکمیل شده است.

زمان طولانی فیلم با وجود جذابیت حاکم بر فیلم چندان احساس نمی شود و نولان با حفظ فضای مورد نیاز در فیلم توانسته بیننده را تا پایان فیلم راضی نگه دارد.

کریستوفر نولان کارگردانی است که در سیزده سال فعالیت حرفه ای اش هشت فیلم نسبتاً موفق و به یادماندنی ساخته است. او از معدود سینماگرانی است که علی رغم ارائه یک فیلم با محتوا و ساختار قابل تأمل فیلمی سرگرم کننده و جذاب می سازد. در مدت زمان کوتاهی که او به طور حرفه ای فیلم می سازد مردم در سراسر دنیا با فیلم هایش ارتباط خوبی برقرار کرده اند و این مسئله در فروش فیلم هایش مخصوصاً در سه فیلم اخیر او مشهود است. نولان از سینماگرانی است که امروزه سینمای دنیا نیاز بسیاری به وجود او دارد.

در ادامه بررسی زندگینامه و آثار فیلمسازان مطرح سینمای جهان در مطلب بعدی به کوئینتین تارانتینو فیلمساز سرشناس سینمای جهان و کارگردان فیلم های پرطرفدار و مطرحی همچون پالپ فیکشن و بیل را بکش خواهیم پرداخت.

 

در همین رابطه بخوانید:

چهره مرموز و جذاب سینمای جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار ترنس مالیک

راوی قصه های تلخ؛ نگاهی به زندگی و آثار آلخاندرو گونزالس ایناریتو

فیلمسازی پایبند به عقاید مذهبی؛ نگاهی به زندگی و آثار فرانک دارابونت

بی پروا، راز آلود، مدرن؛ نگاهی به زندگی وآثار دیوید فینچر

فاتح گیشه های سینمای جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار جیمز کامرون

صاحب موج نو در سینمای پس از انقلاب ایران؛ نگاهی به زندگی و آثار عباس کیارستمی

خالق محبوب ترین فیلم های سال های اخیر سینمای جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار کریستوفر نولان

پدر سینمای پست مدرن جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار کوئینتین تارانتینو

پز روشنفکری همراه با سیاست؛ نگاهی به زندگی و آثار پاول هگیس

راوی قصه های آدم های سخت کوش و نا امید؛ نگاهی به زندگی و آثار استیفن دالدری


 تاريخ ارسال: 1391/9/11
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>محمدحسین میرزایی:

به نظر من گرچه "بتمن آغاز می کند" فیلمی موفق بوده است،اما طراحی صحنه های سینمایی آن به گونه ای بچه گانه است. اما فیلم "تلقین" به نوبه ی خود شاهکاری در سینمای هالیوود و جهان است.

3+1-

چهارشنبه 2 مرداد 1392




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.