پرده سینما

این بزرگی هیچ ارزشی ندارد! نگاهی به فیلم «سی دقیقه بامداد» ساخته کاترین بیگلو

علی ناصری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جسیکا چاستین در سی دقیقه بامداد ساخته کاترین بیگلودر این روزها در بسیاری از فیلم هایی که توسط فیلمسازان بزرگ دنیا ساخته می شوند رنگ و بویی از سیاست نیز دیده می شود. اگر برخی از فیلم ها را که بدون داشتن رنگ و بویی سیاسی از فهرست فیلم های سیاسی خط بزنیم، سال 2012 سالی نسبتاً پربار در حیطه سینمای سیاسی بود. سی دقیقه بامداد ساخته کاترین بیگلو یکی دیگر از فیلم هایی است که علاوه بر روایتی تاریخی رنگ و بویی از سیاست نیز در آن دیده می شود.

شنیده هایی از این فیلم مبنی بر اینکه اکثر مردم و سیاسیون آمریکا سی دقیقه بامداد را فیلمی ضد آمریکایی دانسته اند مرا ترغیب به دیدن و نوشتن نقد این فیلم کرد. با توجه به اینکه در این روزها سینمای جهان عاری از هر فیلمسازی است که جرأت و جسارت موضع گیری داشته باشد برای من جالب بود که چگونه کاترین بیگلو توانسته بر خلاف اکثر فیلمسازان آنقدر موضع گیری کند که مردم کشورش به اعتراض علیه او برخیزند.

در واقع یکی از مشخصاتی که فیلم های سیاسی در این روزها دارند نداشتن موضع مشخص است؛ چراکه متأسفانه بسیاری از فیلمسازان معروف دنیا جرأت و جسارت لازم را برای ارائه یک دیدگاه سیاسی در فیلم شان ندارند و به همین دلیل است که موضعی مشخص در فیلم های آنها دیده نمی شود. این فقدان دیدگاه وقتی جنبه دردناکی به خود می گیرد که متوجه می شویم فیلمساز با عدم اتخاذ موضع سیاسی در پی ایجاد یک حریم امن برای خود و فیلم اش و در واقع قصد فریب مخاطب خود را دارد.

جدیدترین اثر کاترین بیگلو در مورد تلاش های یک مأمور آمریکایی به نام «مایا» (جسیکا چستین) برای یافتن و دستگیری اسامه بن لادن است. «مایا» در فیلم جسارت و پشتکاری مثال زدنی دارد که این پشتکار هنگام کشته شدن همکارانش توسط یکی از همدستان بن لادن بیشتر نیز می شود.

در آخر مأموران سی. آی. ای با دستور «مایا» و همکاران اش به یکی از خانه های مرزی در مرز پاکستان و عراق حمله کرده و چند تن را به قتل می رسانند. آن ها در پایان بن لادن را نیز به قتل رسانده و جنازه او را داخل کیسه ای کرده و به مقر خود می آورند و «مایا» جنازه بن لادن را مشاهده و تأیید می کند.

با توجه به فیلم قفسه درد که اثر قبلی بیگلو محسوب می شود می توان موضع این کارگردان را به وضوح تشخیص داد، قفسه درد فیلمی است که اکثر منتقدان جهان آن را فیلمی به سفارش دولت آمریکا می دانند.

سی دقیقه بامداد ساخته کاترین بیگلوسی دقیقه بامداد با صداهایی بر روی تصویری سیاه شروع می شود که بیانگر اتفاق یازده سپتامبر است و پس از آن فیلم وارد قصه اصلی اش می شود و فیلم با جرأت تمام بن لادن را عامل اصلی آن اتفاق می داند و در برخی صحنه ها دلیل جنگ آمریکا بر افغانستان دفاع قلمداد می شود و حمله آمریکا به افغانستان را حق این کشور می داند، چرا که اعتقاد دارد بن لادن پیش از آن با نابود کردن برج های دوقلو به آمریکا حمله کرده بود.

فیلم با شکنجه کسی آغاز می شود که به نظر می رسد از نزدیکان بن لادن باشد. همکار و رئیس «مایا» او را شکنجه می دهد و در همین حین سعی دارد تا از او جواب حرف هایش را بگیرد اما ناموفق است و در ادامه با ادامه دادن شکنجه ها نسبتاً به مقصود خود می رسد.

با این شروع فیلم گره، داستان و شخصیت هایش را معرفی می کند و با کارگردانی خوب بیگلو صحنه ها نیز بیننده را مجذوب خود می کنند. «مایا» و همکارش در ادامه با شکنجه دادن افراد پاسخ برخی از پرسش هایشان را گرفته و به سراغ اشخاص دیگری می روند.

مشکل کوچکی که در ابتدای فیلم وجود دارد این است که فیلم تنها به بازجویی هایی همراه با شکنجه تبدیل می شود که تا حدودی هیچ جذابیتی نیز ندارند و اکثر آن ها تنها مکالمه و گفت و گوهایی نسبتاً نامشخص برای بیننده ای که اطلاعی کافی ندارد هستند و به دلیل تعدد شخصیت ها بیننده را دچار سردرگمی نیز می کند اما درست در زمانی که ریتم فیلم در حال افت است، اتفاقی در یک رستوران هنگامی که «مایا» و همکارش در حال گفت و گو هستند می افتد که بیننده را دچار شک می کند و این مسئله را به بیننده بازگو می کند که ممکن است در طول فیلم هر لحظه اتفاقی رخ دهد.

در چند سکانس بعد اتفاق مشابه دیگری می افتد. ماشینی که وارد مقر مأموران سی. آی. ای می شود و آن ها تصور می کنند که شخص مورد نظرشان را پیدا کرده اند توسط همان شخصی که داخل ماشین است منفجر شده و باعث مرگ چند تن از مأموران سی. آی. ای  که یکی از دوستان «مایا» نیز در بین آن ها است می شود.

این مسئله علتی قانع کننده برای بیشتر شدن انگیزه «مایا» است تا بن لادن را پیدا کند.

سی دقیقه بامداددرام فیلم از همین جا به طور کامل شکل می گیرد چرا که فیلم به روابط علت و معلول استوار شده و از حادثه در فیلمنامه پرهیز می کند، شخصیت اصلی فیلم به کلی معرفی گشته و بیننده با او تا حدودی ارتباط برقرار می کند، گره فیلم شکلی کامل به خود گرفته و فیلمساز قلاب خود را برای نگه داشتن بیننده تا پایان فیلم انداخته است.

شخصیت «مایا» در فیلم به طور کامل معرفی نمی شود اما با شخصیت پردازی خوب و بازی عالی جسیکا چستین می توان با او ارتباط برقرار کرد و او را شناخت. «مایا» شخصیتی سخت کوش و جدی دارد. خیلی مشخص نیست که چرا اینقدر در پیدا کردن بن لادن مصمم است اما هیج گاه این پرسش در ذهن بیننده شکل نمی گیرد چرا که بیننده قبل از مطرح شدن این سؤالات شخصیت مایا را پذیرفته است.

اکثر کسانی که فیلم سی دقیقه بامداد را می بینند می دانند که پایان آن چه می شود و اصلی ترین مسئله ای که می تواند بیننده را در این فیلم جذب کند دیدن واقعیت و تصویر است. از این رو بیگلو با انتخابی درست سعی بر این داشته تا تصاویر تا حد امکان واقعی نشان دهد. به همین دلیل در بسیاری از صحنه ها از دوربین روی دست استفاده شده است که به فیلم حالتی مستند می دهد و بیننده را به طور کلی وارد فضا و جریان فیلم می کند و به دلیل حفظ ریتم و ساختار فیلم در زمان هایی که وارد فضایی خارج از فضای جنگی می شویم دوربین همچنان روی دست قرار دارد و فضای مستند گونه فیلم همچنان به خوبی حفظ شده است و یکی از دلایل حفظ کامل ریتم و فضای فیلم فیلمبرداری بسیار خوب فیلم است.

کاترین بیگلو که در فیلم قفسه درد نیز نشان داده بود که در ایجاد حس تعلیق تبحر بالایی دارد در این فیلم نیز در بسیاری از صحنه ها تعلیق بسیار خوبی ایجاد کرده است که اکثر تعلیق ها با اطلاعات مخاطب از داستان و فیلم شکل می گیرد. به طور مثال زمانی که مأموران سیا اجازه می دهند تا ماشینی وارد مقر آن ها شود بیننده ای که از وقایع واقعی فیلم با خبر است می داند که فریبی در کار است و از همان موقع تعلیقی برایش به وجود می آید که تا زمان انفجار ادامه دارد و این تعلیق برای بیننده ای که از وقایع تاریخی فیلم بی خبر نیست به شکلی دیگر اتفاق می افتد.

بازی جسیکا چستین همانطور که گفته شد بسیار باورپذیر و خوب است. شخصیت پردازی عالی و بازی فوق العاده چستین از او شخصیتی خاص و کاملاً قابل قبول آفریده که در شخصیت های زن سینمایی که در سال های اخیر ساخته شده اند بی نظیر است.

سی دقیقه بامداد مضمونی ضد جنگ دارد. «مایا» در فیلم هیچ هدفی جز پیدا کردن بن لادن ندارد. او همه تلاش اش را می کند و در نهایت موفق می شود اما در پایان وقتی سوار هواپیما می شود تا به کشورش بازگردد در حالیکه به هدف اش رسیده و به انسانی مهم تبدیل شده هیچ اثری از خوشحالی در او دیده نمی شود و حتی ناراحت و افسرده نیز به نظر می رسد و در هواپیمایی که تنها برای او در نظر گرفته شده است نشسته و گریه می کند.

گریه های «مایا» پس از دیالوگی که مسئول هواپیما به او می گوید نشان از این است که او خود را انسانی بزرگ نمی بیند و یا اینکه هیچ علاقه ای به بزرگی که به دست آورده ندارد. دیالوگ آن شخص که در هواپیما به «مایا» می گوید: «حتماً آدم مهمی هستید که این هواپیما را تنها برای شما در نظر گرفته اند.» نشان از این است که انسان ها در جنگ با کشتن و دستگیری یکدیگر به بزرگی می رسند و گریه های «مایا» نشان می دهد که این بزرگی هیچ ارزشی ندارد.

در سکانس هایی که مأموران آمریکایی به خانه ای که بن لادن در آن حضور دارد حمله کرده اند افراد بسیاری کشته می شوند که از نزدیکان بن لادن هستند اما تأکید کارگردان روی فرزندان و همسران آن ها ضمن احساس ترحم و همدردی برای آن ها چهره تروریست و ظالم افراد بن لادن را به یک باره تغییر داده و به اشخاصی مظلوم تبدیل می کند و در کنار این اتفاق بیننده ضمن اینکه حسی ترحم و دلسوزی او را فرا می گیرد این پرسش برای او به وجود می آید که گناه آن ها چیست و چرا آن ها باید در این آتش بسوزند؟ در واقع یکی از احساساتی که در پایان فیلم به بیننده انتقال می یابد این است که قربانیان اصلی جنگ انسان هایی بی گناه هستند چرا که گناهکاران به سزای کار خود رسیده اند.

یکی از مسائلی که می تواند باعث اعتراض آمریکایی ها به این فیلم شود سکانسی است که آمریکایی ها موفق از آخرین عملیات خود برای کشتن بن لادن بازگشته اند و با اینکه در کنار دستگیری او چند انسان بی گناه را کشته و یتیم کرده اند هیچ حسی از عذاب وجدان و ناراحتی در آن ها دیده نمی شود و آن ها در کمال وقاحت از شادی هوار می کشند و سرمست هستند و تنها کسی که ناراحت و عصبانی به نظر می رسد «مایا» است.

جسیکا چاستین در سی دقیقه بامداد ساخته کاترین بیگلومسئله دیگری که در فیلم وجود دارد و تا حدودی می تواند دلیلی دیگر بر اعتراض آمریکایی ها به این فیلم باشد شکنجه هایی است که در ابتدای فیلم توسط دن (جیسون کلارک) به زندانیان وارد می شود و از طریق همین شکنجه ها دن به مقصود خود که گرفتن اطلاعات است می رسد و از طرفی دیگر بسیاری از اسرایی که «مایا» با آن ها صحبت می کند نیز از شکنجه خسته شده و وحشت زده هستند که به نوعی نشان دهنده خشونت در ارتش آمریکا است و نشان می دهد که نظامیان آمریکایی تنها از طریق شکنجه به اهداف خود می رسند.

از طرفی نشان دادن این صحنه ها حسی تنفرآمیز از این رفتارات به وجود می آورد و از طرفی دیگر باعث ترس و وحشت بیننده از نظامیان آمریکایی می شود که هر چند در ظاهر شاید بر ضد شکل و شمایلی باشد که قبلاً از نظامیان آمریکایی ارائه شده است اما در واقع می تواند نشان دادن این صحنه ها فیلم را به نتیجه ای بهتر برساند و آن اینکه وحشتی در جهان از ارتش و سازمان اطلاعات آمریکا به وجود می آورد. هر چند خون بعضی از متعصبین را این صحنه ها به جوش می آورد اما در آینده می تواند به نفع این ارتش و سازمان باشد.

در پایان باید گفت که سی دقیقه بامداد بر خلاف قفسه درد موضعی چندان مشخص ندارد. اما به جرأت می توان گفت که این فیلم فیلمی ضد آمریکایی نیست. چرا که فیلم در زمانی که قصد انتقاد از جنگ را دارد هیچ توجهی به مسائل دیگر ندارد و حتی سربازان آمریکا را نیز به جرأت مورد نقد قرار می دهد اما در فیلم مسئله ای که خیلی مشخص است بی گناهی آمریکا در جنگ و گناهکار بودن کشورهای دیگر از جمله افغانستان و شخص بن لادن است. سی دقیقه بامداد هر چند فیلمی همراه با مشخصه های مثبت و بارز سینمایی است، اما متأسفانه در این روزها سینما به وسیله ای برای فریب انسان ها تبدیل شده که کارگردانی با جرأت و جسارت بیگلو نیز با ساختن این فیلم این روزها جسارت خود را کنار گذاشته و به آن روی آورده است.

علی ناصری


 تاريخ ارسال: 1391/11/27
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>زهرا:

همش مقوا بود. مقوا مقوا مقوا................. می شه باهاش یه خونه ساخت. اینقدر مقوا از توش در آوردم که مقوا فروشی زدم.

0+0-

شنبه 5 اسفند 1391



>>>negative:

سلام...تشکر از نقد... واقعا فیلم مایوسم کرد...خیلی بد فرم بود...شعاری...کلیشه ای....با این طرفداری منتقدین امریکایی انتظار فیلمی کندوبیش از حد سفارشی رو نداشتم...خوشحالم اسکار زیاد تحویلش نگرفت....

0+0-

شنبه 28 بهمن 1391




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.