پرده سینما

دموکرات، کاتولیک، بی واهمه؛ یک دور تمام با راجر ایبرت

علی ناصری









مروری بر زندگی و دیدگاه های راجر ایبرت منتقد سینمایی

 

شاید برای برخی عجیب باشد که یک منتقد می تواند آنقدر محبوب باشد که رئیس جمهور کشورش پس از مرگ وی در پیامی بگوید فیلم ها بدون او مثل سابق نخواهند بود. اکثر فیلمسازان معتبر هالیوود در پیامی از مرگ راجر ایبرت احساس تأسف کردند که البته امری طبیعی است اما بسیاری از آن ها از علاقه شان به وی گفتند و او را نه تنها منتقدی بزرگ خواندند که از شخصیت والای وی نیز سخن گفتند حتی کسانی که ایبرت نقدهایی تند و منفی به فیلم هایشان کرده بود. منتقد بودن، نقد کردن و آینه یک نسل شدن کار دشواری است که ایبرت بدون ترس در تمام طول زندگی حرفه ای اش آن را انجام داد و او نه تنها در فرهنگ فیلم دیدن کشورش تأثیرگذار بود بلکه در بسیاری از نقاط دنیا نیز او تأثیرات فرهنگی بسزایی در فیلم دیدن مردم داشت و به درستی که فیلم ها در صورتی می توانند فرهنگ سازی کنند که یک فیلم شناس از آن ها صحبت کند و دید مردم را به شکل درستی تغییر دهد. او حتی تا آخرین روزهای زندگی نیز به کارش به شکلی خستگی ناپذیر ادامه داد و به همه هوادارانش زندگی را آموخت و با مرگ جنگید. او در پی از دست دادن فک پایین صورتش و دفرمه شدن چهره اش به گوشه گیری روی نیاورد و به کارش ادامه داد. ایبرت که همدلی را ضروری ترین خصوصیت انسان ها می دانست در تاریخ سینما دارای جایگاهی خاصی است و این جایگاه مطمئناً نه تنها به خاطر تبحرش در نقد فیلم بلکه به خاطر اخلاق و رفتار بزرگ منشانه اش نیز خواهد بود. او همیشه از فیلمسازان گمنام و جوان حمایت کرد و به انصاف در نقدهایی که به این فیلم ها داشت رفتار می کرد. در واقع بسیاری از فیلمسازان مستقل و معتبر دنیا مقداری از اعتبار خود را مدیون وی می باشند و این مسأله نه تنها برداشت من از کارهای ایبرت می باشد بلکه در پیام هایی که این فیلمسازان پس از مرگ ایبرت دادند کاملاً مشخص است. در ادامه این مطلب با این منتقد بیشتر آشنا خواهیم شد.

 

راجر جوزف ایبرت هجدهم ژوئن 1942 در اربانا واقع در ایالت ایلینوی به دنیا آمد. او در دبیرستان گزارشگر ورزشی شد و سپس به ویراستاری و مقاله نویسی روی آورد.

 

 

راجر ایبرتایبرت کار حرفه ای خود را در سال 1967 به عنوان خبرنگار و منتقد در «سان تایمز» آغاز کرد و این همکاری تا پایان عمر وی ادامه داشت اما پیش از آن در دانشگاه «اوربانا شامپاین» ایلینوی سردبیری نشریه دانشگاه را بر عهده داشت و سپس از دانشگاه کیپ تاون در آفریقای جنوبی یک سال بورسیه گرفت و در دانشگاه شیکاگو برای تکمیل کردن تحصیلات اش روی مدرک دکترا در زمینه زبان انگلیسی کار کرد. او دارای مدرک دکترای افتخاری از دانشگاه کلرادو بود.

راجر ایبرت پس از هفت سال فعالیت در روزنامه سان تایمز به خاطر نقدهایش در این روزنامه جایزه پولیترز به او تعلق گرفت که ایبرت اولین منتقد در دنیا است که توانسته این جایزه را دریافت کند.

ایبرت از معدود منتقدان مشهور در میان مردم عامه است که مقداری از شهرت اش را مدیون فعالیت اش در تلویزیون است. او در سال 1975 به همراه جن سیسکل اولین برنامه تلویزیونی نقد فیلم را با عنوان Sneak Previews   بنا کرد و به زودی از محبوبیتی خاص برخوردار شد که نتیجه این محبوبیت دریافت جایزه شهرت در سراسر کشور بود. ایبرت در سال 1986 این برنامه را ترک کرد و برنامه دیگری تحت عنوان سیسکل و ایبرت و سینما برای «ویستا اینترتینمنت» ساخت اما سیسکل در سال 1999 بر اثر تومور مغزی از دنیا رفت و ایبرت برنامه اش را با ریچارد رویپر ادامه داد  .

راجر ایبرت علاوه بر نقد فیلم و اجرای برنامه های تلویزیونی فعالیتی نسبتاً حرفه ای به عنوان نمایشنامه نویس، استاد دانشگاه و نویسنده داشته است. او در طول دوران کاری اش بیش از 15 کتاب در مورد فیلم ها نوشت که از کتاب های ارزشمند دنیای نقد فیلم محسوب می شوند، او همچنین یکی از سرمایه گذاران «گوگل» بود که همین مسأله سود بسیاری بالغ بر میلیون ها دلار برای او داشت.

ایبرت تا قبل از فوت مادرش هیچوقت ازدواج نکرد و در حالیکه در سال 1987 مادرش را از دست داد در سال 1993 با زنی سیاهپوست به نام چاز هملسمیت ازدواج کرد و او را واقعیت بزرگ زندگی اش خواند. ایبرت علاقه بسیاری به همسرش داشت و از گفته های مشهورش می توان به این جمله اشاره کرد:« من بیش تر از آنچه که تصورش را بکنید به کارم علاقه مندم اما بیشتر از آن عاشق همسرم هستم.»

ایبرت و سیسکل در دوران برنامه معروفشان.راجر و چاز هیچ گاه صاحب فرزند نشدند ولی در عوض آن ها یک دخترخوانده به نام سونیا دارند که از او دارای سه نوه نیز هستند.

او از اعضای حزب دموکرات آمریکا بود و اعتقادات مذهبی کاتولیکی داشت.

راجر در سال 2001 متوجه شد به سرطان تیروئید مبتلا است و در سال 2002 با تشخیص پزشکان فعالیت تلویزیونی او متوقف شد، ایبرت در سال 2006 تحت یک عمل جراحی ناموفق قرار گرفت که وضعیت جسمانی او را بدتر کرد و او توانایی حرکت کردن و حرف زدن را از دست داد و حتی غذا خوردن برایش مشکل ساز شد و پس از آن هیچ گاه دست از کارش نکشید و به کمک دستگاه همراه مخصوص و پیشرفته ای که همیشه همراه داشت گفته های خود را تایپ کرده و نقد های خود را ارائه می داد.

ایبرت پس از ناموفق بودن عمل جراحی اش به اصرار شدید پزشکان برای انجام عملی دوباره جواب منفی داد.

       

  

او سالانه حدود 300 نقد و مرور (ری ویو) درباره فیلم ها می نوشت که از میزان نقد های منتشر شده تخمین زده می شود که او بیش از ده هزار فیلم دیده باشد. به گفته خودش اولین فیلمی که در زندگی اش دید A day at the races با بازی برادران مارکس نام دارد.

  

       

ایبرت در بیان نظرات اش در مورد فیلم ها هیچ ترسی نداشت و در برخی مواقع نظرات اش با اکثر منتقدان دنیا کاملاً متفاوت بود. به طور مثال می توان به فیلم های مخمل آبی، پرتقال کوکی، مظنونین همیشگی و طعم گیلاس اشاره کرد. او پرتقال کوکی اثر استنلی کوبریک را چیزی بیشتر از یک آشفته بازار نمی دانست و در حالی که کوبریک را به طرفداری از خشونت در جامعه محکوم کرد در نقدش نوشت:«فلسفه بافی دیگر کافی است.» و انتخاب گلادیاتور به عنوان بهترین فیلم اسکار در سال 2000 را بزرگترین اشتباه آکادمی اسکار در طول تاریخ دانست، به مظنونین همیشگی 1.5 ستاره از 4 داد و در مورد طعم گیلاس اثر عباس کیارستمی اینچنین نوشت: «از سر غر زدن نمی گویم که چرا در فیلم اتفاقی جالب و یا شوکه کننده رخ نمی دهد، چیزی که احساس می کنم این است که شیوه کیارستمی در اینجا یک تظاهر است. ماهیت موضوع چیزی به فیلم اضافه نمی کند و از فیلم نیز منفعتی به دست نمی آورد.»

راجر ایبرت در مورد برخی فیلم های ایرانی نظر های مختلف دیگری نیز داده است. به طور مثال در مورد رنگ خدا اینچنین می گوید:« در ذهن کارگردان ایرانی مجید مجیدی رنگ خدا هیچ شکی وجود ندارد. کار او بر خلاف هنر مذهبی که یکی از جنبه های وجود خدا را تبلیغ می کند حقیقتاً یاد خدا است. فیلم او نگاهی به بالا است نه به اطراف.»

 

نمایی از فیلم بچه های آسمانایبرت درباره بچه های آسمان نیز چنین نوشت:« بچه های آسمان درباره خانه ای به دور از بدبختی است. درباره برادر و خواهری كه یكدیگر را به جای جدال دوست دارند. درباره موقعیت هایی است كه هر كودكی با آن آشناست. در این فیلم ایرانی من شیرینی و معصومیتی را یافتم كه لاك پشت های موتانت، رنجرهای قوی و بازی های خشن را شرمسار می كند. چرا به كودكانمان نمی آموزیم كه این چیزها را ببینند؟»

راجر ایبرت بازی همایون ارشادی در فیلم بادبادک باز را بسیار تحسین کرد، او همچنین در انتخاب فیلم های برتر سالانه اش در سال 2011 فیلم جدایی نادر از سیمین ساخته اصغر فرهادی را بهترین فیلم سال معرفی کرد.

او علاقه بسیاری به سینمای مارتین اسکورسیزی داشت و در مواقع مختلف حمایت های بسیاری از او کرد. اولین نقد مثبتش را نیز برای فیلم چه کسی به در من می کوبد؟ ساخته همین کارگردان در سال 1967 نوشت.

در ماه سپتامبر موسسه «ساندنس» اعلام کرد که در دومین جوایز وینگارد لیدرشیپ از راجر ایبرت به پاس حمایت و به رسمیت شناختن سینمای مستقل حمایت خواهد کرد و مارتین اسکورسیزی نیز برای ساخت فیلمی مستند در مورد این منتقد بزرگ اقدام کرد و مدیریت تولید آن را بر عهده گرفت که این فیلم قرار است در فستیوال فیلم تلورید اکران شود.

نمایی از فیلم همشهری کینراجر ایبرت همشهری کین را بهترین فیلم عمرش می دانست و به فیلم مرد سوم نیز بسیار علاقه مند بود و فیلم I Spit on Your Grave  را بدترین فیلم عمرش معرفی کرده بود و همچنین اینگرید برگمان و رابرت میچم بازیگران مورد علاقه او بودند. 

ایبرت به راحتی در مورد فیلم هایی که می دید نظر می داد و احساساتش را بیان می کرد. به طور مثال نظرش را در مورد فیلم شمال ساخته راب رینر این چنین بیان کرد:« از این فیلم متنفرم. متنفر، متنفر، متنفر، متنفر، متنفر. از تمام لحظه های پست فیلم که قصد به زور خنداندن و توهین به مخاطب را دارند متنفرم.»

او درباره تراسفورمرها نیز نظری مشابه داشت و گفت:« از این فیلم متنفرم. متنفرم، متنفرم، متنفرم، متنفرم، متنفرم! از هر خنده‌ی بی‌جای تماشاگران بیکارش متنفرم. از این حس که امکان دارد کسی از آن خوشش بیاید متنفرم. از توهینش به تماشاگران که امکان دارد هرکس با تماشای این فیلم سرگرم شود متنفرم.»

او گاه نقدهایش را با شعر و قصه در می آمیخت و لحنی شیرین و دلنشین به آن می داد.

او همچنین از مخالفان سر سخت تکنولوژی سه بعدی بود و در مطلبی ضمن اینکه تکنولوژی سه بعدی در یک فیلم را باعث حواسپرتی بیننده می دانست نوشته بود: «هالیوود همیشه به چیزی نیاز دارد که به شکلی آشکار و چشم‌گیر بهتر از هر چیز خانگی باشد، به درد همه‌ی گروه‌های سنی بخورد و از همه مهم‌تر، چیزی روی قیمت بلیت بیاورد. من با سه بعدی به عنوان یک گزینه مخالف نیستم، با آن به عنوان یک راه امرار معاش هالیوود مخالفم به‌خصوص حالا که تولیدات استودیوها از آن فیلم‌های باارزشی که شایسته‌ی اسکار می‌دانیم فاصله گرفته‌اند. اسکورسیزی و هرتزوگ فیلم‌هایی برای بزرگ‌سالان می‌سازند اما هالیوود با کله به سمت ساختن فیلم‌های بچگانه می‌رود. اخیراً دیزنی اعلام کرده دیگر فیلمی به شیوه‌های قدیمی نخواهد ساخت و همه‌ی تمرکزش را روی انیمیشن و ابرقهرمان‌ها خواهد گذاشت. حس می‌کنم نسل امروز هالیوود احساس غریزی قصه‌گویی و کیفیت را دارد از دست می دهد. همه‌اش زیر سر پول است!»

برخی مواقع نظرات عجیبی داشت و یکی از این نظرات را پس از دیدن راکی بیان کرد که گفت:« سیلوستر استالونه بازیگری است که می تواند جای مارلون براندو را بگیرد.»

راجر ایبرتراجر ایبرت از سال 1967 هر سال 20 فیلم برتر سال را به انتخاب خود در لیستی معرفی می کرد و در لیستی جداگانه 20 فیلم برتر در سینمای مستقل را نیز معرفی می کرد. فیلم های برتر هر سال به انتخاب راجر ایبرت به شرح زیر می باشند:

 

1967: Bonnie and Clyde (بانی و کلاید)

1968: The Battle of Algiers (نبرد الجزیره)

1969: Z (زد)

1970: Five Easy Pieces (پنج مهره آسان)

1971: The Last Picture Show

1972: The Godfather (پدرخوانده)

1973: Cries and Whispers (اشکها و نجواها)

1974: Scenes from a Marriage (صحنه هایی از یک عروسی)

1975: Nashville (نشویل)

1976: Small Change (تغییر کوچک)

1977: 3 Women (سه زن)

1978: An Unmarried Woman (زنی مجرد)

1979: Apocalypse Now (اینک آخرالزمان)

1980: The Black Stallion (معشوقه سیاه)

1981: My Dinner with Andre (ناهار من با آندره)

1982: Sophie's Choice

1983: The Right Stuff

1984: Amadeus (آمادئوس)

1985: The Color Purple (رنگ بنفش)

1986: Platoon (جوخه)

1987: House of Games (خانه بازی ها)

1988: Mississippi Burning (می سی سی پی در آتش)

1989: Do the Right Thing (کار را درست انجام بده)

1990: Goodfellas (رفقای خوب)

1991: JFK (جان اف کندی)

1992: Malcolm X (مالکوم ایکس)

1993: Schindler's List (لیست شیندلر)

1994: Hoop Dreams (رویاهای هوپ)

1995: Leaving Las Vegas (ترک کردن لاس وگاس)

1996: Fargo (فارگو)

1997: Eve's Bayou

1998نمایی از فیلم جدایی نادر از سیمین: Dark City (شهر تاریک)

1999: Being John Malkovich (جان مالکویچ بودن)

2000: Almost Famous (تقریباً مشهور)

2001: Monster's Ball (توپ هیولا)

2002: Minority Report (گزارش اقلیت)

2003: Monster (هیولا)

2004: Million Dollar Baby (عزیز میلیون دلاری)

2005: Crash (تصادف)

2006: Pan's Labyrinth (هزارتوی پن)

2007: Juno (جونو)

2008: Synecdoche, New York (سینکداکی، نیویورک)

2009: The Hurt Locker (قفسه درد)

2010: The Social Network (شبکه اجتماعی)

2011: A Separation (جدایی نادر از سیمین)

2012: Argo (آرگو)

همچنین راجر ایبرت که به انتخابات مجله ها و نشریات مختلف هیچ اعتقادی نداشت و آن ها را سیاهه پردازی می دانست چند سال پیش صد صحنه برتر تاریخ سینما و ده فیلم برتر ده سال اخیر را به انتخاب خود منتشر کرد که ده صحنه برتر به ترتیب زیر هستند:

1. برباد رفته: هنگامی که کلارک گیبل می‌گوید: «رک بهت بگم عزیزم، من اهمیتی نمی دم.»

2. کشتی بخار بیل جونیور: هنگامی که باستر کیتون وقتی هنوز دیوار خانه فرو ریخته و خراب است به طور کامل می‌ایستد و همین ایستادن او آن هم دقیقا روی یک پنجره‌ی باز او را از مهلکه نجات می‌دهد.

3. روشنایی‌های شهر: هنگامی که چارلی چاپلین توسط یک دختر نابینا شناخته می‌شود.

4. یک ادیسه فضایی:2001 : هنگامی که ماشین Hal9000 لب‌خوانی می‌کند.

5. کازابلانکا: هنگامی که همه آواز مارسیز, سرود ملی فرانسه را سر می‌دهند.

6. سفیدبرفی و هفت کوتوله: هنگامی که سفید برفی بر سر دو کوتوله خجالتی و خنگ بوسه می زند .

7. شهامت: جان وین افسار را در دهانش می گذارد و در حالیکه در هر دو دستش هفت تیر دارد به طرف چمنزارهای کوه می تازد.

8. سرگیجه: هنگامی که جیمز استوارات مقابل اتاق به کیم نواک نزدیک شده و می فهمد او تمام این مدت افکار و عقاید خود را مجسم می کرده و نقش بازی میکرده.

9. اولین تجربه های سینما و ثبت فیلم توسط ادوارد موی بریج ثابت کرد اسب ها گاهی اوقات هر چهار سم خود را از زمین بر می دارند.

10. آواز در باران: هنگامی که جین کلی زیر باران آواز سر می دهد.

 

راجر ایبرت در اوج!ده فیلم برتر دهه که توسط راجر ایبرت انتخاب شدند (ترتیب مهم نیست):

Chop shop (اوراقچی)

The Departed (رفتگان)

Juno (جونو)

Monster (هیولا)

No country for old men (جایی برای پیرمردها نیست)

Pan's Labyrinth (هزارتوی پن)

A Separation (جدایی نادر از سیمین)

Shame (شرم)

Silent Light (نور خاموش)

Synecdoche, New York (سینکداکی، نیویورک)   

بالاخره در 4 آوریل 2013 سرطان یکی از بزرگترین منتقدان تاریخ را از سینما گرفت و ایبرت در حالی که از دنیا رفته است با قلم جادویی اش در سراسر دنیا شاگردانی دارد که مطمئناً فکر و نگاه او را در سینما ادامه دار خواهند کرد، نکته ای که شاید کمی باعث خوشحالی باشد این است که خوشبختانه ایبرت منتقدی کم کار نبود و به اندازه کافی هوادارانش می توانند از او بیاموزند، او در طول 46 سال زندگی حرفه ای اش در 200 روزنامه و نشریه نوشت و به راستی با رفتن او سینما برای برخی از سینما دوستان هم دوره اش چیزی کم دارد.


 تاريخ ارسال: 1392/1/25
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>dariush:

سال 2012 بهترین فیلم راجرایبرت "زندگی پی"بود نه "آرگو"!اینو تو مقاله بسیار مفصلی که جداگانه در مجله شیکاگو سانتایمز نوشته بود اعلام کرده بود

1+0-

دوشنبه 26 فروردين 1392



>>>یوگی:

بسیار متشکرم. زحمت کشیدید

0+0-

دوشنبه 26 فروردين 1392



>>>firend:

kheli ghashang bood.az behtarin maghalehatoon bood.merci.

0+0-

دوشنبه 26 فروردين 1392



>>>عسل:

عالی بود، واقعا از خواندن این مقاله شگفت زده شدم

0+0-

يكشنبه 25 فروردين 1392



>>>پژمان.ع:

من چندان کشته مرده ایبرت نبودم ولی وقتی این چند خط را در این مقاله خواندم فهمیدم چه منتقد درستی بود! کاش ما توی ایران هم منتقد اینجوری داشتیم: «او پرتقال کوکی اثر استنلی کوبریک را چیزی بیشتر از یک آشفته بازار نمی دانست و در حالی که کوبریک را به طرفداری از خشونت در جامعه محکوم کرد در نقدش نوشت:«فلسفه بافی دیگر کافی است.» و انتخاب گلادیاتور به عنوان بهترین فیلم اسکار در سال 2000 را بزرگترین اشتباه آکادمی اسکار در طول تاریخ دانست، به مظنونین همیشگی 1.5 ستاره از 4 داد و در مورد طعم گیلاس اثر عباس کیارستمی اینچنین نوشت: «از سر غر زدن نمی گویم که چرا در فیلم اتفاقی جالب و یا شوکه کننده رخ نمی دهد، چیزی که احساس می کنم این است که شیوه کیارستمی در اینجا یک تظاهر است. ماهیت موضوع چیزی به فیلم اضافه نمی کند و از فیلم نیز منفعتی به دست نمی آورد.» راجر ایبرت در مورد برخی فیلم های ایرانی نظر های مختلف دیگری نیز داده است. به طور مثال در مورد رنگ خدا اینچنین می گوید:« در ذهن کارگردان ایرانی مجید مجیدی رنگ خدا هیچ شکی وجود ندارد. کار او بر خلاف هنر مذهبی که یکی از جنبه های وجود خدا را تبلیغ می کند حقیقتاً یاد خدا است. فیلم او نگاهی به بالا است نه به اطراف.»

2+1-

يكشنبه 25 فروردين 1392



>>>مسعود:

خیلی خوب بود! درجه یک!

0+0-

يكشنبه 25 فروردين 1392




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.