پیمان عباسینیا
مروری بر فصل افتتاحیهی فیلم پلیس آهنی RoboCop (2014)
كارگردان: خوزه پدیلها
فيلمنامه: نیک شنک، جاشوآ زتومر و جیمز وندربیلت
بازيگران: جوئل کینامن، گری الدمن، مایکل کیتون و...
محصول: آمريكا، ۲۰۱۴
مدت: ۱۱۸ دقیقه
● بهخاطر علاقهی بیحدوحسابام به سینما و اینکه معتقدم برای قضاوت درست دربارهی هر فیلم لازم است کلیت آن را در نظر گرفت، خیلی بهندرت پیش میآید تماشای فیلمی را نیمهکاره بگذارم؛ با این توضیح، هیچوقت سابقه نداشته بود نمایش فیلمی را بعد از گذشت فقط ۸ دقیقه متوقف کنم، اما درمورد نسخهی جدید پلیس آهنی (RoboCop) چنین اتفاقی افتاد.
این فیلم را به دو دلیل انتخاب کرده بودم؛ اول بهخاطر اینکه بازسازی نسخهی سال ۱۹۸۷م است و از دیدن فیلم اول -ساختهی پل ورهوفن- در سالهای نوجوانی خاطرهی خوشایندی داشتم و دوم بهواسطهی تمایلام به سینمای علمی تخیلی. اما افتتاحیهی پلیس آهنی (۲۰۱۴) بدینترتیب است: فیلم از استودیوی ضبط برنامهای تلویزیونی بهنام نواک در سال ۲۰۲۸م شروع میشود. مجری برنامه، پت نواک (با بازی ساموئل ال. جکسون) ادعا میکند که روباتهای آمریکایی بدون به خطر انداختن جان حتی یکی از نیروهای انسانی این کشور، توانستهاند صلح و آرامش را به تمام دنیا هدیه کنند و تنها در خود آمریکاست که مردم از این موهبت بزرگ بیبهره ماندهاند. نواک سپس ارتباطی مستقیم با مسئول بلندپایهی اتاق جنگ پنتاگون برقرار میکند تا دربارهی عملیاتی که توسط روباتهای مورد اشاره در حال انجام است، اطلاعات کسب کند...
حالا حدس بزنید این مثلاً «عملیات آزادسازی» در کدام نقطهی جهان دارد پیاده میشود؟ تهران، پایتخت ایران!
در ادامهی تولید و پخش فیلمهای ضدایرانی که مطرحترینشان از سالهای گذشته تا به حال را بهترتیب تاریخ تولید میتوان بدون دخترم هرگز، ۳۰۰، آرگو و ۳۰۰: ظهور یک امپراطوری نام برد؛ سیاستزدگان افراطی هالیوود اینبار دست به دامان فصل افتتاحیهی یک بهاصلاح بیگپروداکشن محصول مشترک امجیام و کلمبیا پیکچرز شدهاند. تهرانِ ۱۴ سال بعد در پلیس آهنی بهشکل مخروبهای کثیف و دودگرفته و ایرانیها، دیوانههایی تشنهی خون و خونریزی نشان داده میشوند که بویی از منطق و انسانیت نبردهاند و از ابتداییترین غریزهی حیوانی، یعنی غریزهی حفظ حیات بیبهرهاند!
جالب اینجاست در همان زمانی که آمریکاییها با تکنولوژی فوق پیشرفتهشان مدعی به ارمغان آوردن امنیت برای جهانیان هستند؛ مردم ایران در محلهها و خانههایی زندگی میکنند که صحنهپردازی و دکوراسیونشان بینندهی پلیس آهنی را بهیاد حال و هوای فیلمهای آرشیوی باقیمانده از ایام کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا نهایتاً سالهای ۱۳۵۶ش و ۱۳۵۷ش میاندارد! بهخصوص تابلوهای سردر مغازهها و یا پنکهی آبیرنگ از مُد افتادهای که در لوکیشن خانهی آرش بدجوری توی ذوق میزند! گویا اطلاعات آمریکاییها دربارهی فضای تهران در همان دوران قبل از پیروزی انقلاب متوقف مانده است و یا اینکه نخواستهاند بهروزش کنند.
مورد قابل اشارهی دیگر، نحوهی لباس پوشیدن زنان و مردان و کودکان ایرانی است که تبدیل به ملغمهای خندهدار از پوشش و آرایش مردم ترکیه، کشورهای عربی و... شده!
میرسیم به آدمکهایی که نقش ایرانیها را -البته بهشدت ابتدایی و ضعیف- بازی کردهاند. مشخص است که اینها یا پناهندههای بختبرگشتهی افغانی و پاکستانی هستند و یا اینکه اصلاً رنگ ایران را به چشم ندیدهاند که فارسی را تا این اندازه سلیس و بدون لهجه حرف میزنند! مضحک است که نیروهای آمریکایی حافظ صلح هم با عبارت «السلام علیکم» مردم ایران را مورد خطاب قرار میدهند! سردستهی گروه افراطی ایرانی، فردی بهنام آرش (با بازی میثم معتضدی) است که هیچ هدفی بهجز اطفای شهوت ضبط تصویرش بهوسیلهی دوربینهای تلویزیونی ندارد!
از انتخاب معنیدار نام آرش و سایه برای این شخصیت مشکلدار و همسرش (با بازی مرجان نشاط) که بگذریم، بخشی از دیالوگهای محدود آرش بیشتر جلب توجه میکند: «برام مهم نیست که کسی رو بکشید یا نه، برام مهمه که وقتی کشته میشید، توی تلویزیون ببیننتون!» بخش آغازین پلیس آهنی درواقع تحقق مضحک رؤیای اشغال بیدردسر تهران است. ژنرال آمریکایی در همان برنامهی زندهی ابتدای فیلم اظهار میکند که در ویتنام، افغانستان و عراق قربانیهای زیادی دادهایم اما این اتفاق دیگر تکرار نخواهد شد و ما میتوانیم به اهداف خودمان بدون هدر دادن جان مردم آمریکا دست پیدا کنیم!
اینطور که از باکسآفیس برمیآید، پلیس آهنی گیشهی قابل توجهی نداشته است و حتی نتوانسته به فروشی دو برابر بودجهی ۱۳۰ میلیون دلاریاش برسد...
اگر پای تسویهحسابهای سیاسی در میان نبود، سازندگان پلیس آهنی میتوانستند لوکیشین ابتدایی را کشوری خیالی در نظر بگیرند یا بهطور کلی این بخش را -که ارتباطی هم با خط اصلی داستان ندارد- در فیلم نگنجانند. حیف!
پلیس آهنی تازهترین مثال برای توصیف چهرهی زشت سینمای آلوده به بوی مشمئزکنندهی سیاستزدگی است. باید گفت که سینما جای چنین عقدهگشاییهای حقیری نیست؛ شأن سینما را رعایت کنید! پردهی نقرهای سینما، معبد خاطرههای خوش ماست، بیشتر از این آلودهاش نکنید لطفاً!
پیمان عباسینیا
اردیبهشت ۱۳۹۳
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|