علی ناصری
نقدی بر فیلم مردان آثار ماندگار ساخته جرج کلونی
The Monuments Men (2014)
مردان آثار ماندگار به عنوان جدیدترین اثر جرج کلونی در مقام کارگردان مدعی روایتگر قصه ای واقعی از جنگ جهانی دوم است که در آن چند موزه دار، استاد دانشگاه و تاریخدان که تخصصی در شناخت آثار باستانی دارند، گروهی به ریاست فرانک استوکس (جرج کلونی) تشکیل می دهند تا آثار باستانی را که ارتش نازی دزدیده و قصد نابودی آن را دارد پیدا کرده و از خطر نابودی نجات دهند. آن ها برای پیدا کردن این آثار طبق نقشه و هدفی که استوکس مشخص می کند از هم جدا شده و جستجوی خود را آغاز می کنند و در مسیر پیدا کردن و نجات دادن این آثار ارزشمند گرفتار اتفاقاتی می شوند که معمولاً با انتخاب فیلمنامه نویس، فیلم به راحتی از آن ها می گذرد تا به پایان مشخص خود که نجات یکی از مهمترین آثار یعنی مجسمه مریم مقدس اثر میکل آنژ است ختم شود.
قبل از دیدن مردان آثار ماندگار با مشاهده نام بازیگران مطرحی چون جرج کلونی، مت دیمون، بیل مورایی، کیت بلانشت، جان گودمن و جان جوردین با توجه به کارنامه درخشان هر یک از آن ها شاید این تصور در ذهن هر مخاطبی پدیدار شود که با فیلمی جذاب، مهم و تأثیرگذار روبرو است اما چیزی از زمان فیلم نمی گذرد که فیلم و مخاطب یکدیگر را رها می کنند. به جرأت می توان گفت این فیلم یکی از ضعیف ترین آثار در کارنامه این بازیگران بزرگ خواهد بود.
یکی از بزرگترین اشکالاتی که مردان آثار ماندگار دارد اهمیت دادن بیش از حد به شعارها و مضامین مورد نظر است و به همین دلیل فیلم در روایت قصه اش دچار اشکال شده است. فیلم شروع نسبتاً خوبی دارد و در همان ابتدا با معرفی سریع کاراکترها و وارد شدن به قصه اصلی این پرسش را برای مخاطبش به وجود می آورد که آیا آثار باستانی و هنری ارزش شان در جنگ از جان انسان ها بیشتر است؟
فیلمنامه نویس برای پاسخ به این پرسش عجله بسیاری دارد و در همان ابتدا با دیالوگی هر چند زیبا اما شعاری و بی جا از زبان بازیگر اصلی اش که کارگردانی فیلم را نیز بر عهده دارد اظهار می دارد که ما برای فرهنگ و راه و روش زندگی مان می جنگیم و شاید نسل کشی ها انجام شود اما نسل ها به وجود می آیند و در صورتی این اتفاق نمی افتد که آثار نسل ها نیز از بین برود.
فیلم هدف هیتلر را از نابودی آثار باستانی و هنری مشخص می کند و چند مأمور آمریکا را در برابر این هدف کثیف قرار می دهد که قرار است فرهنگ و هنر مردم زمان خود را نجات دهند. صرف نظر از اینکه آثار هنری میکل آنژ، پیکاسو و غیره که مربوط به اروپا می شوند چه ارتباطی به فرهنگ و هنر آمریکا دارند ناجیان این آثار کار خود را در فیلم آغاز می کنند و کاملاً مشخص است که قرار است آمریکا را ناجی فرهنگ و هنر امروز دنیا (به خصوص اروپا) معرفی کنند و جالب اینکه خیلی راحت در پیشبرد این مضمون و هدف فیلم ضعیف عمل کرده و با فیلمنامه نامنسجمی که دارد نمی تواند از مضمون خود دفاع کند و آن را به مخاطب ارائه دهد.
تعداد کاراکترهای مهم فیلم به قدری زیاد است که مخاطب را در بین اتفاقات سردرگم می کند و فیلمنامه نویس برای کمتر شدن زمان فیلم و کمک به مخاطب انتخاب غلطی کرده و آن اینکه بدون شکل دادن درام مورد نیاز در اتفاقات و پرداختن به شخصیت ها قصه فیلم را جلو می برد و موفقیت های کاراکترهای فیلم به هیچ وجه آنطور که باید حس نمی شود و تنها مخاطب زمانی متوجه اتفاق جدید می شود که کاراکترها به موفقیت رسیده اند و فیلمساز از مسیر موفقیت آنها به دلایلی که گفته شد به راحتی می گذرد یا ریتمی تند به فیلم می بخشد و این مسأله باعث شده تا مخاطب نتواند با کاراکترها ارتباط برقرار کرده و کاراکترهای فیلم در همان سطح که ابتدای فیلم معرفی شده اند باقی می مانند و با وجود امکان استفاده از تعلیق و هیجانی که در کلیت فیلم وجود دارد مخاطب تنها نظاره گر موفقیت کاراکترها است که هیچ جذابیتی ندارد و فیلمساز را نیز در تلاش اش برای رساندن مضمون مورد نظر شکست داده و از طرفی مسیر موفقیت کاراکترها (که خیلی کم به تصویر کشیده شده است) نیز به قدری ساده و اتفاقی شکل می گیرد که هیچ حسی از ماجراجویی را با خود به همراه ندارد و کاراکترهای اصلی فیلم بدون کمترین دردسر و مشکلی به اهداف خود در پیدا کردن آثار گرانقیمت می رسند و قصه فیلم همینطور احمقانه جلو می رود و این احمقانه بودن فیلم وقتی شکل کاملی به خود می گیرد که فیلم در روابط علت و معلولی نیز دچار اشکال واضحی می شود که به عنوان مثال می توان به زمانی اشاره کرد که کاراکترها انباری از شمش طلا را پیدا می کنند که در آن ارتش هیتلر صد تن شمش نگهداری کرده است و نکته جالب و احمقانه فیلم این است که این انبار بزرگ و ارزشمند هیچ نگهبانی ندارد.
در واقع فیلمساز به جای فکر کردن به این مسائل تنها در این لحظه نیز به شعارهایش اهمیت می دهد و هنگامی که این مسأله به شکلی گسترده رسانه ای می شود از زبان یکی از کاراکترهای فیلم اظهار می دارد دولت به طلا و ثروت بیش از هنر و فرهنگ اهمیت می دهد.
این مسائل که فیلمنامه را به شدت نامنسجم کرده اند به فضاسازی فیلم لطمه ای جدی وارد کرده و باعث شده تا فیلمساز که از اشکال فیلمش با خبر است برای جذب مخاطب به فیلم موقعیت و فضایی کمیک تزریق کند که در کنار هم گذاشتن فضای کمیک و جدی جنگ بسیار ضعیف عمل کرده و فقط فیلم را تا مرز لودگی جلو برده است.
این فضای الصاقی و فضاسازی ضعیف فیلمنامه نویس باعث شده تا دراماتیک ترین قسمت های فیلم که مرگ کاراکترهای اصلی آن است بسیار ساده و دور از احساس حزن یا ناراحتی تلف شوند و در حالیکه می توانند قلابی برای نگاه داشتن مخاطب باشند به دلیل همراه نشدن مخاطب با کاراکترهای فیلم تنها صحنه هایی ساده را به وجود آورده اند.
در کنار فیلمنامه ضعیف، تلاش کارگردان در فضاسازی بی فایده بوده و تعدد فضاهای مختلف با وجود طراحی صحنه های خوب تنها باعث سردرگمی مخاطب شده است.
مطمئناً فیلمی که در شخصیت پردازی، شکل گیری درام و فضاسازی ضعیف عمل کند نمی تواند مضمون مورد نظر خود را نیز به درستی به مخاطب ارائه دهد. در واقع پایان فیلم که از همان ابتدا با پیشبرد عجولانه قصه قابل حدس است می توانست پایانی بسیار دراماتیک و تأثیرگذار باشد اما به راحتی به پایانی ساده و خالی از هر احساسی تبدیل شده است.
در پایان فیلم هنگامی که استوکس در حال سخنرانی است و یکی از حاضران از او می پرسد که آیا نجات آثار هنری ارزش از بین رفتن جان کسی را دارد فیلم پاسخی برای این پرسش ندارد و پاسخ استوکس به جای فیلم نیز پاسخی است که از ذهن نویسنده و کارگردان بیرون آمده و در کلیت فیلم چنین مضمونی که آثار هنری ارزش جنگیدن و از خودگذشتگی را دارند به جز چند دیالوگ شعاری دیده نمی شود و در این قسمت فیلم است که با نبود احساس دراماتیک مورد نیاز بیش از هر چیز به از بین رفتن ایده و داستان جذاب فیلم توسط جرج کلونی و همکار نویسنده اش می توان پی برد.
این مسأله که آثار هنری و باستانی ارزش جنگیدن، نجات دادن و از خودگذشتگی را دارند برای پردازش و تبدیل به فیلم شدن با وجود قصه ای جذاب و دراماتیک (که مردان آثار ماندگار در ایده دارای آن می باشد) پتانسیل ساخته شدن یک فیلم جذاب، دیدنی و ارزشمند را دارد اما به راحتی می توان فهمید که جدیدترین اثر جرج کلونی برای ارائه این مضمون فیلمی بسیار ضعیف، ناچیز و خالی از هر گونه ارزش است.
علی ناصری
تیرماه نود و سه
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|