پرده سینما

به «مگی» افتخار می‌کنم! گپی با آرنولد درخصوص فیلم تازه‌اش

پرده سینما

 

 

 

 

 

 

 

 

پوستر شماره یک فیلمتریلر آخرالزمانی «مگی» (Maggie) تازه‌ترین فیلم آرنولد شواتزینگر از 8 می (18 اردیبهشت) به طور محدود در آمریکای شمالی روی پرده رفته است. این فیلم را هنری هابسن سازنده فیلم‌های تبلیغاتی از روی فیلمنامه‌ای نوشته جان اسکات سوم که فیلمنامه او در «لیست سیاه» قرار داشت، کارگردانی کرده است. شوارتزینگر در این فیلم نقش پدری اهل ایالت‌های مرکزی آمریکا را بازی می‌کند که دختر نوجوانش (با بازی آبیگیل برسلین) توسط ویروسی که در سراسر کشور شیوع پیدا کرده و انسان‌ها را به زامبی‌های آدمخوار تبدیل می‌کند، آلوده شده است. «مگی» ابتدا قرار بود سال گذشته در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآید، اما شرکت لاینزگیت پیش از آغاز جشنواره حق پخش آن را به دست آورد و فیلم را اولین‌بار در دنیا در جشنواره فیلم ترایبکا به نمایش گذاشت. شواتزینگر که دو دوره فرماندار ایالت کالیفرنیا بود، فیلم «پیدایش نابودگر» (Terminator Genisys) را هم آماده نمایش دارد که اول ژوییه (10 تیر) روی پرده می‌رود. شخصیت وید در «مگی» بسیار دور از شخصیت‌هایی است که بازیگر 67 ساله متولد اتریش در گذشته ایفا کرده است. «مگی» نسبت به دیگر فیلم‌های شوارتزینگر به مراتب هزینه تولید کمتری داشته است، اما او عقیده دارد که این فیلم با فیلم‌هایی که در این سال‌ها در آن‌ها نقش‌آفرینی کرده جور است. او مارس پیش همزمان با انتشار اولین آنونس فیلم «مگی» در صفحه فیس‌بوک خود نوشت: «واقعا به فیلم جدیدم، «مگی» افتخار می‌کنم. این انسانی‌ترین فیلم زامبی است که تاکنون دیده‌اید و انسانی‌ترین نقشی است که تاکنون از من دیده‌اید. همبازی من، آبیگل برسلین در نقش مگی بسیار عالی است و کارگردان ما، هنری هابسن یک فیلم زیبا ساخته است.» شوارتزینگر در گفت‌وگو با ایندی‌وایر درباره فیلم جدیدش صحبت کرده است.

 

 

نگران انتظار‌ها از فیلم مگی نبودید؟     

کاملا، از هر جنبه‌ای فیلمی متفاوت بود. من از مسیری که پروژه به تولید رسید راضی هستم. در غیر این صورت شاید هرگز در این فیلم نقشی را بر عهده نمی‌گرفتم. اگر آن‌ها در مرحله اول برای ساختن «مگی» به مشکل بر نمی‌خوردند، گمان نمی‌کنم سراغ من می‌آمدند اما از آنجایی که هنری هابسن چهار سال و نیم درگیر پروژه بود باید برای ساختنش تلاش می‌کردند. در مقطعی پیش خودشان گفتند که چرا بازیگران با نام‌های مشهور را انتخاب نکنیم که به ساخته شدن فیلم کمک کند؟ وقتی کارگزارم بهم گفت: «هی آرنولد. یک فیلمنامه داریم. می‌توانی در فاصله میان پروژه‌های دیگرت در آن بازی کنی. فقط پنج هفته فیلمبرداری است.» در جا پیشنهاد او را پذیرفتم. خیلی منحصر‌به‌فرد بود.

 

فکر می‌کنید چرا کارگزارتان این پروژه را به شما پیشنهاد داد؟

آژانس کارگزارم CAA این فیلمنامه را در اختیار داشت. آن‌ها می‌دانستند که فیلمنامه در «لیست سیاه» بود و داستان بسیار قابل تحسینی داشت. پس به فکرشان رسید ما که مشهور‌ترین کارگزار دنیا هستیم، فیلم را تولید می‌کنیم، مهم نیست چه پیش می‌آید. داریم ثابت می‌کنیم چنین فیلمنامه‌هایی به خاطر ما به تولید می‌رسند.

 

معمولا چگونه پروژه‌ها را انتخاب می‌کنید؟

بیشتر نقش‌هایی که ایفا کرده‌ام، به شخص خودم پیشنهاد داده‌اند. سپس کارگزار‌ها قرارداد را بستند. تهیه‌کننده‌ها، کارگردان‌ها در رستوران‌ها سراغم می‌آمدند و می‌گفتند: «آرنولد، یک فیلمنامه معرکه دستم رسیده است.» فیلمنامه را برایم می‌فرستادند یا در باشگاه ورزشی برایم می‌آوردند. درمورد «پاک‌کننده» (Eraser) با لورنزو دی بوناونتورا رفته بودم گردش. در سان ولی در تله اسکی نشسته بودیم. هوا برفی بود و برف می‌بارید. نمی‌توانستی تا سه فوت جلوی پا را ببینی. داشتیم برای اسکی از تله اسکی پیاده می‌شدیم که لورنزو رو کرد به من و گفت: «به هر حال آرنولد...» فیلمنامه «پاک‌کننده» را بیرون آورد و دستم داد و گفت: «بگذارش داخل ژاکتت. بخوانش. من تمام آخر هفته اینجام.» بدین ترتیب اتفاق افتاد. کارگزاری در کار نبود، هیچ. برای «نابودگر» هم به همین شکل بود. پس از تماشای یک فیلم مایک مداووی پیشم آمد و گفت: «آرنولد، باید نقش ریس را بازی کنی. ما برای نقش نابودگر او جی. سیمپسن را داریم.» البته که بعدا همه چی تغییر کرد.

 

پوستر شماره دو مگیکارگزار‌ها مدام می‌گویند که بازیگران تراز اول دنبال پروژه مستقل هستند. از جهاتی «مگی» نخستین فیلم مستقل حقیقی شماست، هر چند شاید شما احساس دیگری داشته باشید.

نمی‌دانم تعریف «مستقل» چیست، چون بیشتر فیلم‌هایی که بازی کرده‌ام، مستقل هستند. مثلا «نابودگر» فیلمی کاملا مستقل بود. بعد شرکت اوریون آن را خرید، اما شرکت هِمدیل‌فیلم که یک شرکت تهیه فیلم بریتانیایی بود، «نابودگر» را به طور مستقل تهیه کرد. بیشتر این فیلم‌ها تولیدات مستقل بودند. مدیران کمپانی کارولکو، ماریو کاسار و اندرو واجنا «یادآوری کامل» و «گرمای سرخ» را تهیه کردند. آن‌ها تهیه «نابودگر 2» را هم بر عهده گرفتند. آن‌ها مستقل فیلم تهیه می‌کردند.

 

درست است اما میان آن فیلم‌ها و فیلم‌هایی چون «مگی» که با بودجه کم و لوکیشن‌های محدود فیلمبرداری شده است، تفاوت هست.

کاملا اما نکته این است که بعضی از فیلم‌ها به سختی به مرحله تولید می‌رسند چون زمانی که فیلمنامه‌‌هایشان را می‌خوانی با خودت می‌گویی: «بی‌نظیر است اما ارزش تجاری ندارد، پس چطور از پس این مشکل بربیاییم؟» بعد به نتیجه می‌رسی: «خب، نباید بیشتر از چند میلیون دلار آّب بخورد. بنابراین سرمایه ما برمی‌گردد.»

 

به نظر شما از زمانی که برای نخستین‌بار به موفقیت رسیدید، صنعت سینما چه تغییری کرده است؟

برای من مهم‌ترین مساله این است که فیلم‌هایم بتوانند در همه جا نمایش داده شوند و مردم، درام، حادثه یا هر چیز دیگری را درک کنند و سرگرم شوند. بنابراین همان‌طور که «مگی» در آمریکا نمایش داده می‌شود، باید در استرالیا هم نمایش داده شود که قرار است اکران شود. هر پدر و مادری در استرالیا، اتریش، آفریقا یا آمریکا خواهد توانست با فیلم، با این ویروس، دختر در حال مرگ و کارهای شخصیت اصلی فیلم ارتباط برقرار کند. همین مساله برای فیلمنامه «کونان بربر» یا «نابودگر» هم بود. باید در قاره‌های مختلف نمایش داده شوند. از‌‌ همان ابتدای شروع بازیگری برایم این مساله اهمیت داشت. همیشه نگاه جهانی به مسائل داشتم، چه تبلیغات زیبایی اندام یا بدن‌سازی. حتی زمانی که در کالیفرنیا حقوق محیط زیست خواندم به صرافت افتادم که چگونه تاثیر حقوق محیط‌زیست را جهانی کنم. همیشه مساله دنیاست. درباره سینما در ابتدای کار دعواهای شدیدی داشتم. یادم می‌آید همراه با مدیران شرکت یونیورسال برای تبلیغ «کونان بربر» رفتیم و من گفتم که بیایید به 10کشور سفر کنیم. پاسخشان این بود که «نه، نه، این روش کار ما نیست. فقط به سه کشور می‌رویم، انگلیس، فرانسه و جشنواره کن.» می‌خواستم به آلمان، ایتالیا، ژاپن بروم. روی حرفم پافشاری کردم و کم‌کم من را به 10 کشور فرستادند.

 

در حال حاضر جدول فروش تا چه حد برای شما اهمیت دارد؟

فکر می‌کنم اطمینان از بازگشت سرمایه اهمیت دارد. اگر من شش میلیون دلار هزینه می‌کنم مانند بودجه‌ای که برای ساختن «مگی» هزینه کردند، دلم می‌خواهم سرمایه‌ام بازگردد و فیلم هشت میلیون دلار بفروشد. بدین ترتیب آن‌ها تشویق به ساختن فیلم مستقل بعدی و بعدی می‌شوند. آن‌ها باید برای اتخاذ تصمیمات خوب و ادامه دادن تولید چنین فیلم‌های تحسین شوند. اگر 200 میلیون دلار برای فیلمی هزینه می‌کنند می‌خواهم مطمئن شوم که 600 میلیون دلار برمی‌گردد. نیمی از این مبلغ به جیب سینمادار‌ها می‌رود. سپس باید هزینه تبلیغات و بازاریابی پرداخت شود و هر چه ته‌اش بماند سود است. بنابراین جدول فروش برایم اهمیت دارد. مساله غرور هم هست. نباید این را فراموش کرد. زمانی که در جدول فروش بسیار موفق هستید، همیشه احساس خوبی دارید.

 

پوستر شماره سه مگیآیا می‌خواهید فیلم‌های دیگری در این ابعاد بسازید؟ دو پروژه بعدی شما دنباله‌های «کونان بربر» و «دوقلو‌ها» در انتهای این طیف قرار دارند.

بله، کاملا دلم می‌خواهد. با فیلم‌های کوچک، متوسط و بزرگ احساس راحتی می‌کنم.

 

جلوه‌های ویژه از زمان ورودتان به سینما دچار تغییرات شگفت‌انگیزی شده است اما گاهی داستان را تحت کنترل خود قرار می‌دهد. آیا این مساله شما را اذیت می‌کند؟

به نظرم جلوه‌های تصویری با استقبال زیادی روبه‌روست. مثلا اگر T-1000 و T-800 یک صحنه نبرد دارند و می‌خواهید بیشتر از ضربه‌هایی شبیه مبارزه مشت‌زنی داشته باشید، از این سکانس‌هایی که مدام در تلویزیون می‌بینیم، فقط با کمک جلوه‌های تصویری می‌توانید این سکانس را بسازید. نمی‌توانم داستان را بگویم، بی‌آنکه قابلیت حمله به شما را داشته باشم و شما را با سر به سقف بکوبم و چون وزنتان هزار پوند است. هر بار که روی کف چوبی زمین می‌افتید، به اتاق طبقه پایین سقوط می‌کنید. این قدرتی است که دارید. در غیر این صورت سکانس تبدیل به مبارزه‌های مشت‌زنی می‌شود که آدم‌ها روی زمین می‌افتند. مردم نمی‌خواهند چنین سکانس‌های را ببینند. می‌خواهند یک ماشین را در حال انجام این کار تماشاکنند. سر و شکل سکانس باید چطوری باشد؟ به جلوه‌های تصویری احتیاج دارید. برای مثال در فیلم «پیدایش نابودگر» ماشین به من حمله می‌کند و 15 فوت بالا‌تر از سطح زمین من را به دیوار می‌کوبد. بنابراین این جور سکانس‌های مبارزه فرق می‌کند. تنها راهی که امکان ساختش را فراهم می‌کند، جلوهای تصویری است. به عقیده من عالی است، اگر از جلوه‌های تصویری به طور عاقلانه استفاده کنید، برای مثال برای «کونان بربر» الیور استون سکانسی را کنار درخت اندوه نوشته بود. مجبور شدیم صحنه را حذف کنیم چون‌‌ همان تک سکانس 20 میلیون دلار هزینه ساختش می‌شد. هزینه ساختن خود فیلم در 1980 حدود 78 میلیون دلار بود! فقط به این خاطر که آن سال‌ها ساختن این سکانس‌ها با جلوه‌های تصویری ناممکن بود. امروز خیلی راحت می‌توان این سکانس را ساخت. من شاهد بوده‌ام که در فیلم‌های حادثه‌ای فیلمسازان و تهیه‌کنندگان توجه زیادی به شخصیت‌پردازی ندارند، چون توجه‌شان بیشتر معطوف کارهای حادثه‌ای است. جیمز کامرون تنها کارگردانی است که دیده‌ام به جزئیات صحنه و همین‌طور بخش حادثه واقعا خیلی دقت دارد. او یکی را فدای دیگری نمی‌کند.

 

در این مرحله از دوران کاری آیا فیلمسازانی هستند که مشتاق به همکاری با آن‌ها باشید؟

زمانی که به چین رفته بودم با دارن آرونوفسکی ملاقات کردم. من و او با هم صحبت کردیم که آیا می‌توانیم فیلمی را باهم بسازیم. او فیلمساز بسیار بااستعدادی است که دوست دارم باهاش همکاری کنم، شاید فیلمنامه‌ای گیرمان بیایید. استیون اسپیلبرگ و من بار‌ها و بار‌ها صحبت کردیم که در فیلمی مشترک همکاری کنیم. در ضمن دلم می‌خواهد با کارگردان‌هایی که در گذشته همکاری کردم دوباره کار کنم. دلم می‌خواهد با جیمز کامرون، جان مک‌تیرنان، پل ورهوفن و چنین فیلمسازانی کار کنم.

 

 

پرده سینما، این ترجمه ارغوان اشتری را برای انتشار از روزنامه صبا برگزید.



 تاريخ ارسال: 1394/3/3
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>الی:

لایک♡

5+0-

يكشنبه 3 خرداد 1394




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.