پرده سینما

تذکرة الوقایع الفجریه: یوم سیّم

امیر اهوارکی

 

 

 

 

 

 

 

 

خادم الرّعایا امیر بن عبدالله اهوارکی

 

 

 

الیوم دوشنبه سیّم ربیع الاول چندین فقره افلام مستحسن تماشا دادند. سامان خان سالور (بر وزن جَبل طابور) یک فیلم پروداکت نموده در خصوص یکی از مجاهدین فی سبیل الله که در آن پرویز خان برستویی آکتور جان باختۀ وطن بوده به حال اغماء رفته بعد از ثلاثون سنه هوشیار گشته حکایت‌ها می‌کند. جماعت را از قضا بسیار خوش آمد و به جهت وی کف زدند و سوت کشیدند.

یک وصترن وطنی نشان دادند از هومن خان سیدی که اصولاً آکتور می‌باشد لکن در اینجا فقط رژیستور[1] بوده فیلمی پرداخته نامش را به سان قارّۀ وحوش افریقیه[2] کرده تا علن شود که وی سبُعیت این جماعت در نظر می‌داشته است. میرزا شهاب الدین آل‌حسین در این فقره آکتوری کرده همچون فیلم حَسن، فاسد، قبیح[3] از سرجیو لیونه، وی آکتور شخصِ حسن می‌باشد.

ورود آقایان ممنوعیک رجل طویل المحاسن را در بیرونی رؤیت نمودیم که رأس خود با یک لچک بسته عیون وی اخضر بوده، مقادیری آشنا می‌نمود. پس از ساعتی تفکر (لکن نه از آن قسم که افضل از عبادت سبعین می‌باشد) کاشف به عمل آمد که این لچک به سر، همان بهرام خان عظیمی می‌باشد والد محترم سیا ساکتی و باقی اعوان و انصار. بیت:

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

 

بعد از صلاة مغربین، یکی از افلام رامبد خان جوان الدوله را رؤیت نمودیم مسمّی به دخول الرّجال ممنوعٌ. ماجری در یک مکتبة النساء واقع شده مدیرۀ آنجا که از بنات ترشیدۀ وطن می‌باشد به محاربه با رجال برخاسته هیچیک را به ورود اجازت نفرماید. لکن میرزا رضا عطارباشی توانسته در فقدان معلمۀ فن کیمیا بدانجا ورود کرده تا بنات الوطن را بدین علم شریف تعلیم کند به جهت مسابقت اُلمبیاد کیمیا. میرزا پیمان قاسم‌خان وقایع و مکالمات را قلمی فرموده زوجه خویش بهاره خاتون سپرده تا در جلد معلمۀ ادبی به میان آکتریس‌ها داخل شود. فیلمی بود به غایت مضحک و مستحسن که خلایق را پسند اوفتاده، هیچیک در جای خود نمی‌جنبیدند تا که به نهایت رسید. رمّال المنتقدین می‌خواست روح تهمینه بیگم شهرآشوب را احضار نموده تا این فقره تماشا نماید و بفهمد که محاربۀ رجال و النساء هیچ فایدت نکرده عزب ماندن ایشان را سبب گردد. حقیر با ذکر أبعَدَ الله عنّا شهرآشوبات، ابتداء کرده خطبه‌ای در باب بطلان عقاید النساء ایراد نموده تا بدانجا که چرا نان این جماعة بی‌هنر فمینیستیه را خشت می‌فرمایید؟ ایشان اگر این کفریات را نشر نکنند عن‌قریب رو به موت افتاده جان بدهند. و چون حنای این جماعت در این وطن رنگ ندارد لهذا مستحسن است که ایشان به بلاد افغان رفته به جهت آن مردم، پروداکت کنند. لعنة الله علی القوم الظالمین. بیت:

 

رقم بر خود به نادانی کشیدی / که نسوان را به صحبت برگزیدی

 

مرهموکیل اسبق مجلس سنا بهروز خان افخم المُخرجین[4] یک فقره فیلم در خصوص ایام طفولیت آقا سید روح الله قائد، اعلی الله مقامه الشریف ساخته مسمّی به ولد الصبح.[5] هدیه خاتون طهرانی در آن با تنبان لی به جلد ننه خاور رفته دایۀ آن جناب می‌بود. ایضا آقا در آن با گیسوان بلند شبیه به شاهزاده بریتانیا می‌نمود. خلایق از بس که ادوات و آلات استحصال فیلم را در قاب رؤیت فرموده دست به فغان فراز بردند. آنگاه خون در عروق منتقدین به جوش آمده، بهروز خان را به جدال طلبیدند و او فی‌المجلس خود را بری الذمّه کرده می‌فرمود صدر و ذیل قاب فیلم را باید زایل کنند تا به قاعده سینما اصکوب گردد. سپس آن دو فقره مکتوب که به رؤسای اعیاد الفجریه ارسال نموده نشان داده من هذا پروداکسیون برائت می‌کرد. لکن جماعة المنتقدین گویا آثم اصلی را یافته باشند وی را تمسخر می‌نمودند. حتی میرزا محمدتقی فهیم المنتقدین علانیه مصاحبت فرموده بهروز خان را مجرم خوانده مقرر است وی را به محکمه بکشاند.

از نصف اللیل، دقایقی گذشته که رؤسا فیلم مرهم را از میرزا علیرضا آل‌داود تماشا دادند که الحق مرهمی بر درد ایشان شد. آن بنات فراری وطن نیز عاقبة به آغوش مام وطن مراجعت فرمود. شنیدم که سعدی علیه الرّحمه در این میان این ابیات صادر می‌فرمود:

ای مرهم ریش و مونس جانم / چندین به مفارقت مرنجانم

ای راحت اندرون مجروحم / جمعیت خاطر پریشانم

ای کاش که جان در آستین بودی / تا بر سر مونس دل افشانم

 


 تاريخ ارسال: 1389/11/20
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>یک شهروند:

دخول الرّجال ممنوعٌ<<جالب بود

0+0-

پنجشنبه 21 بهمن 1389




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.