موحد منتقم
فیلم زندگی با چشمان بسته (رسول صدرعاملی) با ایده خوب داستانی و بازیگرانی که دارد می توانست به یکی از بهترین فیلم های سال های اخیر تبدیل شود و واقعاً قبل از تماشای فیلم همین فکر را در بیننده ایجاد می کند. ولی در شرایط فعلی بدترین فیلمی است که در بدترین حالت می توانیم از رسول صدر عاملی تصور کنیم.
کاملاً هویدا است که رسول صدر عاملی با ساخت این فیلم خواسته گوشه چشمی به جوایز بین المللی هم داشته باشد و با ترسیم فضای تیره از زندگی یک خانواده مذهبی و دید بد جامعه ی امروزی ایران به دختران و قضاوت کردن عجولانه و با چشمان بسته درباره آنها و وارد شدن به زندگی این خانواده، به ریشه یابی ماجراها بپردازد. فیلمی که بی اغراق رکورد اشتباهات تصویری و فیلمنامه ای را در سال های اخیرسینمای ایران را شکسته است!
زندگی با چشمان بسته داستان پرستو (ترانه علیدوستی) است که شخصیت پردازی و شناخت ما از او قبل از تیتراژ فیلم و با ردو بدل کردن نامه های مختلف بین او و برادرش علی (حامد بهداد) آغاز می شود .دختری خوب و مؤمن که با چادر به این طرف و آن طرف می رود و با خانواده اش خوب است! از طرز لباس پوشیدن اعضای خانواده پرستو، مثل پدرش (فرهاد آئیش) و مادرش (پریوش نظریه) کاملاً معلوم است که افرادی به شدت مذهبی هستند. آنها امین مردم محله و دائماً بین مسجد و خانه در حرکت هستند! مثلاً در یک سکانس پدرش برای ارشاد یکی از همسایه ها به مغازه ی او می رود و او را نصیحت می کند. ولی با پایان یافتن تیتراژ فیلم شخصیت پرستو عوض شده. دیگر دانشگاه نمی رود و تا دیر وقت سر کار است و سوار ماشین های مدل بالا که مربوط به مشتریانشان است می شود. شب ها برای اینکه به پدر و مادرش جواب پس ندهد کفش هایش را بیرون در می اورد و به دست اش می گیرد و از پله ها بالا می رود! (اصلا چه دلیلی دارد که کفش هایش را دم در نگذارد و با خودش به اتاق ببرد؟! آیا کارگردان می خواسته با این تمهید ترس او از پدر و مادرش را بیننده القا کند؟! پدر پرستو یک شب بدون اینکه هیچ صحبتی با دخترش بکند قصد می کند چاقو بردارد و دخترش را بکشد! ولی در همان لحظه حال مادر پرستو بد می شود و او برای خرید دارو شبانه به خیابان می زند. وسیله نقلیه ای پیدا نمی شود، و پرستو ناخواسته گرفتار یک مرد زن باره (با بازی طوفان عزیز گوینده ی رادیویی محبوبم!) که به اشتباه فکر می کند پرستو دختر فراری است می شود! چند جمله مبنی بر فراری بودن پرستو بین آنها رد و بدل می شود که پرستو در پاسخ به مرد می گوید «می دونستی زن ها مردهایی که بهشون خیانت میکنن رو دوست ندارن؟ احتمالاً زن ات تو رو دوست نداره!» ناگهان چنان درگیری پیش می آید که در مسائل ناموسی هم چنین اتفاقی نمی افتد! مرد چندین بار صورت پرستو را محکم به داشبورت می کوبد و دماغ پرستو پر از خون می شود. پرستو در پاسخ آن مرد با لگد به صورت اش می زندو دهن مرد بر اثر لگد پر از خون می شود! اگر اتفاقاً یکی در آن لحظه وارد سالن سینما شود تصور می کند با یک فیلم «اسلشر» رو برو است! اصلاً دلیلی ندارد که آن مرد چنین حرکتی انجام دهد، آن هم با دختری که اصلاً او را نمی شناسد! پرستو در بیمارستان بستری می شود. در همین حال برادرش علی پس از شش سال به محله بر می گردد و می فهمید که خواهرش در بیمارستان است. علی رفته رفته متوجه برخورد عجیب بچه های محله با خودش می شود و با برخوردهای بد پدر و مادرش با پرستو متوجه می شود که یک جای کار می لنگد! مردم محله به خاطر فساد پرستو استشهاد جمع می کنند (؟) تا این خانواده از محله بروند که به خاطر ممیزی سکانس نیمه کاره تمام می شود! و بعد با فردی به اسم مقدم (فرهاد قائمیان) آشنا می شویم که دوست پرستو زن صیغه ای اوست و بچه اش را به او نمی دهد و...!
فیلم به قدری فیلمنامه ی بدی دارد که بر ایرادات آن نمی توان چشم بست! به خاطر شخصیت پردازی بد فیلم، شناخت ما از بازیگران فیلم باید برگردد به فیلم های قبلی بازیگران اش! مثلاً فکر کنیم که پرستو همان «ترانه» ی فیلم قبلی صدر عاملی است و با بقیه بازیگران هم باید با شناخت قبلی که از آن ها داریم روبه رو شویم. چون اصولاً فیلم هیچگونه شخصیت پردازی ندارد و با عجله می رود سراغ داستان اصلی اش. همه اتفاق ها قبل از تیتراژ می افتد و بعد از آن فیلم یه صورت خواب آوری پیش می رود. حفره های فیلمنامه ای به قدری زیاد است که با هیچ چیزی حتی بازی بازیگران اش قابل چشم پوشی نیست! نمود آشکارش این است که این پدر و مادر مذهبی یک بار از دخترشان نمی پرسند چرا شب ها دیر وقت به خانه می آید؟ که اگر هم صحبت کرده اند در فیلم اشاره ای به ان نشده است! ولی یک شب پدر تصمیم می گیرد دخترش را با چاقو بکشد! کجای دنیا اینجور چیزی مرسوم است؟! فیلمنامه نویس اثر انگار دارد در دهه ی 20 یا 30 سیر می کند.حداقل رویدادی که در این مواقع رخ می دهد این است که خانواده دور هم جمع می شوند و درباره این موضوع با دخترشان حرف می زنند، نه این که بدون هر کلام یا گفتگویی قصد کنند با چاقو دخترشان را بکشند! حتی این اصل در فیلم های تخیلی/فانتزی هم رعایت می شود، چه برسد به درام! یا مثلاً در سکانسی دیگر علی در اتاق پرستو به جستجو برای پیدا کردن دلیلی دال بر فاسد بودن اش می گردد که ناگهان با دیدن چند تا سکه و مقداری پول و یک سند چنان حال اش بد می شود و به هم می ریزد که خود من مانده بودم چرا اینقدر ناراحت شده؟! مقدار پولی که در کشو بود شاید به اندازه ی حقوق یک وکیل نباشد، و با آن کاغذی که یک ربع بعد می فهمیم که سند خانه بوده و...! این ها اصلاً دلیلی برای فاسد بودن یک شخص نیست و اصلاً این قیافه ی حامد بهداد را توجیه نمی کند! اصولاً اکشن و ری اکشن های این فیلم کاملاً غیر منطقی است و شما را حسابی غافلگیر خواهد کرد.
یا در سکانس اولیه فیلم یک پسر به پرستو شماره می دهد و در اواسط فیلم دوباره سر و کله ی آن پسر با دختر دیگری پیدا می شود و وقتی این دو دوباره همدیگر را می بینند به سکانس اول فیلم فلاش بک می خورد. دلیلش را من نفهمیدم! فیلم چندین صحنه اضافی نظیر این دارد که اصلاً معلوم نیست ریشه آنها از کجای می آید. یا مثلاً در سکانسی مقدم (فرهاد قائمیان) به امید (پولاد کیمیایی) می گوید «تو پسر 10 ساله نیستی که هی میری خونه ی من!» که پولاد می گوید «تو یه راز داری که من چندین ساله که نگه داشتمش و هرشب کابوسش رو می بینم.» چند دقیقه بعد در فیلم وقتی علی و پرستو و امید کنار حوض بازی بچگی را انجام می دهند، امید ناگهان تمام آن راز را لو می دهد. اکثر گره های داستان به همین مسخرگی باز می شود! به قدری فیلمنامه فیلم جدید رسول صدرعاملی اشتباه دارد که می توان یک پارودی درست حسابی از روی ان ساخت.
شاید بگویید که ممیزی بیش از حد باعث ضربه زدن به فیلم شده است، ولی نمی شود ضعف های فیلم را پشت سانسور و ممیزی آن پنها ن کرد! خیلی از کارگردان ها بوده اند که حاضر نشده اند حتی یه قاب از فیلمشان خارج شود و فیلمشان همچنان در توقیف است.فیلم اگر هیچوقت دیده نشود بهتر است تا با چیزی مثل زندگی با چشمان بسته روبرو شویم! چون حداقل مثل قبل از اکران این فیلم، فکر می کردیم زندگی با چشمان بسته باید فیلم خوبی باشد. شخصیت ها زائد و به شدت گنگ که می آیند و می روند، نمونه آن هم امید (پولاد کیمایی) که اواخر فیلم در حیاط پاییزی با علی (حامد بهداد) دعوا می کند. لحن حرف زدن آنها طوری است که گویی یک صحنه از فیلم جرم را بریده اند و به این فیلم اضافه کرده اند!
زندگی با چشمان بسته مانند فیلم های قبلی رسول صدرعاملی درباره مشکلات دختران است. برخلاف من ترانه 15 سال دارم و دختری با کفش های کتانی که بیننده آشنایی کاملی با نقش اول دختران فیلم ها داشت، در زندگی با چشمان بسته بیننده هیچ شناختی از پرستو شخصیت اصلی فیلم ندارد. فیلم که قبل از تیتراژ به خوبی شروع به شخصیت پردازی پرستو می کند، ناگهان بعد از تیتراژ ما با یک پرستوی دیگر مواجه می سازد. بیننده به خاطر اینکه شناخت خوبی از پرستوی مثبت و قبل از تیتراژ ندارد نمی تواند با پرستوی منفی بعد از تیتراژ ارتباط برقرار کند و نگران سرنوشت اش باشد. بازیگران همینجور جلوی دوربین راه می روند، گریه و زاری می کنند و به سرو صورتشان می کوبند و بیننده مات و مبهوت می ماند که همه ی اینها با یک پرسش از پرستو که «شب ها کجا می روی؟» حل می شد! پرسشی که بهداد بالاخره در پایان فیلم از او می پرسد و هم فیلم و خودش تمام می شود!
نمی دانم تا کی می خواهند در اینگونه فیلم ها خانواده های مذهبی را متحجر نشان دهند؟خانواد ه ای متحجری که پسرشان به خاطر فرار از آنها به دریا رفته است و به اصطلاح دل به دریا زده است. و دخترشان به خاطر فرار از خانواده تا دیر وقت سر کار می ماند! خانواده مذهبی /متحجری که بدون اینکه با دخترشان حرف بزنند با چاقو او را می کشند. خانواد ای متحجری که شغل پدر خانواده بافتن حصیر برای در و پنجره ی مردم است تا همسایه ها خانه ی همدیگر را دید نزنند. تازه «طرح دار» هم نمی زند تا مبادا نظر کسی به حصیر جلب شود! فقط باید نشست و تأسف خورد به حال و روز فیلمنامه نویس اثر! که چه برداشت سطحی و ضعیفی از انسان های مذهبی دارد. در اصل تمام مشکلات فیلم و بدبختی های آن به خاطر مذهبی بودن آن ها است!
از ابتدای فیلم و شرایط پراکنده افراد و داستان معلوم است این ها قرار است مانند طناب در پایان فیلم به هم گره بخورند. ولی این عمل در اصل با گره ای پوسیده انجام شده است که گره خوردنش در پایان هم دردی را دوا نمی کند و نمی تواند فیلم را نجات دهد.
فیلم همانطور که از نام اش «زندگی با چشمان بسته» معلوم است اشاره دارد به با چشمان بسته درباره دیگران قضاوت کردن! ولی این بستن چشمان در فیلم تا حد کوری محض پیش رفته است! تا این حد که هیچ کس قدرت فکر ندارد. فقط به این دلیل که سازندگان فیلم خواسته اند زندگی باچشمان بسته را به ببینده ای که با چشمان باز فیلم را دنبال می کند تعریف کنند. بیننده ای که عکس العمل بازیگران فیلم در برابر ماجراهای فیلم در نظرش فوق العاده بی منطق می آید، بیننده ای که متوجه می شود کارگردان اثر برای اینکه پیام فیلم که «زود قضاوت کردن درباره دیگران» را می دهد چشم روی واقعیات که چیز دیگری است می بندد. در این بین فیلمبرداری فرج حیدری و تدوین هایده صفی یاری واقعاً فیلم را قابل تحمل کرده، که اگر اینها هم نبودند با یک غیر فیلم روبرو بودیم. بازی بازیگران هم به جز ترانه علیدوستی که همیشه خوب بوده، تکرار نقش های قبلی خودشان است! برای مثال شما می توانید حامد بهداد این فیلم را بیرون بیاورید و حامد بهداد فیلم های قبلی را جای آن بگذارید. کوچکترین تغییری در بازی حامد بهداد از اولین فیلم اش تا امروز ندیده ام! پولاد کیمیایی هم غیر از جرم شرایطی مثل حامد بهداد دارد! ولی فرق این دو در این است که حامد بهداد همین نقش تکراری اش را خیلی خوب بازی می کند ولی پولاد کیمیایی نه! پولاد کیمیای جوری در فیلم بازی می کند که انگار از دوربین خجالت می کشد.
استفاده از نمادپردازی آشکار برای دادن بار فلسفی (و صد البته ای جشنواره ای) به عمق فیلم به قدری سطحی است که فیلم را از حد یک فیلم سَبُک هم بالاترمی برد! «آب» عنصر نمادین این فیلم است. از ابتدا تا آخر فیلم خیابان ها و کوچه ها همیشه خیس است. حامد بهداد از دریا آمده و درباره دریا حرف می زند. در سکانس های آرامش بخش فیلم در پسزمینه تصیور صدای دریا می آید. فرهاد قائمیان فلکه ی «آب» را می بندد تا زن اش فرش نشوید. امید در اواخر فیلم دوباره فلکه آب را باز می کند. در آخر فیلم برای اعتراف گیری از همه کله ی خودشان را در آب م یکنند! (بدترین گره گشایی یک فیلم ) البته این بازی به حدی خطرناک می شود که پرستو در آب خودش را خفه می کند، ولی کسی نجات اش نمی دهد، حتی برادرش! به قدری از عنصر آب در فیلم سطحی استفاده شده است که بچه های گروه سنی «الف» کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم متوجه آنها می شوند! ولی به جایش چنان آبی به این داستانی که در 10دقیقه می شود تعریف اش کرد بسته شده است که 90دقیقه طول می کشد تا تمام شود. حتی در اواسط فیلم متوجه شدم بعضی ها واقعاً با چشمان بسته فیلم را تماشا می کنند! کسی چه می داند؟ شاید داشتند آرزوی فیلمی که دوست داشتند ببینند رادر رویاهایشان و با چشمان بسته در سالن سینما می دیدند!
شما همچنین می توانید دیدگاه هایتان درباره این فیلم یا این مقاله را در تالار گفتگو نیز ادامه دهید
در همین رابطه با دیدگاهی متفاوت بخوانید
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|