پرده سینما

تذکرة الوقایع عید سینماتوغراف فجر سی ام

امیر اهوارکی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خادم الرعایا امیر بن عبدالله اهوارکی

 

نمره یکم/ فی التّقدیرات و التّحسینات

 

الیوم چهارشنبه دوازدهم دلو سنۀ یکهزار و سه‌صد و نود هجری خورشیدی مقرر است فی هذه اللیله عید سینماتوغراف را در سالون وحدة افتتاح بنمایند. حالیه سنۀ ثلاثین از این اعیاد بوده و سیمرغ کذایی به لیاقت نامش رسیده است. جواد خان شمقدر رئیس الفن سینماتوغراف در یکم برج عقرب یکی از رجال نیک وطن مسمی به میرزا محمد خزائی را به ریاست اعیاد الفجریه منصوب نمود که از وقایع عجیبۀ این سنوات می‌باشد. این جناب میرزا محمد در ادارۀ اعیاد مختلفۀ سینماتوغراف متبحر بوده، در نزد خلایق نیز به خُلق نیکو و مواعید بی‌تخلف شهره دارد. رعایای سینماتوغراف می‌گویند مرتبت نخست است که اعیاد الفجریه را تا بدین حد بر سبیل انتظام رؤیت می‌فرمایند. از جملات قصار میرزا محمد، سه شعار «حسن خلق، إختبار، رجاء» است که فرموده این سه را به ماء مُذهّب بنویسند تا نصب العین خود و باقی رعایا شود. مصرع: خیزید ای خوش طالعان، وقت طلوع ماه شد.

اللیل مقرر است پنج نفر از اهالی سینماتوغراف را تمجید و تحسین کنند. نخست میرزا حسین بافندۀ زند می‌باشد که در سنین شباب چندین فقره افلام غیوری و انقلابی استخراج کرده ولیکن در سنوات حالیه صرفاً در امورات مونتوری مشغول می‌باشد. دویّم مفتش شش انگشتی میرزا داوود خان رشید الدوله که الی زماننا هذا آکتور بوده علاوه بر آنکه چندی است که به امورات پروداکسیون افلام هنری اشتغال نموده است. سیّم میرزا جمال الدین شورجه که از مجاهدین فی سبیل الله در ممالک محروسۀ ایران می‌باشد، که فیلم ثلاث و ثلاثین ایام را از ماجرای محاربۀ تموز سنۀ 1385 خورشیدی فی مملکة لبنان استحصال نموده خذلان عدو صهیونی را علی رئوس الاشهاد علن نموده است. رابع میرزا علیرضا زرین‌ دستان که در امورات سینماتوغرافی ید مذهّب داشته علی التوالی صور جمیلۀ سینماتوغراف و کارت بستال تولید می‌نماید. خامس میرزا محمدرضا بزرج‌نیا صاحب سفینۀ آنجلیکا و طریق بحری ابریشم که اکثر عمر خویش در ملّاحی و سیاحت بحور من خلیج الفارسیة إلی البلاد الصین و ماچین گذرانیده به لقب «مرغ آبی» مزین گشته، مولانا جلال الدین بلخی این بیت در وصف او سروده است:

گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود/ مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا

فی سنۀ حالیه، رئیس الکتاب این روزنامچه جناب شهرام المنقّدین ایضاً صاحب جریدۀ صنعة سینماتوغراف نیز می‌باشد. حضرت ایشان در معیّت چهل نفر از صاحب قلمان رجال و نساء این جریدۀ الوان را مطبوع و مزیّن می‌نمایند، یزید الله فی خدماتهم الشریف.

 

نمره دویّم/ لیلة الافتتاح

 

امشب حالت ما منقلب است از بس که از درایت این ملة و دولة خرسند گشتیم. اعیاد فجریه را یک روز به تأخیر افتتاح بنمودند تا هشتم ربیع الاول یوم رحلت امام حسن بن هادی منقضی شده، شب تاجگذاری مهدی دین پناه آید، که جان نگارنده به قربان خاک پایشان باد:

لب باز نمود بلبل و گل خندید/ ایام عزا رفت و کنون آمد عید

بنهاد به سر تاج ولایت مهدی/ تا کور شود هر آنکه نتواند دید

اللیل دوازدهم دلو در حینی که برکاة سماوی به وفور نازل بود، رعایای سینماتوغراف جملگی در سالون وحدة اجتماع نموده من بعد تلاوت مصحف شریف، میرزا محمدرضای شهید، مجری پروگرام «بارک ملة» آمده به متانت و درایت و لطافت سخن آغاز کرده قدوم خلایق مبارک خواند و رئیس الاعیاد را به حضور طلبید. میرزا محمد خزائی بر روی صن رفته، دانسته که با این جماعت قصه‌پرور می‌بایست به حکایت و امثال و قصص سخن کند و الحق که درّ و گوهر بارید و رفت. میرزای شهید علن نمود که این جناب میرزا محمد سه لیل بوده که متوالیاً نخسبیده معلوم نیست به چه کیفیت هنوز قائم است و به نیکی سخن می‌کند. سپس میرزا مهدی مسعودشاه که دو نوبه اخیر را رئیس الاعیاد بوده از بلّکان فرود آمده وی را تقبیل و تقدیر کردند و در این اوقات صاحبخانۀ قدیم بیت را به صاحبخانۀ جدید یعنی همان میرزا محمد خزائی ناخفتۀ بیدار، به ودیعت داد.

عند النهایه نوبه تمجید اکابر خمسه در این سنه رسید که جناب مفتش داود خان رشید الدوله که به هشتاد از سن رسیده است از همان بلّکان نزول اجلال فرمود و رعایا جملگی کف بر هم زده وی را تمجید می‌نمودند. ناگاه دموع داود خان حجاب دیدگانش شده وی دفعةً بر زمین فتاد. زوجه وی احترام خاتون برومند علانیه اعتراض نمود که چرا به معیت او کس نفرستادید. تذکرةً در خاطر آمد که در همین یوم مبارکِ دوازدهم دلو در سنه یکهزار و سه‌صد و پنجاه و هفت وقتی طیاره آقا سید روح الله قائد رحمة الله علیه در طهران فرود آمد حضرت ایشان به همراه یک نفر مهماندار فرنگی از بلّکان نزول فرمود و این هیچ قباحت نداشت.

یک گروه مزقونچی آورده شعر میرزا حبیب خراسانی به شیوه‌ای متجدد که گویا نامش باپ می‌باشد خواندند. این میرزا حبیب یک ملامتیِ تمام عیار بود؛ بر لب و دل، ذکر و دعا داشت و به وقت شعر گفتن نام شراب و نبیذ می‌کرد

 

دوش بگو، بـاده کجـا خورده‌ای؟/ مست شدی، باده چرا خورده‌ای

بـــاده، بــه ابــرام تـو را داده‌انـد/ یا به دل خود، به رضا خورده‌ای

می‌زند از چشم و لبت جوشِ می/ دوش مگر میکده را خورده‌ای

بـاده، نهـــانی زده‌ای نیمــه شب/ یا که هـویدا بـه ملا خورده‌ای

در قـدح بـــاده کشــان خـراب/ بر لب تــرکان ختــا خورده‌ای

 

نمره سیّم/ سرخ و کبود

 

افلام سنه حالیه در سالون جراید، با یک فقره فیلم مطربی افتتاح شد که به جهة اطفال صغار میبود که قریب به ساعت دهم صبح تماشا دادند، مسمی به السلام علی الملائک که فرزاد خان اجدری آن را کتابت و نیز عملگی کرده است. شادی خاتون صبیه دبستانی اردلان خان، گویا عیون برزخی داشته ملائک موت و حیات که مقرر است جان بیبی خاتون وی را قبض کنند رؤیت کرده، به در گاه حق جلّ و علی استدعای اکید نموده تا ملک الموت طرد نماید. خداوند تعالی نیز آن ملک را کلاً مرخص فرموده نتیجةً بیبی خاتون از مرگ معاودت فرمود. لهذا، واقعه موت بالکل از کره ارض معدوم گشته، همه انواع ذیحیات زنده مانده امورات جهان مغشوش گشته و صبیه مذکور در معیت ملک خاتونِ حیات که ماه جهره خلیل الدوله آکتریس آن میباشد به عالم انوار فوقانی صعود نموده، دانسته که اراده خدای تعالی حکمت افضل بوده، مداخله در آن جایز نباشد. بیت:

 

ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکر سازد؟ / خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد؟

 

هوش از رأس مبارکمان پرید وقتی رؤیت نمودیم که جناب اجدری بدینطور حقایق خفیه و امورات مشکله عالم را در لسان فانتزیا برای اطفال صغار مملکت سهل الهضم مینماید. بیت:

شربت مرگ است و میباید چشید/ هر که را درمان نمیآید پدید

 

در نوبه دوم به سالون داخل گشته فیلم سیّم جناب عطشان المُخرجین را مسمّی به هاتف سیار رئیس الجمهور تماشا نمودیم که در امورات پولتیک ورود کرده میرزا جابر قاسمعلی آن را کتابت نموده میباشد. میرزا مهدی هاشم الدوله آکتور قربانعلی یکی از مساکین مملکت بوده که عاقبت توانسته یک فقره هاتف سیار ابتیاع نماید. لکن رعایا به سبب راپورت کذب یک گپروم در اینطرنت گمان برده که نمره هاتف رئیس الجمهور کسب کردهاند. لهذا با وی ارتباط نموده مسئلتهای خود به وی بروز داده، مداوماً از وی استمداد میطلبیدند. میرزا قربانعلی مداخله نموده تا مسائل برخی رعایا علاج نماید. بهناز خاتون جعفری به غایت نیک در جلد زوجه قربانعلی فرو شده، راقم گمان میبرد لاجرم یک قطعه از سیمرغان صید شده از کوه قاف را به وی تقدیم دارند، تا چه پیش آید و چه در نظر افتد. تهوّر میرزا جابر نیز تمجید ما را برانگیخت لکن از استهزائاتی که بر رئیس مملکة روا داشتنند ملول شدیم. بیت:

 

چو از قومی یکی بی دانشی کرد / نه کِه را منزلت ماند نه مِه را

 

میرزا علی وزیر الدوله فیلم سیّم خویش استحصال نموده مسمی به یک سطر از واقعیة در خصوص رجلی به نام کسری رئیس الکتّاب یک جریده که به طمع و هوس معونة اجنبی به اسلامبول شده و مع الاسف در آنجا جمله مال خود بر باد میدهد. بیت:

کهن خرقه خویش آراستن  / به از جامه اجنبی خواستن

 

در نوبه رابع به عوض نمایش افلام، در سالون مسابقت فوتبال جناحین سرخ و کبود را به طور زنده تماشا میدادند. گویا که رعایا جملگی این مفهوم مکرر میگفتند، بیت:

 

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو توپی به کف آری و به غفلت نزنی

 

نمره چهارم/ عیاران و طراران

 

صبح بجهة صلاة جمعه سالون تعطیل بوده افلام را من بعد ساعت چهاردهم تماشا میدادند. الحمد لله این فقره فقط در ممالک محروسه ایران یافت میشود چنانکه حضرت ختمی مرتبت فرمود: الإسلام یَعلوا و لا یُعلی علیه، یعنی که هیچ شیء فوق این دین مبارک نباشد. از قضا آقا سید علی قائد امام جمعه بوده، در اموراة انتخاباة مجلس شورا و وقایع عالم اسلام سخن کرده بشارة عاجل دادند به فتح الفتوح ملة بحرین و خذلان رؤسای صهیون، و لعنة الله علی القوم الظالمین.

سعید خان سهیل انجُم من بعد جارجنغولی یک فقره فیلم عملگی کرده نامش دوریة الارشاد نهاده سه نفر شباب مملکت در جلد مُحتسبان رفته خلایق را تأدیب مینمودند و ایشان از خوف جان خویش ملزم شده جزیه میپرداختند. میرزا حمید آلفرخ رأس این جماعت بوده فی لیالی متعدده به بام شده، بانوی بیت مقابل را در خفا نظاره مینماید. بیت:

 

هله هش دار که در شهر دو سه طرّارند / که به تدبیر، کلاه از سر مَه بردارند

همچو خورشید همه روز نظر میبخشند / روز گندم درَوند، ار چه به شب جو کارند

 

نهایةً این سه رجل مصمم شده تا یکی از مفسدان فی الارض یعنی جمشید خان هاشمبور را که بانوی همسایه متعه وی بوده مقتول نمایند، و اگر چنانچه خود مقتول گردند نیز رجا دارند جمله اثم ایشان در نزد خدای تعالی بری شده به سان شهداء مقاتله باشند إن شاء الله.

الخمیس الآخر من کل شهر فیلم نوبه دویّم بوده توسط ماشاء الله خان شاهمراد اخراج شده میرزا محمود باک نیت را در جلد ملای روضه خوان برده که فی کلّ بنجشنبه انتهای برج در منزل یکی از مؤمنان مجلس روضه داشته ولیکن این نوبه به سبب مرض آخوند صاحبان بیت به مسافرة شده بیت به ولد سپرده، او به سبب رفقای نامراد ابن الوقة شده دفع اشرار نتوانسته جبراً ملزم گشته در بیت ابوی مجلس بارتی دایر مینماید. لکن آخوند دفعةً ورود کرده جمله رفقا ناچاراً به حفره موش میگریزند. عاقبة این آخوند توانسته به فطانة و فراسة، به وقایع مطلع شده آن اشرار را صالح بنماید. راقم به وقت دخول لحظاتی تأخیر نموده، بعض خلایق دیده که میگریختند و زیر لب به غیظ چیزها میفرمودند.

یک فقره مطبخ در جنب عمارة برج دایر کرده جمله خلایق جبراً به جهة لقمهای نان بدانجا ایاب و ذهاب نموده صفوف طویل ساخته، باد و بوران خورده، گویند این فقراة من قبل صرف طعام برای گشادگی اشتهاء مفید میباشد.

نخستین فقره از افلام نسائیه را تماشا دادند که مانلی باجی شجاع الدوله زوجه فرشاد خان آلمحمد فیلمبردار شهیر، آن را به عمل آورده، نامش میجرن نهاده که همان بیماری صَداع یا درد سر میباشد. رعایا از مصاحبت این نسوان ملول گشته ولکن راقم خرسند بود که این بانو به طریق برخی نساء شهرآشوب که رجال را بر خلاف نسوان برانگیزند نرفته، به دفعاة سجده شکر بر جای آورد.

در نوبه دیگر فیلم نخست میرزا مهرداد آلغفار نمایش کردند که در اموراة پولتیک بوده از قضا بسیار مستحسن گشته بود مسمی به وصول کننده. رئیس الجمهور به شهر جاروف رفته جمله رعایا برای وی مکتوب نوشته محموله از قافله جا مانده مقرر میگردد سعید خان راد آن سه کرور مکتوب به مرکز برساند. لکن یکی از متمولین مفسد سعی تمام مینماید تا این مکتوبات که حاوی راپورت اعمال ناصواب وی است به مرکز وصول نگردد. بیت:

مردم سلامت میکنند، پنهان پیامت میکنند / آن کو دلش را بردهای، جان را غلامت میکنند.

 

نمره پنجم/ اصواة بی‌مثال

 

خسرو خان عاصم السلطنه یک فقره فیلم در جنگل استحصال نموده مسمّی به خرس که میرزا آقا نور الدین که همان پرویز خان برستو از مجاهدین فی سبیل الله باشد هشت سنه من بعد اسارت معاودت به منزل نموده زوجۀ خویش گلی بانو در عقد یک  اجنبی مسمی به أفرا که فرهادخان اصلان بن زیاد است رؤیت مینماید که از قضا در این ایام دو فقره طفل نیز تولید نمودهاند. آن اجنبی فربه بالتّمام لاشعور بوده زبان آدمیزاده نداند. نور الدین به یکی از رفقا که از حکام شرع شده رجوع کرده او نیز وی را مستأصل نموده فرموده که صرفاً چنانچه زوجه از شوی ثانی کراهت کند ما او را مطلقه مینماییم. بیت:

رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس / گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت

 

از جهة أخری، افرا خان به ضعیفه ظنین شده غیرتش بجنبیده وی را مضروب مینماید. ضعیفه رفته عرضحال طلاق میدهد. لکن افرا خان آن زوج ثانی دفعةً در راه محکمه زوجه و صبیه خویش در ذیل برف و بوران مقتول و مدفون مینماید. رسول آن طفل اکبر به جانب والد اصلی که همان آقا نور الدین باشد گریخته، آقا آمده آن اجنبی فربه را تعاقب نموده وی را اخرس خطاب کرده فی هذا هویدا میگردد که نام فیلم از چه سبب کردهاند. لکن آن رجل اجنبی انتحار نموده دفعةً رؤیت میگردد که آقا از محبس با محاسن سپید خارج میگردد، و فی البیت نواده خود گلی خاتون تماشا مینماید، یعنی صبیه آقا رسول که در وقت عزیمت وی به محاربه، زوجه مذکوره از وی حمل برداشته بود.

جل الخالق العظیم! مقادیری وافر متعجب گشتیم از آن حیث که خسرو خان خواسته تا به عداوة شرع برخیزد و این مسئله مبرهن در شارع مقدس را که با عودت شوی نخست عقد ثانی منفسخ میگردد را به شیوت ذبیح محمد متوسلان و بهروز خان وثوق یا به طریق هالی وود و آن اجانب که از حکمت شارع ما بری هستند حل و فصل بنمایند. از قضا وقتی این مسئله را علی رئوس الاشهاد در سالون انتقاد بر زبان آوردیم خسرو خان غضب نموده اعتراف کرده که میرزا علیرضا سجادبور رئیس الممیزاة نیز همین ایراد کرده هفت ماه متوالی جواز نداده تا اینکه ایشان از دوکتور کاتوزیان دستخط برده و مشکل مرتفع گردید. ذکر کردیم که فی زماننا هذا این مسئله بدین گونه است و نه عشرین سنه پیش که عقدنامهها به قولنامه شوهران مبدل نگشته بود. او غضب نموده از کوره گریخت که ناظم مجلس میرزا محمود کبَرلو انتظام مجلس را بازگرداند. بیت:

 

دلا دلالتِ خیرت بکنم به راه نجاة / مکن به فسق مباهاة و زهد هم مفروش

 

احمد میرزا امین السلطنة یک فقره فیلم مطربی به عمل آورده نامش بیوداع من باب حیاة یک مزقونچی و آوازه خان باپ مسمی به میرزا رضا صادق، و شخص آن جناب آورده تا در جلد خویش فرو شود. میرزا رضا به کوما رفته یک فقره راپرتر از نسوان به مشابهة رابرة لانگدون که همان طام هانکس یانکی میباشد سعی وافر مینماید تا اسرار حیاة وی به سان کود داوینجی دریابد، حالی که صاحب الجریده در تعاقب ثروة و شهرة است. عشر سنه من قبل هذا یک فقره دیگر از این قسم مسمی به بال طیار توسط همین جناب خسرو خان عاصم السلطنة استحصال شده میباشد. در خصوص جناب امین السلطنة مستحسن است که حالیه از برج عاج منور الفکری در آمده لکن مع الاسف وی از جانب دیگر بام سقوط نموده بجهة دخل و دولار خدمت مینماید، چنانچه ظن راقم است که علی الاقرب طالبان کثیر به سبب آن در صفوف قائم خواهند شد. بیت:

 

آفتاب نقد را هر دم طلوعی میدهد / از کلاه خسروان اصواة بیهمتای تو

جلوهگاه طایر اقبال باشد هر کجا / سایه اندازد همای چترِ گردونسای تو

 

 

نمره ششم/ زلف بر باد مده

 

الیوم در نوبه نخست یک فیلم مسمّی به ضیافت ساده از مانی خان حقیقة تماشا دادند، همان ولد مرحوم نعمت الله خان فوتوغراف باشی و لیلی بوستان، لیلی بنت ابراهیم خان صاحب اسرار الکنز وادیِ اجنّه، همشیرهزاده کاوه آهنگر عکاسباشی مقتول فی مملکة العراق، که از افلام غریبه بوده مداوماً عیونمان گشاده گشته، دهان مبارک مفتوح و عقلها در محاق میبود. شخص جناب حقیقة در معیت ترانه بانو دوستی به شصت مسکین و رعیت یکی از بلاد حدود غربی مملکة، فرداً فرداً مبلغ هشت کرور اسکناس توزیع میفرمودند. خلایق برخی استنکاف کرده و بعض دگر فرحناک شده و جمع سیّم چیزهای دگر میگشتند، از قبیل تحقیر، تقبیح، خائن، کاذب، کاسر الحشمت، محروق الوالد و هکذا. در وقت ملاقاة و مقالاة همه انجمن کردند لکن هر چه حضراة المنقدّین زنجموره فرمودند جناب مانی أنار الله برهانه، امین الوزارة بوده من البدو الی الختم تماماً دهان به تعیین و توضیح نگشود قائلاً که رژیستور بایست علی الحتم فیلم اخراج نماید و نه آنکه وعظ و سخن کند. چنان شد که فی المجلس از فن شریف فتوغراف سخن میرفت و ما مکرر کتاب ارژنگ مانی در خاطرمان میآمد و حیران که این چه قسم فیلم کردن است که نه در آنجا و نه اینجا برهانی مذکور نیست. فی النهایة جماعة ناقدان جملگی منقلباً خائباً خاسراً رجعت گزیدند. ابیات:

 

زبان در دهان ای خردمند چیست؟ / کلید درِ گنج صاحب هنر

چو در بسته باشد چه داند کسی / که پشکل فروش است یا فیلمور

 

یک فقره فیلم مسمّی به شور شیرین رؤیت نمودیم از حیاة مبارک میرزا محمود کاوه، امینِ عساکر کوردستان که با قشون کوموله محاربه کرده، میرزا جواد اردکان آن را به نیکی استحصال نموده بدین سبب مقادیری محظوظ و مشعوف گشتیم. از فرط عزیمت مطربان و لوطیان و سارقان به میدان محاربه، حقیر نگارنده حیران مانده که آیا مجاهدان در کدام بلاد مجاهدة مینمودند. در این فقره نیز میرزا محمود کما فی السابق در محاق مظلومیت مانده بدان سبب که وی آکتور نقش سیّم بوده خلایق جملگی درمانده که پس نام مبارکش از چه سبب خوف در جان عدو انقلاب میفکند، همان اعوان قسی القلوب قاسملو خائن الاکراد که رئوس عساکر اسلام را به توسط گیوطین مقطوع میکرد: مصرع: سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت

محمد حسین خان فرح بخش از حیاة خصوصی اصلان بن زیاد یک قسم فیلم پروداکت و ایضاً عملگی نموده وی را منصوب فرموده به مقام رئیس الکتّاب یک فقره جریده یومیه که دخول علانیه در سیاست مدن مینماید لکن به طور خفیه عقد مزاوجت مُتعه کرده ضعیفه از وی بار برداشته زوج اصرار نموده که جنین ساقط نماید لکن زوجه اصرار به بقا نموده ابنزیاد مفارقت نموده که کسر حشمت و شهرة است گر خلایق این مزاوجت بدانند. چنان رفت که گمان بردیم که فیلم حنظل بهروز خان افخم الوکلاء که به شوکران نامبردار است را مکرر کردهاند. بیت:

 

زلف بر باد نده تا ندهی بر بادم / ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

 

همایون خان سعدیان من باب بوس و تقبیل وجه قمر، والده دو رژیستور را امّهات برخی مقتولین و مجاهدین مفقود الجسد گردانیده که اسرار قلوب خویش رجاءً کتمان کنند تا بل از جانب خدای تعالی فتح الفتوحی شود. چنان رفت که در سالون جمله خلایق اشک میفشاندند. بیت:

 

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی / باشد که از خزانه غیبش دوا کنند

شاهد چون نقاب ز رخ در نمیکشد / هر کس حکایتی به تصور چرا کند

گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار / صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند

 

نمره هفتم/ معشوقه به سامان شد

 

طریق وصول به برج المیلاد از مدخل تونل جنوبی، مملو از حفرههای عمیق بوده آن مَثل معروف که فرمود نخست چاه را حفر کن و ثانیاً مناره را سرقت نمافی هذا مرعی داشته گوئیا با مصالح حَفریاة این طریق، برج البراجنه را رفعة دادهاند.

سامان خانِ مقدم السلطنة به یکی از قصباة جمیله شده یک قطعه فیلم عتیق مسمّی به عاشقی بسیطه استخراج نموده، دده مهناز افشاریه آورده تا دو فقره رجل را به وی عاشق نماید. یکم، میرزا مصطفی زمانی، یوسف ثانی فرو شده در جلد میرزا علی نجار و دویّم احمد خان مهران، مشهور به کرامت که یک فقره دیگر از این قسم افلام را فی سنه ماضیه آکتوری کرده به رحمت وظیفه، نامبردار بوده علی الدوام عزب مانده فی هذا نیز بر همان تعهد رایج بوده بقا بر عزوبة مینماید. ابیات:

 

معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا / کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا

یاری که دلم خستی، در بر رخ ما بستی / غمخواره یاران شد، تا باد چنین بادا

 

امان الله خان ابوی دده مهناز، صبیه خود به گندم بانو تسمیه نموده، عجبا که به شغل شریف خبّازی نیز اشتغال داشته رژیستور السلطنة خواسته تا گندم مأکول آدم ابوالبشر را خلافاً لشّرع همین خواسته عشق خوانده بالغرض فیلم به طریق سمبول و کنایة کرده باشد. بیت:

چون غرض آمد هنر پوشیده شد / صد حجاب از دل به سوی دیده شد

 

لکن خلایق مقصود آن اشاراة و کنایاة ندانسته، تماماً غَضبان و خُسران از سالون خارج میگشتند. حالیا که فی شریعة محمدی خلافاً للعیسویون، مزاوجة و عشق متصل بدان از افضل اعمال جهان بوده ثواباة کثیره دارد و اینکه آن شجره مَنهیه فی الحقیقة شجره علوم خفیه آلنبی بوده که افضل از او هیچ معلم نباشد. بیت:

 

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئلهآموز صد مدرس شد

 

منوچهر خان هادی المُخرجین من بعد اثنی عشر افلام ویدیو، رفته یک فقره تصویر نگاتیف استخراج نموده مسمّی به یک نفر ضعیفه خواسته با شما سخن کند در خصوص لیلی که همان آناهیتای آکتریس باشد که شوی خود میرزا شهابالدین آلحسین را طلاق گفته وی را به محبس کرده تا صداق معهوده را تماماً بستاند. حالیه من بعد شانزده سنه او را جست و جو مینماید تا رضایت وی ستانده، اعضای صبیّه مدهوشه را به سایر معلولین هَدیّة دادهآن بنت را استخلاص فرموده وی را به حفره قبرمسارعةً داخل نماید. بیت:

 

حجاب چهره جان میشود غبار تنم / خوشا دمی که از این چهره برفکنم

 

چنین قفص نه سزای چو من، خوشالحانی است / رَوم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

 

سامان خان ثانی مسمّی به سالور یک قطعه فیلم به عمل آورده نامش سوف نقول آمین در حواشی یک قریه عجیبه مسمّی به جَرجَر متوقفین آن بلد نشان داده که مافوق نهر خروشان به توسط نوعی حَبل معلق و یک فقره شیء غریب که بر مشابهت تله قابین میباشد طردد مینمایند. حالیه دوره آخر زمان شده فی سنواة اخیره مداوماٌ یک سلیطه تماشا میدهند که رأس خود حلق کرده در جماعت رجال ایاب و ذهاب مینماید. بیت:

 

گفتم گره نگشودهام، زان طرّه تا من بودهام / گفتا منش فرمودهام تا با تو طرّاری کند

 

اللیل، اختتامیه بین الممالک در سالون وحدة، منعقد شده چندین قطعه از سیمرغان صیدشده از جبل قاف را به حضراة اجنبی و داخلی تقدیم نمودند من جمله داریوش خان مهرجویان که فی هذه السنه به کسوت لون نارنجی در آمده. صادراة سیمرغ فی هذه السنه نیز به برخی ممالک مداومت دارد، یعنی فنارسه، جرمانی، قانادا، جاپون، صین، لبنان و کلیةً ممالک اسلامیة. حالیه لازم آمد برخی شقوق مسابقة بین الممالک احصاء نماییم: جام جمشیدیه، جلواة شرق العالمیة، افلام السعادة، بین المذاهب و النحل، یقظه اسلامی، حقوق خلق الاسلامیة، عَلم مذهّب مصطفی عقاد.

فی المجلس بانو مَلک مرزبان نامه ترجمان شهیر، زوجه شهرام خان شکیبای طنّاز الشعراء به مقام مجری مجلس رسیده، یک یانکی به نام شان بن اولیور استون را به روی صن دعوة نموده احترام میفرموده است. لکن جناب شان، خلافاً للادب هر دو ید خود آویزه تنبان خویش کرده، تخفیفاً متکبراً غاضباً مینگریسته است. یادمان آمد که خدای تعالی در خصوص اهل کتاب در مصحف شریف فرموده تا از این جماعة کتابی جزیه ستانیده شود تا حقیر و صغیر گردند. آیه:

حتى يُعطوا الجزية عن يدٍ و هم صاغرون (توبه /29).

 

نمره هشتم/ مثلث، مربع، مخمّس

 

این قبیل اعیاد سینماتوغراف در این زمانه آخر، به تعلیم علم هندسه که ارث اقوام یونان است مدد میرساند. الیوم سه فقره از افلام هندسی عاشقی تماشا دادند از قبیل مثلث، مربع، مخمّس و قس علی هذا، توصیةً که آنها را به رأی العین اطفال دبستانی نیزبرسانید که به جهت ترقی علوم ریاضیه در مملکة بسیار فایدت میبخشد.

یکم جسر چوبی که میرزا مهدی کرمبور عملگی آن نموده، مهناز بانو افشاریه در معیت بهرام خان راذان از جامع بلیتکنیک تلمیذ مهران خان مدیر السلطنه بوده، به اموراة پولتیک عُلقه داشته، بالجمله شعاراة عدیده به ضد حکومة نموده به عقد مزاوجت یکدیگر درآیند. در ایام انتخاباة ماضیه، خلایق در نشاة و فرح، و ایشان به عسرة و مفارقة بوده، زوجه را به خارجه فرستاده، برخی خبر آورده که وی را به مدیر السلطنه ارتباط میباشد. با مراجعت یک فقره هدیه خاتون طهرانی من بلاد اجانب، که از مجاوران قدیم بهرام خان در محلّت جسر چوبی بوده، میل بهرام گور جنبیده، بدان سو میل مینماید. نهایةً عیش ایشان جزءً جزءً منغّص، مهناز بانو تارک البیت، هدیه خاتون معاودة و جناب راذان به سمت سواحل بحر قزوین گریخته، دفعةً زوجه هاربه را در یک مکان معهود رؤیت مینماید. بیت:

 

آمدهام که تا به خود، گوش کشان کشانمت / بیدل و بیخودت کنم، در دل و جان نشانمت

 

دویّم، أنا زوجها فیلم میرزا مصطفی شایصته یکی از أخوان هدایة المحصولین، جناب یوسف بن یعقوب مسمّی به میرزا مصطفی زمان الدوله آورده، شوی آغا نیکو کریم السلطنه کرده، آقا با کلفت مطب دده میترا حجار ارتباط نموده، غیرة آغا بجنبیده اسرار خودی کتمان کرده تا بلکه شوی تصاحب نماید. نتیجةً غرض حاصل گشته، زوج به زوجیت عودت نمود. بیت:

 

آمدهام بهار خوش، پیش تو ای درخت گل / تا که کنار گیرمت، خوش خوش و میفشانمت

 

لکن نیکو آغا به طور خفیه با خلایق جالس در سالون سخن کرده که آن مسئلة فیالحال عود نموده است و لاجرم بایست انتحار فرمایم. جل الخالق که ضعیفه مظلومه یعنی آغا کریم السلطنه به إثم اعظم مبادرة میکند، مضافاً که حقایق را کتمان نمود و ایضاً بر شوی غیرة می‌ورزیده است. در وقت مقالاة و ملاقاة، علانیه به جناب شایصته گفته که حضرة امیر المؤمنین فی فقره یکصد وبیست و چهار از کلماة قصارِ نهج شریف فرموده که غیرة نسوان کفر است و غیرة رجال از ایمان. حالیا شما به چه شیوت کفر و ایمان را مساواة می‌کنید؟ ایشان این سخن حضرة مولا را تلقی به قبول فرموده شکر نموده خلایق را تعجب برانگیخت. بیت:

 

هیچ مگو و کف مکن، سر مگشای دیگ را / نیک بجوش و صبر کن زانکه همی پزانمت

 

سیّم میرزا ابراهیم آلحاتم که در سنواة متعدده در امورات رژیستوری اشتغال داشته حالیه در یک قطعه فیلم مسمّی به حیاة خصوصی اهل بیت میم آکتور بوده، جهلاً سبب گشته تا غیرة حمید خان آلفرخ برآمده، به زوجه خویش مهتاب بانو شاک و ظنین شود، از آن جهت که خود کرده را تدبیر نیست، این جناب به سبب کسب منافع کثیره زوجه را من البیت خارج فرموده علی رئوس الاشهاد شهره داده است. بیت:

 

آمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سرا / همچو دعای عاشقان، فوق فلک رسانمت

زخم پذیر و پیش رو، چون سپر شجاعتی / گوش به غیر زه مده، تا چو کمان خمانمت

گوی منی و میدوی، در چوگانِ حکم من / در پیِ تو همی دوم، گرچه که میدوانمت

 

نمره نهم/ برف و بوران در برج البراجنه

 

از لیل سابق مداوماً نزولات جوّی بالخصوص برف و بوران نازل شده، جناب پیمان خان معاد السلطنة حالیه دیگر از اعیاد گولدن گولوب به وطن معاودت نموده، یک فقره فیلم با الوان سواد و بیاض از زمستان ماضی إلی زماننا هذا عملگی کرده مسمّی به برف فوق اشجار قاج، خواسته در خصوص خیانة ازواج تحذیر داده، نهی از منکر نماید.

رژیستورهای مملکة فی هذه الایام گوئیا مسئلة دیگر نداشته نگارنده ندانسته این قسم خیاناة از افلام خارجیه اقتباس نموده یا از حیاة منورالفکران این بلد، که گفتهاند از کوزه همان برون طراود که در اوست. بیت:

 

ساقی بده آن کوزه خمخانه به درویش / کآنها که بمردند گل کوزهگرانند

کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد / من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند

 

حضراة المنقّدین از زیادت این قسم افلام به حال غثیان رسیده، این واقعة به جناب معاد السلطنة معروض داشته، وی جواب گفته که افراط در این افلام هیچ ایراد ندارد بدان جهة که این قسم خیاناة در حوالی ما یوماً فیوماً افزون گشته مواعظ ما إن شاء الله ثمر دارد. بیت:

 

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند / چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند

 

فی النهایة رژیستور کشف اسرار فرموده که برف از اشجار قاج بتکانید، یعنی که حمل خود بر زمین گذاشته آسوده خاطر گردید. به عبارةٌ أخری، العینُ بالعین یا چشم در برابر چشم، مقصود آنکه خواسته تا حکم کند که رجال خائن را جواب خیانة کردن نسوان است. گوئیا ندانسته که خون به خون تطهیر نگردد بل به ماء روان، مضافاً که خلقت رجال و نسوان توفیر دارد. جل الخالق العظیم که در این روزگار بعض نسوان به قاعده رجال به عالم بر شده، هیچ خوف و شرم ندارند. بیت:

 

شیطان زند از عصیان، هر لحظه رهِ مردان / در مکر حیل اما، شاگردان زنان باشد

 

میرزا رضا عطار، آکتور الکمدیین یک فقره افلام نومیه بپرداخته نامش خوابم میگیرد، چارقد و چاقچور بر میرزا اکبر آقا عبدان پوشانده وی را مام خویش خوانده تا مراعاة حریم شریعة نموده، حوالت میرزا رضا تماشا داده که به یک ضعیفه نامش مریلا خاتون زارع آبادی عاشق میگردد. بیت:

 

عاشق و رند و نظر بازم و میگویم فاش / تا بدانی که به چندین هنر آراستهام

 

حمید خان امجد التئاتریون فی هذه السنه فیلم نخست خود استحصال کرده در حواشی یک لابراتوآر که خون خلایق ستانده در شیشه میکند. فی هذا جمله آکتورین به قاعده بهرام خان بیضاء میدوند و سخن مینمایند و حرکاة موزون میفرمایند. کثیری از رعایا از سالون گریخته و الباقی در چرت و نُعاس میبودند. بیت:

 

سمت پهنا میرویم از راه راست / باز گو ای خواجه راه ما کجاست

 

 

نمره دهم/ افلام دستوری

 

داریوش خان مهرجویان یک فقره فیلم الوان به کسوة نارنجی رژیستوری نموده من باب نظافتچیان بلدیه که در تنظیف و تطهیر بلاد خدمة مینمایند. حامد خان آبان که فی الواقع همان حامد به داد میباشد یک نفر فوتوغراف بوده که یک نسخة کتاب فانگ شاو از معارف خرافیه اقوام صین و ماچین یافته، کتاب بر احوالات وی اثر نهاده، تا بدان حدّ که به استخدام بلدیه در آمده تحت ریاست دوکتور امید خان روحانی، طبیب المنقّدین ثم آکتورین خدمة کرده، بلد مبارک طهران تنظیف نموده، ورد لبان وی اشعار حافظ رحِمَهُ الله میباشد. بیت:

 

سمن بویان، غبار غم چو بنشینند بنشانند / پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند

 

اخبار این والد و ولد که به کسوة نارنجی درآمدهاند، تدریجاً در جراید یومیه راپورت شده، ایشان را به شهرة و عزة میرساند. لکن عیال وی، لیلا بانو آلحاتم که همان سیمین السلاطینِ سنه ماضیه میباشد، به بلاد اصکاندی ناوی مهاجرة نموده، دفعةً به طهران رجعة کرده قائلاً که این چه واقعت است که سبب کسر حشمة ما میگردید؟ لهذا شوی خویش به محکمه کشانده تا حضانة طفل ستانده به بلاد فرنگ عزیمت نماید. از قضا در عدلیه محکوم گشته، نوبه دیگر از باب رحمة ورود کرده، طفل به عاریت گرفته تا به تفرّج برد، لکن حامد خان به سببی گمان سوء برده میباشد، الخ. جماعة عوام و خواص جملگی محظوظ و در حیرت شده که این جناب رژیستور با چه طلسم و اسطرلاب توانسته یک فقره فیلم دستوری از بلدیه را بدین شیوةِ نیک عملگی نماید. بیت:

 

روزگاری شد که در بلْدیه خدمت میکنم / در لباس فقر کارِ اهل دولت میکنم

 

یک فقره فیلم دستوری دیگر مسمیّ به رها من البحر به توسط حمید خان طالقان جدید المخرجین، عملگی شده که رعایا جملگی در قیلوله بودند. جناب رژیستور به وقت مقالاة یک فقره نزاع با صاحب فیلم کرده، وی جواب گفته که حکم جلب شما حالیه صادر گشته، بدان سبب که مبلغ سه کرور را اتلاف کرده میباشید. آکتورین سرخ و سپید شده که این چه حالت است که در حضور مخبرین و منقّدین نزاع میفرمایید؟ بیت:

 

من این مرقّع رنگین، چو گل بخواهم سوخت / که پیر باده فروشش به جرعهای نخرید

 

فرزاد مؤتمن الدولة، صاحب لیالی روشن من بعد ثلاث سنة، عاقبة فیلم یقظه به اتمام رسانیده در حواشی برخی وقایع انقلابی، شقایق بانو بنت کبرای بهزاد خان فراهان در آن آکتریس بوده، سیر در ازمنه و امکنه نموده صبیه خویش نیکو آغا کریم النساء میجوید. برخی خلایق در سالون استهزاءً کف کوبیده صفیر میکشیدند. میرزا سعید حاج میری علانیةً از پروداکسیون خویش دفاع نموده برخی منقّدین غیور گشته فی المجلس نزاعاة و مشاجراة مینمودند که ناظم جلسه میرزا محمود کبرلو نهایةً توانسته سکینة به مجلس بازگرداند.

در نوبه خامس نیز یک فیلم دستوری دیگر به توسط رسول خان جبل عاملی عملگی گشته من باب زیارة حضرة ثامن الائمه، که گوئیا رژیستور تا دو ثلث از فیلم گذشته خجلت داشت نام آن امام انس و جانّ ببرد. بیت:

 

زان کلام تلخ میگویم تو را / تا ز تلخیها فرو شویم تو را

 

قدما مثل فرموده اند که نخست کدخدا را رؤیت فرما سپس ده را سرقة بنما. لهذا برای این جماعة که چنین افلام مطابق دستور یا به جهت عقیدة و دیانة پروداکت مینمایند نخست بایست نیت صافی کرده، قصد به قربة کنند و از حق سبحانه تعالی اذن خدمة بخواهند تا در دنیی و عقبی مغبون نگردند. 

 

در این هشت یوم و لیل که مجاور در برج البراجنه میباشیم همه افلام بلا تغییر به قاعده پروگرام نمایش شده مگر طوقهای مذهّب، که از قضا محمد میرزا خزائی که رئیس الاعیاد باشد آن را استحصال نموده، مقرر کردهاند که لیلاً در نوبه فوق العادة تماشا بدهند. امید که دستوری نباشد.

 

نمره یازدهم/ عداوة الشرع

 

عبد الرضا خان گاهان از بلد نیسابور که از چند سنه پیش در مرکز مقیم شده حالیه یک تیاتر غروتسک، فوتوغرافی نموده نامش لا خویش و بلاجهة در خصوص یک بانوی مسلمیّه مسمّی به الهه که نگار بیجوهریان در جلد وی رفته، خواسته فی الیوم که هجدهم ذیالحجه میباشد مجلس نکاحیه خویش بالسّرعة منعقد نماید ولکن هنوز بیت مهیا نبوده، خوف است که عن قریب ضیوف از راه درآیند. فیالنهایة مام این دوشیزه آمده مجلس منحل نموده، إنکشَفَ که چهار ماه من قبل هذا، الهه از زوج حمل برداشته و وی تماماً سجاده به آب میشسته، نفاق مینموده است. حالیه افلام چندی در عداوة الشّرع و تخفیف متشرعان به توسط بعض جماعة منور الفکران پروداکت شده، بالخصوص این جناب گاهان نیسابوری که در این قسم افلام ایادی طویل داشته گوئیا تعهد سپرده مادام العمر حیثیت مسلمانان استهزاء نماید. بیت:

 

مه فشاند نور و سگ عوعو کند / هر کسی بر خلقت خود میتند

 

در وقت سؤال و جواب، من بعد تحسیناة و تمجیداتی چند که بعض منقّدین بر لسان آورده نگار خاتون جمله حاضران باد موافق پنداشته اسرار خفیه و مذاکراة شخصیه فاش گفته که الهه بانو یک مثل از مجریان نسوانِ تلفیزیون میباشد و بالجمله و اکیداً از او تبرّی میجست. جناب رژیستور نیز فیالمجلس علن نموده که این واقعة در خصوص یکی از رفقای وی پیش آمد کرده، لهذا راقم گوید که ایشان قیاس بر نفس نموده، تیر در ظلمات میافکنند و این خدنگها به جماعة مسلمین اصابة نکند، چنانکه شاعر نیّت ایشان نیک بسروده است. بیت:

 

از هر کرانه تیر و خدنگ کردهام روان / باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

 

راقم گوید که ما نیز فیالحال فرصت را غنیمة دانسته، از سیاسة و خیانة و دیانة شمایان تبرّی مینماییم، لکُم دینُکم و لِیَ دین. بیت:

 

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یارب مباد آنکه گدا معتبر شود

 

حسن خان فتحی آبادی پنج سنه من قبل هذا، یک فقره فیلم ویدیو عملگی کرده مسمّی به یک یوم معمول، من باب مقادیری ریال وطنی که در بلد طهران تداول میگردد لکن بدان سبب که مال حلال میباشد به اذن الله به صاحب اصلی خود رجوع مینماید. حالیه نیز وی همان ماجرا را در معیت هدیه خاتون طهرانی به باریس کشانیده عملاً خویش را مکرر میکند. بیت:

 

من دزد دیدم کو بَرَد مال و متاع مردمان / این دزدِ ما خود دزد را، چون میبدزدد از میان؟

از لذت دزدی او هر پاسبان دزدی شده / از حیله و دستان او هر زیرکی گشته نهان

 

رضا خان دُرمیشیان، آسیستان داریوش مهرجویان یک فقره فیلم در بلاد آناطولی استخراج کرده یک جوانک به سبب مال دنیا به دلالت یک نفر ضعیفه که باران خاتون کوثر آبادی باشد، به دکان عمّ خویش که تاجر قالی است آمده وی را مقتول و اموال وی مسروق مینماید. الباقی را دیگر تحمل ننموده از سالون خارج گشته، به خدای تعالی پناه بردیم از این قسم نسوان که فی زماننا هذا، قبله رجال گردیدهاند، چنانکه در خبر است که این واقعة از علاماة زمانه آخر میباشد. بیت:

 

عنان به میکده، خواهیم تافت زین مجلس / که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن

 

در نوبه خامس یک قطعه فیلم مجاهدی از برویز آقا شیوخ طادی تماشا داده نامش ایام حیات، من باب یک دستگاه مستشفی در میدان نبرد، که به طریقه مستحسن پروداکت شده روح در جان خلایق دمید از فرط و کثرة افلام خزعبل که این ایام مداوماً تماشا فرمودهایم. ابیات:

 

طبیبان فصیحیم، که شاگرد مسیحیم / بسی مرده گرفتیم، در او روح دمیدیم

طبیبان الهیم، ز کس مزد نخواهیم / که ما پاک روانیم، نه طمّاع و پلیدیم

حکیمان خبیریم، که قاروره نگیریم / که ما در  تن رنجور چو اندیشه دویدیم

 

فی النهایة مقرر است دو فقره فیلم دیگر تماشا بدهند، اثنی عشر کرسی که به توسط میرزا اسماعیل براری پروداکت شده و ایضاً مخفیانه در طهران که آقا مهدی فیوضی آن را عملگی کرده میباشد. بیت:

 

مپندار که این نیز هلیله است و بلیله است / که این شهر عقاقیر ز فردوس کشیدیم

 

نمره دوازدهم/ یوم الله

 

من بعد تظاهراة یوم الله 22 دلو، افلام یوم ما قبل آخر اعیاد، در ساعة سیزدهم ابتداء گشته یک قسم فیلم غریب مسمّی به لغة امّی تماشا دادند که قربانعلی محمدبور از سرزمین شمالی آن را بپرداخته، لسان افراد یک بیت فی الصباح متغیر گشته هر یک به لغة قومی سخن میکرد. بیت:

 

تو ز لوح دل فرو خوان، به تمامی این غزل را / منگر تو در زبانم که لب و زبان نماند

 

بهرام خان عظیم السلطنة یک فقره کارتون از ثلاث سنه إلی زماننا هذا به عمل آورده، مسمّی به طهران سنه یکهزار و پانصد، که فی ایام کذا هیچ مقبره در آن بلد یافت نشده کلیةً مقابر به عشر طبقاة مرتفع گشته، هدیه خاتون طهرانی که در کره قمر به تحصیل اشتغال میکند به طهران رجعة نموده، جوینده یک حفره قبر به جهة جدّ خویش مهران خان مدیر الدوله، که عن قریباً رحلت فرماید. بیت:

 

دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد / پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن؟

 

میرزا علی مصفّی در معیت زوجه خویش لیلی بانو آلحاتم یک قسم فیلم منور الفکری به قاعده ممنتو از غریستوفر نولان پروداکت نموده نامش درجه آخر در خصوص یک نفر دوکتور که به رفیق خویش میرزا علی به کذب ادعای سرطان کرده او را از حیاة نومید مینماید. عاقبة علن گشته این دوکتور یکی از محبّان ایام شباب لیلی بانو بوده که حالیه پس از رحلت زوج، رأی مزاوجت را تصمیم داده نیّت خویش علن مینماید. بیت:

 

من از بیگانگان هرگز ننالم / که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

 

فی اعیاد هذه السنه آقا سید ابوالحسن علوی طباطباء سابق المنقّدین و المترجمین هفت ماه بوده که رخت خویش به سرای باقی برده روحش از قید تماشای این افلام کثیر خائنیه و کفریاة حقیر عدویّه رسته، آنجا با حور و پری اختلاط نموده صور جمالیه حق تعالی مشاهدة میفرماید إن شاء الله. حالیه گوئیا حافظ رحِمَهُ الله این غزل خویش در وصف مصیبة ما نبشته است:

 

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد / بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد

در خیال، این همه لعبت به هوس میبازم / بو که صاحب نظری نام «تماشا» ببرد

بانگ گاوی چه صدا باز دهد عشوه مخر / سامری کیست که دست از ید بیضاء ببرد

 

لهذا نگارنده توصیة مینماید سرمشق اعیاد حالیه که میرزا محمد خزائی در آنها به مکتوب آقا سید علی قائد به عزت الله ضرغام الدوله اقتدا نموده ایضاً به جهة سنه آتیه نیز مکرر شده، حجة بر جمله رعایا تمام گردد. و آن سرمشق همین سه کلمة متعالی است که میباید به ماء مذهّب کتابت گردد، یعنی رجاء، اختبار و حُسن خُلق.

شهرام المنقّدین رئیس الکتاب این جریده یومیه به سبب مشغلتهای کثیره این امر شریف، رؤیت افلام کلیةً بر خود حرام فرموده در فلکه تجریش مقیم گشته حوالت راقم و سایر کتّاب جریده را به أخَوان نعیمی سپرده که هر کدام رونوشتِ برابر اصل دیگر است.

میرزا مهدی صباغ یک نسخه فیلم مسمّی به طریق جنة در خصوص مُصعب بن عُمیر صحابی رسول خدا که جان راقم به فدای خاک پایش باد بپرداخته که کاتبش یک آخوند مسمّی به محمد تقی انصار بوده، همو فیلم را در قناة سحر پروداکت نموده امین الدوله زندگان آورده کسوة مصعب بر او پوشانیده مداوماً تذکار از آن فیلم مستحسن مصطفی عقّاد رحمة الله علیه میداد. خلایق جمله مدهوش پیمبر، من البدو إلی الختم نشسته دم برنیاوردند تا مگر عصا و عبایی از حضرت ببینند که الحمد لله یک جفت نعلین و رجلین تماشا داده خلایق قربةً إلی الرسول آه میکشیدند. بیت:

 

همچو زمین، خواهد آسمان که بیفتد / تا بدهد بوسه بر نِعال محمد

 

باشد تا به وقت عزیمت، حضرتش را بالتّمام با روی فرحناک رؤیت کنیم. بیت:

 

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست / روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

 

الیوم این نمره آخر جریده است که از برج البراجنه مسمّی به برج المیلاد راپورت مینماییم. فی اللیل مقرر است سیمرغان صید شده از جبل قاف را از قفص خلاص فرموده به بیت اصحاب هنر داخل کنند. امید که اصحاب هنر فی یوم الحشر ایضاً از خدای تعالی خلعتها بگیرند.

تمام گشت و مزین شد این خجسته زمان / به فضل و منّت پروردگار عالمیان

 

نمره سیزدهم/ طیَران سیمرغان

الیوم اعیاد فجریه به اتمام آمده، مقرر است من بعدِ تماشای چند فقره افلام در برج البراجنه، غروباً به مجلس اختتام برویم. یک قطعه فیلم از ابراهیم خان فروزش رؤیت نمودیم نامش شیر داخل در شیر، که والده یک طفل رضیع رحلت کرده او بدون طعام مانده، ابوی میرزا هدایت الله هاشم استدعا از اهالی آبادی نموده که طفل او بی‌طعام نگذارند. عاقبتةً آن رضیع به کبَر سن رسیده تمام اهالی را همچون والدین خود خدمة می‌نماید، یزید الله امثال هذا الطفل.

هاتف خان علیمردان یک قطعه فیلم فانتزیا به عمل آورده نامش یک فراری از بغبو، که در آن میرزا علی صادق از سیاره بغبو گریخته به کره ارض هبوط کرده در تعاقب یک ضعیفه از مجریان تلفیزیون که صورة او را در آن سیاره رؤیت کرده می‌باشد. ابیات:

 

چنان مستم، چنان مستم، من امروز / که از بغبو برون جستم من امروز

به جان بر آسمانِ عشق رفتم / به صورت، گر در این پستم من امروز

 

در نوبه آخر یک فقره فیلم تماشا داده، که به توسط محسن خان محسن نسب عملگی شده مسمّی به کتف رفیق در خصوص گریختن دو صبیه محبس‌رفته از منزل، و فی النهایة تنبّه و رجعة ایشان به بیت.

 

مرغ دلم ز سینه پریدن گرفت باز / سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز

 

در معیت چند نفر از رعایای سینماتوغراف از فندق لاله به توسط چند دستگاه اتومبیل عظیم الجثه به سالون وحدة درآمده من بعد صلاة مغربین به داخل عمارت شدیم. میرزا محمدرضا شهیدفر مجری، کما فی السابق سنگر را حفظ نموده اللیل نیز مراسماة به نیکی به اختتام آورد.

من هذه السنه، فستیوال سینما حقیقة را داخل در اعیاد فجریه نموده افلام ویدیو را اخراج نموده‌اند. لهذا چندین قطعه سیمرغ به اصحاب داکومانتر اهدا نموده من جمله یک رجل که عمر خویش در جست و جوی پلنگ ایرانی نهاده عاقبةً توانسته یک قطعه عکس از ایشان بگیرد. بیت:

 

چو مردم ندانند قدر پلنگ / بگردد زمانه بر او تار و تنگ

 

یک جماعة مزقونچی مسمّی به وُکابلّا آورده که هیچ مزقون نداشته، تمام اصواة را از افواه خویش خارج نموده من بعد یک سرود وطنی، سه فقره دیگر ظهور دادند، من جمله موزیک فیلم طام قُروز مسمّی به مأموریت لاممکن و دیگری موزیک فیلم سرجیو لیونه مشهور به حَسن، فاسد، قبیح که رعایا بسیار محظوظ گشته تا ربع ساعة کفّین بر هم کوبیده، تحسین می‌نمودند.

اهمّ جوایز این اعیاد در مقطع سودای عنقا می‌بود، که نُه نفر حَکَم داشته جملگی بر صن آمده سیمرغان و خلعت‌ها به رعایا تقدیم داشته نگارنده تیمّناً فی هذا اسامی حکّام می‌آورد: رئیس علیرضا خانِ رژیستور صاحب اربعون سنه، اسفندیار شهید فوتوغراف‌باشی، میرزا جمال الدین شورجه زنجانی صاحب ثلاث و ثلاثین ایام، میرزا یدالله صمدی مراغه‌ای صاحب شوق للطّیَران، مجید خان انتظام السلطنة مزقونچی، میرزا ابوالقاسم طالبی اصفهانی صاحب طوق‌های مذهّب، دوکتور احمدرضا فیلصوف معتمد الدوله صاحب نسیان، داود خان رشید السلطنه مفتش شش انگشت، سید داود میرباقر رژیستور صاحب سیوف مختار و ذوالفقار و قس علیهذا.

به وقت اهدای خلعت راقم مکرراً به رأی العین دیده که قلوب بعض رعایا از شوق سیمرغ در کام آمده و سپس رجعت می‌نمود. بیت:

 

هزار چشم بگریاند و فروخندد / هزار کس بکشد زار و یک یک شمرد

به کوه قاف اگر چه که خوش پرد سیمرغ / چو دام عشق ببیند، فِتد دگر نپرد

جمله خلعت‌ها بیش از همه نصیب ایّام حیاة پرویز خان شوخ‌طادی و ایضاً ملکه از محمدعلی میرزا باشه آهنگر گشته بدان سبب که ایشان در ظل آفتاب در تحت آتش اعداء فیلم بپرداختند و الباقی در عافیت و تنعّم در سایه و ظلال می‌بودند. رئیس کمپانی صایپا فی المجلس بعض اتومبیل‌های خویش مسمّی به مینیاتور را که حالیه به طیبا نامبردار گشته را به قباله سیمرغ‌داران درمی‌آورد. الحمد لله بعض خلایق که رجلاً آمده مرکوباً خارج می‌گشتند. ابیات:

 

بماند سال‌ها این نظم و ترتیب / ز ما هر قطعه فیلم افتاده جایی

غرض نقشی است، کز ما باز ماند / که عنقا را نمی‌بینم بقایی

مگر صاحبدلی روزی به رحمت / کند در کار فیلمسازان دعایی

 

 

این مجموعه یادداشت در بولتن روزانه سی امین جشنواره فجر نیز منتشر می شود

 

 


 تاريخ ارسال: 1390/11/16
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>مهرابی:

چه نمکی دارد این نوشته ها. به لحاظ ادبی هم خیلی خوب و بی غلط است. این آقای اهوارکی چرا در نشریات سینمایی طنز نمی نویسد و یا در همین سایت شما؟ در همین جا از او تشکر می کنم و می گویم این متن مرا به دوران های سپری شده می برد و یک حسّ زیبای وصف ناشده به انسان می دهد. دست مریزاد.

3+0-

چهارشنبه 13 ارديب 




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.