پرده سینما

روایت بازنشستگی یک آپاراتچی

پرده سینما

 

 

 

 

 

 

 

 

آپاراتچی ؛ گمنام ترین حلقه سینما / سینما وفا ندارد!

 

آپاراتچی. عکس از علی حامد حق دوستتبریز - آپاراتخانه و مخصوصا آپاراتچی سینما همیشه خارج از دید تماشاگران سینماست در پروسه تولید و نمایش یک فیلم همه دیده می شوند حتی فروشنده بلیط و راهنمای داخل سالن الا آپارتچی که یکی از مهمترین حلقه های زنجیره پخش یک فیلم است.

به گزاش خبرنگار مهر در تبریز، این روزها به نظر می رسد تنها کسالت و خواب زدگی در روح سالنهای سینمای شهر تبریز دیده می شود و بس! وارد سالن که بشوی و چشم بگردانی در سالنی با 450 نفر ظرفیت تنها کمتر از 20 نفر نشسته اند، که همه آنها هم یا زوجهای جوانند یا دختر و پسرهایی که گویا برای دیدن فیلم از سر کلاسهای دانشگاه غیبت کرده اند. تیزر فیلم تمام می شود که آغاز داستان است، برای یک خبرنگار با روحیه ای پرسنده.

در سالن سینما به باریکه نوری می اندیشم که داستان یک زندگی را روی پرده سینما برای عده ای مردم ناآشنا فاش می کند. مردمی که حتی اینجا هم دغدغه های تلخ و شیرین خود را فراموش نکرده اند! برای فراموشی آمده اند اما سرگرم و همراه نمی شوند با آدمهاییکه روی دیوار برایشان حرف می زنند و شکلک در می آورند.

باید اندیشید به محوترین و دورترین مهره این زنجیره، به اتاقی کوچک و تاریک با چند دستگاه پر سرو صدا که غم و شادی،‌ گریه و زندگی،‌ عشق و جدایی، ‌زندگی و مرگ و... را برای ما نمایش می دهد و به آن فرد بی صدایی که این دستگاههای پر فریاد را به صدا و حرکت وا می دارد.

 

تنهائی های یک آپاراتچی

 

آپاراتچی. عکس از علی حامد حق دوستاز روزها قبل زمزمه های بازنشستگی "بارون سوسو میکائیلیان" آپاراتچی با سابقه سینماهای تبریز ذهن چند نفر از همکاران و اهالی سینما را به خود مشغول کرده بود.

و از امروز آپاراتخانه سینما قدس تبریز همراه و همدل قدیمی خود را از دست داده و مهر به همین مناسبت پای صحبتهای بارون سوسو نشسته است.

طبق آدرسی که گرفته ام فکر می کنم اگر همه این پله ها را بالا بروم دری که بعد از آخرین پله باز می شود متعلق به آپاراتخانه سینماست.

و این آخرین در است، نفس عمیقی می کشم و در می زنم. صدایی پرطنین مرا دعوت به ورود می کند. اینجا آپاراتخانه سینما قدس تبریز ‌اتاقی است سه در چهار. قبل از هر چیز دو دستگاه بزرگ و آلومینیومی رنگ که وسط اتاق قرار دارند نظرم را به خود جلب می کند.

اتاق شلوغی است. هیجان زده ام و کمی گیج. خوشبختانه برخورد گرم و صمیمانه بارون از این سردرگمی نجاتم می دهد. در و دیوار این اتاق پر است از قطعات شعر که با خطی زیبا تحریر شده و چند عکس.

عکسهای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری بالای اتاق او خودنمایی می کنند. چه جالب! عکسی از امام موسی صدر هم این گوشه است. بارون مردی است 60 ساله با موهای جوگندمی. او از هموطنان ارمنی است اما هرگز ارادتش به امام موسی صدر را پنهان نمی کند.

روی تنها نیمکت این اتاق پر است از روزنامه هایی با عناوین مختلف، روزنامه ها را جمع می کنم و می نشینم رو به اتاقی که جوانیهای بارون سوسو و امثال او را در سلول ساختارش حفظ کرده است.

پشت سرم دریچه ای کوچک است رو به آسمان آبی و ارک، ارک تبریز که امروزه مثل این اتاق پیر و تنهاست و پیش چشمم دریچه کوچکتری که رو به سالن سینماست. صفحه روشنی از زندگی پر رنگ امروز.

 

دوران درخشش سینما در ایران تمام شده است

 

آپاراتچی. عکس از علی حامد حق دوستبارون سوسو در ابتدا مرا با خود به گذشته ها می برد. برایم از آپاراتخانه های تنگ و تاریک و خاک گرفته می گوید، از کف آجری آپارات خانه که از خشت خام بوده و برای اینکه گرد و خاک به دستگاهها آسیب نرساند. یک روز در میان باید کف آپاراتخانه را چرب و روغنی می کردند و از کار با یک دستگاه آپارات زغالی ‌که شاگرد آپارات مادام باید حواسش به زغالها می بود تا نور کم نشود و خیلی چیزهای دیگر.

در گذشته سیستمهای آپارت زغالی بوده اند و شاگرد آپارات مدام باید حواسش به زغالها می بود تا نور کم نشود  اما امروز سیستمها لامپی شده اند

 بعد از تمام شدن هر حلقه فیلم باید حلقه بعدی با عجله تعویض می شد و... و... و... اما امروز کار ساده تر شده است.

سیستم فنی و دستگاه های آپارات زغالی دیروز که به سیستمهای لامپی امروز تغییر کرده، همه از زیر دست بارون سوسو میکائیلیان رد شده و رنگ امروزی به خود گرفته است و حتی آلبوم برق مجهزی که تجربه و خاطره 40 سال از زندگی بارون را در خود دارد.

تمام سیستم های موجود در این شهر متعلق به 30 سال قبل است، اصل این سیستمها زغالی ست که اکنون توسط سوسو میکائیلیان تعمیر و تجهیز و به سیستم لامپی و اتومات تبدیل شده اند.

گویا سالها قبل بطور معمول سه نفر در این اتاق کوچک کار می کردند، یک نفر آپاراتچی که فیلم را برای پخش روی دستگاه آپارات می گذاشت و به کار تنظیم کیفیت پخش و تصویر و صدا و... مشغول بود، کمک یا شاگرد آپاراتچی که باید مراقب زغالها و گوش به فرمان استادش می بود و مکانیک که کار تعمیر و تنظیم دستگاهها را بر عهده داشت.

امروز اما همه این کارها را تنها یک نفر با چند دکمه و درجه انجام می دهد. بارون با خنده ای مهربان می گوید: امروزه آپارتچی ها کار چندان سختی ندارند. "کار" مربوط به سالها قبل بود. حالا حتی مسئله تعویض فیلم را هم نداریم. هر آپاراتخانه دو دستگاه آپارات دارد که بعد از تمام شدن حلقه فیلم دستگاه اول، ادامه فیلم از حلقه دوم که قبلا روی دستگاه دیگر تنظیم شده پخش می شود.

آپاراتچی. عکس از علی حامد حق دوستوی در خصوص چگونگی ورودش به این حرفه می گوید: 40سال قبل بود حس کنجکاوی دوران نوجوانی مرا همراه گورگن و آردوش، همسایه های خانه پدری، به آپاراتخانه های کوچک این شهر کشاند.

بارون سوسو ادامه می دهد: همین کنجکاوی پسرانه و شور و تنوع طلبی جوانی بود که عزم کار و کلنجار رفتن با سیستم آپاراتخانه را در من تقویت کرد.

این آپاراتچی بازنشسته سینماهای تبریز خاطرنشان می کند: کار در سینما را به عنوان کمک آپاراتچی آغاز و در تمام این سالها کار در سینماهای پارک (22بهمن کنونی)، کریستال،‌ دیانا، میانه،‌ تخت جمشید، ‌قدس تبریز و سینماهای دیگر شهرهای کشور را تجربه کرده ام.

گرچه امروزه دیگر دستگاه های زغالی گذشته بسیار پردردسر به نظر می رسند اما بارون از این سیستمهای فسیلی شاکی نیست. شاید چون عمرش را با آنها گذرانده، شاید اگر از فردا که آپاراتچی دیگری در این اتاق کار خواهد کرد، ‌شاید یک مرد جوان، ‌از این دستگاهها و قدیمی بودن آنها و کیفیت پایین سیستم و سخت و انرژی بر بودن کار گله کند.

بارون سوسو اما تنها از خالی بودن سالنها و غریب افتادن هنر سینما دلخور است.‌ دلیل آن را هم کیفیت پایین فیلمهای امروز می داند و ضعف فرهنگ تماشاگر سینما.

امروز فرهنگ سینما فراموش شده چه کسی می داند برای چه به سینمای می آید؟!

دوران درخشش سینما تمام شده در دوره ای که سینما پررونق بود حتی می دانستیم در هر روز چه طیف و صنفی به سینما می آیند.

او می گوید: امروز فرهنگ سینما فراموش شده، ‌چه کسی می داند برای چه به سینما می آید؟ فیلم روی پرده را می بینند که سالن نامناسب سینما را هم ببینند؟

آپاراتچی. عکس از علی حامد حق دوستاین همراه روزها و شبهای گذشته سالنهای پر و خالی سینما، دوران درخشش سینما در ایران را تمام شده می داند ‌و می گوید: در دورانی که هرروز سینماها پر بود،‌ هر روز هفته متعلق به قشر و صنف خاصی بوده، هر روز می دانستیم چه تیپ افراد و مخاطبینی با چه فرهنگ و نگرشی به سینما خواهند آمد، ‌اما هر روز می آمدند. شور و هیجان و انرژی و زندگی در سالنهای آن روزها بود. مخصوصا پنج شنبه ها و جمعه ها که سینما غلغله بود.

می گویم: همیشه اتاق آپارات دنیایی دور از سالن سینما بوده و فضای ساکتی دارد، ‌دور از دنیای پرشور و هیجان سالن سینما. گویا به "بارون" برخورده، می گوید: امروز هیجان این اتاق، خیلی بیشتر از آن سالن است. درضمن این اتاق اصلا ساکت نیست ‌و یکی از دستگاهها را روشن می کند.

صدای فریاد دستگاه که بلند می شود، ‌می گوید: دنیای آپاراتچی در همین ها خلاصه می شود. من اگر روزی مرخصی هم می رفتم و کار نمی کردم فقط برای سرزدن به این اتاق و این دستگاهها حتما به اینجا می آمدم. الان هم که بازنشسته شده ام برای همیشه نخواهم رفت و‌ کار اصلی خودم که تعمیر دستگاه آپارات و سیستم برق سالن سینما است را ادامه خواهم داد.

او در حالیکه به دستگاه های آپارات خیره شده ادامه می دهد: یک آپاراتچی با این صدا و سیستم زندگی می کند،‌ حتی در این فضا خوابش می برد. مثل تیک تاک ساعت که خیلی زود عادت می شود و نقش لالایی را بازی می کند.

انرژی و جریان زندگی در این اتاق را به قدری بالا و قوی می داند که هیچگاه آرزوی همراهی با شور و هیجان تماشاگر سالن را نداشته و همیشه کار فنی و درگیر بودن با دستگاه را به هر کار دیگری در سینما ترجیح داده است.

میکائیلیان معتقد است: کار فیلم و سینما کار بی فایده ای است، سینما در طول تاریخ همیشه به همه عوامل خود از بازیگر تا کارگردان و عوامل فنی و... بی وفائی کرده.

سینما در طول تاریخ همواره به عوامل خود از جمله بازیگر، کارگردان، عوامل فنی و ... بی وفایی کرده است

 آپاراتچی. عکس از علی حامد حق دوستبرخلاف تصورم بارون سوسو به عنوان یک آپاراتچی سینما و کسی که 40سال تمام در این محیط بوده و کار کرده اصلا اهل فیلم و سینما نیست! خودش می گوید: طی این سال ها فقط فیلم آژانس شیشه ای را خیلی پسندیده ام و نزدیک 10بار این فیلم را دیده ام.

او با خنده ادامه می دهد: شاید دلیل این رضایت و علاقمندی هم همشهری بودن من و حاتمی کیاست.

می پرسم : اگر بدانید که هرچه که روی پرده نمایش می دهید را تماشاگر باور خواهد داشت، ‌دوست دارید چه فیلمی را به نمایش بگذارید؟ می گوید: سلیقه من و تماشاگر بسیار متفاوت است. من فیلمی را که پخش می کنم دوست ندارم. تماشاگر هم فیلمی را که من بپسندم تماشا نخواهد کرد.

بارون اعتقاد دارد: تماشاگر خاص هم همه این فیلمها را نمی بیند، ‌در صورتی هم که برای تماشای فیلم درسالن سینما و لمس حس سینما می آید، با وجود مزاحمتها و فضای نامناسب فرهنگی نمی تواند استفاده کافی از فیلم ببرد، ‌ترجیح می دهد آن فیلم را از طریق پروژکتور در انجمن یا روی صفحه تلویزیون خانگی اش ببیند و آرامش کافی برای درک مفهوم فیلم خاص خودش داشته باشد.

 

***

هنوز فیلم تمام نشده. چیزی از داستان فیلم سرم نشده. یا من تمرکز نداشتم یا اصلا فضای سالن سینمایی نبود. از سالن خارج می شوم. گویا من هم تماشاگر خوبی نبودم.

 

گزارش: ناهید زمانی

عکس: علی حامد حق دوست

منبع: خبرگزاری مهر


 تاريخ ارسال: 1388/12/5
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.