پرده سینما

هیچ چیز قانع کننده نیست! نقد فیلم «فرزند چهارم» ساخته وحید موسائیان

علیرضا انتظاری

 

 

 

 

 

 

 

 

نمایی از فیلم فرزند چهارم ساخته وحید موسائیانفرزند چهارم فیلمی است ناکام که اصولاً تنها ایده ای خام برای ساخت فیلمی مستند داشته که سازندگان آن، به دلیلی نامعلوم با گنجاندن اضافات و حواشی بی مقدار به زعم خود آن را تبدیل به درامی داستانی و بلند کرده اند که نتیجه این عمل به دلیل عقیم ماندن ایده ابتدایی و پرداختن به کرورها شعار بی مقدار، فیلمی شکست خورده شده است. گویا فیلمساز خود برای اینکه فیلمی مستندگونه و یا داستانی بسازد دچار تردید و ابهام های بی شماری بوده است. این تردید و حیرت فیلمساز عملاً باعث شده تا مخاطب فیلم تکلیف اش با آن نامشخص شود و نتواند قضاوت درستی روی کلیت فیلم داشته باشد.

فیلمنامه فرزند چهارم به دلیل ضعف های فراوان از جمله عدم پرداخت صحیح شخصیت های اصلی فیلمنامه، عدم وجود هرگونه عنصر دراماتیک داستانی، روایتی کلیشه ای و نخ نما شده و غیره یکی از ضعیف ترین فیلمنامه هایی است که طی سالیان اخیر در سینمای ایران به مرحله ساخت رسیده است. حالا اینکه چگونه چنین فیلمنامه ضعیف و پیش پا افتاده ای را دست اندرکاران تولید در سینمای ایران به عنوان فیلمنامه ای «فاخر» برگزیده اند جای تأمل بسیار فراوان دارد. هیچ چیز در این فیلمنامه قانع کننده نیست. نه انگیزه سفر دو شخصیت اصلی فیلم یعنی مظفر و رویا به کشوری قحطی زده قانع کننده است و نه نمایش معجزه مسخره ای که در پایان فیلم گنجانده شده است!

فیلمنامه نویس در این فیلم حتی به این نکته بسیار مهم نیاندیشیده که پرداختن به مسئله معجزه آسا نیاز به بسترسازی لازم و پیشینه ای در فیلمنامه و کلیت داستان دارد، معجزه ای که آنقدر نابخردانه، و غیرقابل قبول است که به جای آنکه روی مخاطب تأثیر مثبت بگذارد و او را دچار برانگیختگی احساسات اش سازد، اسباب خنده مخاطب عام و ایجاد تهوع در مخاطب خاص می نماید! گویا آقایان دست اندرکار این فیلم گویا هنوز به این باور نرسیده اند که مخاطب آگاه و فهیم امروز سینما دیگر با نشان دادن چنین تصاویر و وقایع غیر قابل باوری به فکر فرو نمی رود و تنها سرخورده و مأیوس شاید لحظه ای از این فیلم کهنه و کسالت بار لبخندی بر لبان اش بنشیند.

نمایی از فیلم فرزند چهارم ساخته وحید موسائیانیکی از ضعیف ترین بخش های این فیلم درست جایی است که نقطه اوج فیلم در حال شکل گرفتن است در این سکانس فیلمساز رسماً به شعور خود و مخاطبان فیلمش توهین می کند. رویا و مظفر که چند روزی در بیابان گرسنه و تشنه مانده اند به چندین کپر در دل بیابان بر می خورند و از قضای روزگار در آن بیابان بی آب و علف با یک مادر به همراه چهار فرزندش مواجه می شوند. در اینجاست که فیلمساز رسماً پاسخ های مناسبی برای مخاطب فهیم خود پیدا نمی کند. اولین پرسشی که با دیدن این پنج نفر در یکی از کپرها به ذهن هر مخاطبی می رسد این است که این ها در این بیابان بی آب و علف چه می کنند؟ دوم اینکه اگر این ها گرسنه و تشنه هستند چرا ظاهر کودکان و یا مادرشان به گرنسنگان و تشنگان نمی ماند؟ (که البته در اینجا باید گفت این مهم در مورد رویا و مظفر نیز  به وفور صدق می کند که گاه سرحال و گاه بسیار بی حال نشان داده می شوند و معلوم نیست که جناب فیلمساز چگونه به این نتیجه رسیده است؟) این اتفاق درست زمانی به اوج خود می رسد که بعد از این که رویا تمامی ذخیره غذایی اش (بیسکویت ساقه طلایی) را به آن ها می دهد (که البته گویا سازندگان این فیلم به دلیل اسپانسر شدن شرکت مزبور مجبور به گنجاندن این صحنه در فیلم شده اند) مادر با سه فرزندش از آنجا می گریزد و «فرزند چهارم» خود را به امان خدا رها می کند. فرزند که گرسنه و تشنه شده است شروع به گریه کرده و با صدای گریه او مظفر و رویا از خواب ناز بر می خیزند و متوجه فرار مادر و سه فرزندش می شوند. رویا و مظفر هرآنچه می کنند نمی توانند کودک نالان را ساکت سازند به همین جهت جناب فیلمساز با تمهیدی خارق العاده! یکی از فضاحت بار ترین صحنه تاریخ سینمای جهان را رقم می زند... مظفر در اینجا رو به رویا که اصولاً زنی است که نه باردار است و نه کودک شیردهی دارد کرده و به او می گوید: «تو میتونی، یک کاری بکن!» یعنی بچه را شیر بده و درست اینجاست که سالن سینما با انفجار صدای خنده مخاطبان روبرو می شود. جالب ترین نکته فیلم درست در زمانی شکل می گیرد که رویا که اصولاً توانایی شیردهی ندارد سینه اش را در دهان کودک گذاشته و از آن ها شیر تراوش کرده و کودک سیراب می شود! و در اینجا به زعم جناب فیلمساز فاخر معجزه آسا ترین سکانس تاریخ سینمای جهان شکل می گیرد!

نمایی از فیلم فرزند چهارم ساخته وحید موسائیاناسفا و وااسفا از ساخت چنین فیلم هایی که با عنوان «فاخر» سینمای ایران را در برگرفته اند.

فضای داستانی در این فیلم به شدت کمرنگ است و فیلمساز بی جهت کوشیده با اضافه کردن شاخ و برگ های داستانی بی مورد به این فیلمنامه رنگ و بوی فیلم داستانی ببخشد. از همین رو است که با اینکه داستان این فیلم در کشوری آفریقایی می گذرد و از یک طرف فیلمساز به زور ره آوردهای سفر به آن جغرافیا را به خورد مخاطبان اش می دهد از طرف دیگر با زنی روبرو هستیم که روزگاری سوپر استار سینما بوده و اکنون به عکاسی روی آورده و بسیار خود رأی و خود سر است و هرکاری را که بخواهد انجام می دهد و از هیچ چیز و هیچ کس هم باک و ابایی ندارد. فیلمساز در این فیلم حتی کوچکترین سعی را نکرده که برای نشان دادن حالات و روحیات یک زن اینچنینی از الگوهای کلیشه ای و نخ نما شده فمینیستی که البته اغلب در فیلم های نازل و دست چندمی ایران به چشم می خورد دوری گزیند. و از همین رو است که کاراکتر رویا اصولاً از روی همین الگوها کپی برداری شده است. وی از یک طرف با پدر و مادر خود بر سر سفر به کشوری آفریقایی اختلاف دارد از طرف دیگر به طرزی خودسرانه از همسرش جدا شده است. رویا همچنین زنی به تصویر کشیده شده که بر اساس ضرورت این الگوی پوسیده از ته دل نمی خواهد که باردار شود و فرزندی از همسر قانونی اش داشته باشد بلکه مادر شدن او صرفاً یک نگاه عاطفی، تک بعدی و فرامتعالی است که گویی می خواهد مادر تمامی کودکان بی سرپرست و یا بدسرپرست در سراسر گیتی باشد! از همین رو است که این شخصیت دریایی از مهربانی و عطوفت به تصویر کشیده شده است و شاید از همین رو بوده که جناب فیلمساز به اصرار فیلم را نه در ایران که در کشوری آفریقایی و قحطی زده به تصویر کشیده است چرا که آدم هایی که در آن کشورها زندگی می کنند به دلایل بسیار متعدد قابل ترحم تر از انسان های سایر ملل ها هستند (هرچند که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است و در ایران اصولاً نمونه های بسیار قابل ترحم تری در این مورد می توان یافت) از همین رو است که رویا از ابتدا تا به انتها تنها قهرمان اصلی فیلم باقی می ماند و هیچ جا و در هیچ شرایطی از کمک به افراد مضایقه نکرده و خود را همه جوره وقف و فدای آدم ها می کند تا این که به واسطه این محبت ها جناب فیلمساز که نقش خدایی در فیلمش را ایفا می کند آنقدر خوبی در وی دیده که او را مستوجب فرشته نجات شدن و معجزه آوری می داند!

نمایی از فیلم فرزند چهارم ساخته وحید موسائیانفیلم هیچ گونه گره داستانی نداشته به نحوی که فیلمساز می خواهد در لحظه ایجاد گره افکنی کند و از همین رو است که در چندین صحنه متعدد حمله گروه های تروریستی به مردم بی گناه و بی دفاع را نشان می دهد، که اصولاً نیازی به نشان دادن این همه خشونت در فیلم نیست. از طرف دیگر تنها شخصیت های اصلی فیلم به دنبال این هستند تا به دغدغه های اصلی شان دست یابند مظفر از ابتدا تا انتهای فیلم درگیر آن است که کفش هایی را که از تجارتخانه ورشکسته شده اش از ایران به آنجا آورده را به مردم فقیر آنجا اعطا کند و والخ!

در یک کلام فیلم از خلق شخصیت های اصلی هم اش به درستی برنیامده است و هیچگونه عنصر دراماتیکی در فیلمنامه وجود ندارد.

همچنین تصویری که از جنگ در این فیلم نشان داده می شود بسیار غیر قابل باور و ناملموس است در صحنه ای از فیلم که چند مرد آفریقایی تروریست با آرامش وارد صحنه شده و به سمت مردم شلیک می کنند رویا دوربین عکاسی اش را که از ابتدا تا انتهای فیلم در دست دارد  برداشته و شروع به عکس گرفتن از آن ها می کند انگار به این باور نرسیده است که آن ها مشغول تیراندازی هستند و این تیرها واقعی است و امکان دارد جان وی را به خطر بیندازد. نکته جالب توجه تر اینکه این تیرها به هیچ کس برخورد نمی کند و گویی تروریست ها بی هدف مشغول تیراندازی هستند که تمامی این ها باعث می شود مخاطب از این فیلم خسته و دلزده شود.

گم شدن رویا و مظفر هیچ حس ترس و تعلیقی در فیلمنامه ایجاد نمی کند و اصلاً معلوم نیست فیلمساز به چه دلیلی دلیل دست به چنین کاری زده است این بخش از فیلم می توانست با وجود گروگان گیرهای آفریقایی و یا وجود حیوانات وحشی به سکانس قابل قبولی تبدیل شود، اما فیلمساز ترجیح داده به شعارها و نشان دادن معجزات متعدد خود از جمله سیراب کردن رویا و مظفر با ریشه های درختان و یا شیردهی رویا به فرزند چهارم زنی آفریقایی بپردازد.

حضور چهره های نامدار و مطرح سینمای ایران در این فیلم همچنان از تردید فیلمساز برای ساخت فیلمی مستند و یا داستانی ناشی می شود. چرا که او می خواهد ضمن حرکت در مسیر ساخت فیلمی مستند به بعد داستانی و عناصر جذاب برای مخاطبان فیلم های داستانی هم توجه داشته باشد و از همین رو از ستاره های سینمای ایران برای حضور در فیلمش بهره برده است. شاید به دلیل ضعف فیلمنامه و عدم درک صحیح بازیگران از شخصیت هایی که هیچگونه شخصیت پردازی درستی از آن ها در فیلمنامه نمود عینی پیدا نکرده است تمامی بازیگران در این فیلم بسیار ضعیف ظاهر شده اند. مهتاب کرامتی مانند همیشه بازی بسیار سردی را از خود به نمایش گذاشته و علیرغم آنکه سعی کرده در نماهای احساسی بتواند مخاطب را با خود همراه سازد در این کار عملاً موفق نبوده است. مهدی هاشمی هم نتوانسته در این فیلم همه تجربه و توان بازیگری اش را برای جان بخشیدن به کاراکتر مظفر استفاده کند و از همین رو بازی بسیار معمولی را در این فیلم به نمایش گذاشته است. حامد بهداد اما با کمی تفاوت در این فیلم با کنترل روی اعمال و رفتار خویش کمی معقول تر به ایفای نقش پرداخته است.

مخاطب فرزند چهارم بعد از تماشای این فیلم تنها به این می اندیشد که ای کاش به جای آنکه وقت خود را برای تماشای چنین فیلم بی مایه ای هدر داده بود به تماشای مستندی رنگارنگ از جغرافیا و حیات وحش آفریقا می نشست! فرزند چهارم فیلمی تبلیغاتی و شعار زده است که به دلیل همین شعارزده بودن توانسته با جذب بودجه های میلیاردی و صرف میلیاردها پول این سرزمین لقب فیلمی «فاخر» را به خود بگیرد!

 

رضا منتظری


 تاريخ ارسال: 1392/6/20
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>رها:

واقعا فیلم خیلی بدی بود حیف از شما که نشستین روی این مزخرف محض نقد نوشتین واقعا حال همه تو سینما به هم خورده بود من نمیدونم چه فکری کرده بودن که یهو مهتاب کرامتی شیر از سینه هاش تراوش کرد اینها یعنی چی آخه>

4+1-

پنجشنبه 21 شهريور 1392




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.