پرده سینما

قربانی کردن شخصیت به نفع داستان؛ نقدی بر فیلم «استرداد» ساخته علی غفاری

محمدمعین موسوی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نقد فیلم استرداد ساخته علی غفاری

 

حمید فرخ نژاد در فیلم استرداداسترداد یکی دیگر از فیلم های سفارشی و به اصطلاح «فاخر» است که اگرچه با کمی ارفاق از فیلم های بی سر و تهی مثل عقاب صحرا و فرزند چهارم قابل تحمل تر است، ولی آنقدر ضعف دارد که هیچگاه نمی توانیم آن را فیلم خوبی به حساب بیاوریم.

در این فیلم، مثل اکثر نمونه های دیگری که در ایران در قالب ژانر تریلر و یا اکشن ساخته می شوند، -مانند فیلم ماقبل نقد گناهکاران-، شخصیت پردازی فدای جلو بردن داستان شده. همه به هم رکب می زنند. آدم های فیلم به یکدیگر، به تماشاگر، و شاید هم فیلم نامه نویس به خودش. از آن جایی که شخصیت ها قوام ندارند، دست فیلم نامه نویس باز است برای اینکه در کسری از ثانیه آن ها را دگرگون کند، از شخصیت خوب به بد تبدیل شوند و دوباره، با دیالوگی کوتاه خوب شوند. این نکته مشابه بحثی است که در مورد گذشته فرهادی مطرح کردم، که عدم ثبات شخصیت ها -به عمد یا از کم توانی نویسنده-، باعث می شود که بنابر میل خودش دیالوگ در دهان آدم های فیلم اش بگذارد و به راحتی سرگذشت شان، و حتی آینده شان را تغییر دهد.

شخصیت اصلی فیلم استرداد، سرهنگ تکین، تا جایی که یادم هست بدترین بازی است که از فرخ نژاد دیده ام. کاراکتر اش نه قهرمان است و نه ضد قهرمان. نه  از تیراندازی اش چیز جدی می بینیم که جذب مان کند و قدرت اش را به ما نشان دهد، نه از باهوش بودن اش که  چهار بار در فیلم از زبان مافوق اش گفته می شود، تا به بیننده القا کند که او باهوش است. مادر اش مقوایی و بی جان است و بی تأثیر در فیلم. دو جمله کوتاهی هم که در تک سکانس می گوید کلیشه ای ترین دیالوگ های ممکن هستند. نه زنده بودن اش به حال سرهنگ تکین فرقی می کند و نه مرگ اش. فرخ نژاد با این سن و سال در فیلم مجرد است برای اینکه موقعیت رمانس فیلم جور باشد. دلیل ازدواج نکردن اش صرفا با یک توجیه ساده که او نظامی است، سر پوش گذاشته می شود (نظامی های ازدواج نمی کنند؟). چیزی از سرهنگ تکین در ذهن بیننده نمی ماند جز استایل سیگار کشیدن اش.

نمایی از فیلم استرداد ساخته علی غفاریغزال هم از سرهنگ تکین بدتر. اولین نکته در مورد او این است که نقش کسی را بازی می کند که فارسی و روسی را راحت صحبت می کند. در حالی که صدای فارسی او دوبله شده و جدا از اینکه وقتی یک آدم در فیلم دارای دو صدا باشد، تماشاگر سخت با او ارتباط برقرار می کند، هنگام فارسی صحبت کردن اش هم صدای میکس شده با آن چه که حقیقتا می گوید هم خوانی ندارد و این بزرگترین مشکل است که از ابتدا بیننده را از این کاراکتر جدا می کند. نکته بعدی اینکه بازی بد این بازیگر ، مانع می شود که باور کنیم او یک ستوان ارتش است. تنها به صحنه تیر اندازی دقت کنیم و نحوه فرار کردن اش. دست ها را بالا می آورد و در حالی که جیغ می زند وارد تونل می شود. این شکل دویدن در میدان نبرد به یک دختر بچه 15 ساله می ماند تا یک ستوان. این پلان کل ضعف این کاراکتر را نشان می دهد که در سایر دقایق فیلم هم، نه نحوه صحبت کردن اش، نه اسلحه دست گرفتن اش به یک نظامی نمی خورد.

در انتها و در سکانسی که رودست خوردن های پیاپی می بینیم، بعد از ناکامی غزال در انجام ماموریت اش، با اینکه می فهمیم سرهنگ تکین به او اعتماد کاملی نداشته و در حال تست کردن اش بوده، ناگهان ورق بر می گردد و به او اعتماد می کند و فشنگ ها را تحویل می دهد. از این آدم ها چه چیز شان را باور کنیم؟ صداقت،اعتماد،یا زرنگی شان را؟

ضد قهرمان های فیلم فاجعه اند. بیشتر به مشتی دلقک می مانند تا آدم های زیرک و صاحب فکر. از آن مأمور دربار اش گرفته تا کارشناس طلا. دقت کنیم به صحنه ای که آقای کارشناس شمش طلا را در دست می گیرد. نحوه اظهار نظر اش در مورد آن –که شگفت زده بگوید این فوق العاده ست- ،نحوه نظر دادن یک آدم کاملاً عام است. «ریاحی» به کل اضافی است و اگر نبود هم رکب های فیلم سر جای خود باقی می ماند و با سایر کاراکتر ها جلو می رفت. سعی بر این بوده که «کاووسی» آدم زرنگی نشان داده شود، که اگر بود خیلی خوب می شد، ولی از زرنگی او هم چیزی نمی بینیم. به راحتی به غزال اعتماد می کند و او را اسلحه به دست به کشتن پلیس ها دعوت می کند، و اندکی احتمال نمی دهد که غزال خودش را هم بکشد.

باید به این نکته توجه کرد که استرداد، فیلم خسته کننده ای نیست و روند کندی ندارد. تا حدی هم سرگرم  می کند و این قطعاً برای یک فیلم نکته مثبتی است. ولی، این همه هزینه و حمایت، نامزد کردن زورکی فیلم در همه رشته های ممکن -که به قول فرخ نژاد اگر جا داشت بازیگر خارجی فیلم هم نامزد می شد-، فقط برای ساخته شدن فیلمی که نخستین گام را هم برای یک فیلم خوب بودن به سختی برداشته؟ شاید اگر قدری دیگر هزینه می شد یکی از شخصیت ها خوب در می آمد. شوخی نمی کنیم؟

فیلمی که در انتها هم به درستی مشخص نمی کند دغدغه اصلی اش که بر اساس آن ساخته شده، یعنی استرداد طلاها، به کجا می رسد. در آب انداخته می شود، با قطاری به بانک های خارجی می رود، توسط فرح دزدیده می شود یا اینکه طلایی در کار نبوده و هیچ گاه گرفته نمی شود.

شاید استرداد در میان فیلم های «فاخر»، گل سر سبد شان به حساب بیاید، ولی خوب است به این فکر کنیم که حقیقتاً این هزینه ها ارزش اش را دارد یا نه؟ حال پرسش اصلی اینجاست که اگر فیلم فروش نکرد چه می شود؟ جواب این است که هیچ مشکل خاصی پیش نمی آید. در سینمای ما سود این گونه فیلم ها قبل از فروش است!

 

 

محمد معین موسوی


 تاريخ ارسال: 1392/9/5
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>مینا:

شاید بشود کمی منطقی تر و دور از خشم وتعصب هم نظر به اصطلاح کارشناسانه داد

6+0-

شنبه 23 آذر 1392



>>>سعید مهرپور:

استرداد فقط فیلم پروداکشن عظیم است وگر نه داستان ندارد. اصلا چه لزومی دارد در مورد استرداد طلا فیلمساخته شود وبعد هممعلوم شود هیچطلایی در کار نبوده دوساعت سر کار بودیم.استرداد فیلم خسته کنندگی است. این همه جایزه فجر نباید نصیب این فیلم میشد.

25+4-

چهارشنبه 6 آذر 1392




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.