پرده سینما

نگاهی به فیلم های «هنر و تجربه» با مرور فیلم های «پرویز» و «ماهی و گربه»

محمدمعین موسوی

 

 

 

 

 

 

 

نگاهی به اکران گروه «هنر و تجربه»

 

نقد و بررسی فیلم های پرویز و ماهی و گربه

 

این روزها شاهد هستیم که در برخی از سینما های تهران از جمله پردیس آزادی و پردیس کوروش، فیلم هایی تحت عنوان «سینمای هنر و تجربه» با سانس های محدود اکران می شوند که شاخص ترین و بحث بر انگیز ترین این فیلم ها را می توان دو فیلم ماهی و گربه و پرویز دانست. در این نوشته تلاش شده که با نگاهی به این دو فیلم، بررسی کنیم که چه تفاوت ها و شباهت هایی بین این دو فیلم و دیگر فیلم های سینمای ما وجود دارد و به چه میزان میتوان آن ها را فیلم هنری و یا فیلم تجربی نامید.

 

پرویز

 

پوستر فیلم پرویزپرویز دومین فیلم سینمایی مجید برزگر است که بر خلاف فیلم قبلی اش فصل باران های موسمی، فرصت اکران پیدا کرده.

ابتدا باید این را بگویم که نسبت به فیلم پرویز دید منفی ندارم. اگرچه صحنه های مربوط به زندگی روزمره شخصیت اصلی بیش از اندازه است و تنها محدود به دقایق ابتدایی فیلم-که عموماً در هر فیلمی اختصاص به معرفی شخصیت دارد- نمی شود و تا اندازه ای پیش می رود که صبر مخاطب را تمام می کند، ولی به هر صورت فیلمی شخصیت محور است و در معرفی کاراکتر اصلی اش موفق عمل می کند. فیلم های شخصیت محور برآمده از زندگی هستند و تجارب شخصی فیلمساز را به نمایش در می آورند، برعکس فیلم های اکشن و پرحادثه که غالبا تکنیک عوامل فیلم را به رخ می کشند، تا هنر شان را. و ما پس از تماشای این فیلم لااقل مطمئن هستیم که فیلمساز آدمی مثل پرویز را می شناسد و دغدغه اش را دارد.

پرویز حکایت آدم پاستوریزه و بی آزاری است که تا 50 سالگی در جهان کوچک خودش، در آن شهرک زندگی کرده. خانه اش، شغل اش، اتاق اش، غذا خوردن اش، چای خوردن و سیگار کشیدن اش، پول شارژ جمع کردن اش و همه جزییات دیگر زندگی او به درستی به ما معرفی می شوند و می فهمیم که این آدم در این 50 سال همین بوده،نه کمتر و نه بیشتر.

پرویز در 50 سالگی با اولین بحران زندگی مواجه می شود، هنگامی که او را از دنیای خودش بیرون می کنند. پرویز درست مثل کودکی که تنهایی قدم زدن در کوچه ها را تازه تجربه می کند و کنجکاو است برای اینکه زنگ خانه ها را بزند و فرار کند، شروع می کند به آزار و اذیت اطرافیان برای جلب توجه و اعلام وجود. از کشتن حیوانات شروع می شود، کالسکه بچه ای را در خیابان رها می کند بی آنکه کوچکترین منفعتی از این کار ببرد، و به همین ترتیب بد بودن را تجربه می کند تا می رسد به جنایات بزرگتر و کشتن انسان.

البته جمله فیلمساز که «همه خشونت تهران در شخصیت پرویز جمع شده» جمله درستی نیست. چرا که خشونت تهران، از خشونت تک تک آدم هایش نتیجه می شود و تهران بدون آدم های درون اش هیچ خشونتی ندارد. و محال است جمع کردن همه پلیدی ها در یک آدم. پرویز کاراکتر خاص و معلومی است که فیلم او را به خوبی معرفی می کند و تحول شخصیتی او را به درستی به نمایش می گذارد. پس او یک آدم خاص است با خشونت خاص خودش، و نه اینکه نماینده یک شهر باشد.

به جاست که به صدابرداری خوب فیلم اشاره کنیم که از صدای نفس های پرویز نوعی موسیقی متن ساخته که در اوایل ما را خسته می کند، ولی در اواخر فیلم ما را می ترساند. همین نکته نشانه خوبی است از اینکه فیلم موفق شده بر حس مخاطب اثر گذار باشد.

پرویز یک فیلم واقعی است. واقعی به معنای واقعیت داشتن و زندگی بودن. اینکه کاراکتر های یک فیلم ما به ازای بیرونی داشته باشند قطعا نکته مثبتی است. ولی واقعی بودن به هیچ عنوان نمی تواند برای خوب بودن یک فیلم کافی باشد. مثلا اگر یک فیلمساز، یک روز کاملا عادی از زندگی خودش یا اطرافیانش را فیلم کند، هرچقدر هم برای فیلم اش ادعای واقعی بودن کند و این ادعا درست هم باشد، از شرط سرگرم کننده بودن فیلم نمی توان غافل شد. فیلم پرویز اگرچه در این حد نیست و بحران دارد، ولی عمده ترین ضعف اش ابن است که از لحاظ سرگرم کردن تماشاگر، ضعیف عمل می کند.

آخرین و عجیب ترین ضعف فیلم پایان آن است که بی تردید هیچ فیلمی در سینمای ایران تا به حال انقدر بد تمام نشده! فیلم پایان باز نیست، اصلاً پایانی ندارد. وسط دیالوگ گفتن پرویز تمام می شود و انگار که در سالن سینما ناگهان نمایش فیلم را قطع کرده اند. این هنر نیست، ناتوانی فیلمساز است در تمام کردن فیلم اش و نه هیچ چیز دیگر.

در مجموع می توان به فیلم پرویز نمره قبولی داد و پذیرفت که اینگونه فیلمها هم باید حق حیات  و اکران داشته باشند. ولی متاسفانه می دانیم که عموما فیلم هایی از این جنس در سینمای ما محکوم به شکست اند.

 

 

ماهی و گربه

 

پوستر فیلم ماهی و گربهبی تردید ماهی و گربه فیلم تکنیک است و نه فرم. فیلم کارگردانی است و نه فیلمنامه. فیلمی تمرین شده و دقیق است با بازی های خوب و صداگذاری موثر و البته دوربینی که ضعف عمده فیلم است. چون هیچگاه در زندگی، نگاه ما چه در راه رفتن و چه دویدن، اینگونه نمی لرزد. ولی با توجه به تک پلان بودن آن، اقتضای فیلم است و چاره دیگری نیست!

هنر اصلی فیلم نه بازی های زمانی آن، که دو شخصیت اصلی است و البته انتخاب بازیگر فوق العاده ای مثل بابک کریمی. دقت کیم به تفاوت حس تماشاگر در هنگامی که این دو نفر را تنها می بینیم و گپ زدن شان بر سر موسیقی، تیر خوردن برادر حمید و چیزهای دیگر، ما را به این دو نزدیک می کند و با آن ها به نوعی احساس صمیمیت داریم، ولی در صحنه های تقابل این دو با بقیه ادم ها، به شدت از آن ها و عمل احتمالی شان -قتل- می ترسیم.

ماهی و گربه فرم ندارد. اگرچه فیلم موفق می شود به تماشاگر بفهماند که حوادثی که در طول فیلم شاهد هستیم، خطی نیستند و نمی شود تعیین کرد که اول اتفاق A افتاد و بعد اتفاق B و بعد ... تا پایان. ولی این دایره ای بودن زمان به هیچ وجه آنقدر قوی نیست که حتی ذره ای تماشاگر را دچار این حس کند که دنیای بیرون از فیلم هم چیزی شبیه همین است که دیدیم.

ماهی و گربه فیلمی برای دو یا سه بار دیدن است، اندکی تأمل کدن و گیج شدن میان حوادثی که از قاعده خطی بودن زمان پیروی نمی کنند، احیاناً کمی تشویق کردن اش و بعد به راحتی فراموش کردن آن. فکر می کنم که 10 سال دیگر اگر قرار باشد چیزی از این فیلم باقی بماند، دو شخصیت اصلی آن هستند و البته تک پلان بودن فیلم که به راحتی نمی شود از کنارش عبور کرد، به جای زمان بندی نامتعارف و ساختار شکن فیلمنامه.

بله! ماهی و گربه سینما نیست، اما شرف دارد به عمده فیلمهایی که هم اکنون در حال اکران هستند، به این دلیل که لااقل با فیلمی طرف هستیم که برای ساخت اش زحمت فراوانی کشیده شده و فیلم سرهم بندی شده ای نیست. فیلمساز ،ساختن فیلم با نوعی روایت جدید را تجربه کرده. دغدغه اش را داشته و حاصل کار هم بد نشده.

با این حال جمله ای که این روزهای زیاد می شنویم «ماهی و گربه در حد سینمای ما فیلم خوبی است»، جمله خوبی نیست چرا که نمی شود وقتی خود را در جایگاه داوری نسبت به فیلمی قرار می دهیم و قصد داریم خوب یا بد بودن آن را تعیین کنیم، ابتدا سوال کنیم که «نسبت به سینمای ما یا سینمای دنیا؟». در عوض می توان گفت: «ماهی و گربه نسبت به سینمای ما فیلمی تحسین برانگیز است». همین و تمام.

 

 

سینمای هنر و تجربه

 

در سایت مربوط به سینمای هنر و تجربه می خوانیم : «گروه سینماهای هنر و تجربه تلاشی برای نمایش آن دسته از فیلم‌های باارزشی در میان فیلم‌های غیرتجاری است كه اکران‌شان می‌تواند جایگاه شایسته و درخور سازندگان آن‌ها را در جامعه سینمایی روشن كند و به ارتقای دانش سینمایی تماشاگران و ارتقای كیفیت هنری سینمای ایران كمك كند. در این طرح فیلم هنری به اثری سینمایی گفته می‌شود كه فرم و محتوای آن تمایلات و حساسیت‌ها و كنجكاوی‌های زیبایی‌شناسانة تماشاگران را برانگیزد و ذوق و سلیقة بصری آنان را ارتقا دهد. فیلم تجربی نیز به فیلمی اطلاق می‌شود که شیوه‌های تازه‌ای در بیان و روایت سینمایی در آن تجربه شده باشد كه سینمای تجاری و عامه‌پسند به سوی آن نمی‌رود

واژه های کلیدی در این معرفی چند خطی عبارت اند از: فیلم های غیر تجاری، سینمای عامه پسند،ارتقای سلیقه تماشاگر، شیوه تازه در روایت سینمایی. همچنین عنوانی که برای اینگونه فیلم ها انتخاب شده، «هنر و تجربه»، قابل تامل است.

اینکه پیش از ساخت فیلمی عنوان هنر را به آن بچسبانیم، ادعای بزرگی است. حتی پس از چند سال از اکران یک فیلم، به راحتی نمی توان گفت که آن فیلم هنر بوده یا نه. هر فیلمی هنر نیست، همانگونه که هر نقاشی، هر عکس و یا هر اثر دیگری که در چارچوب یک مدیوم هنری ساخته می شود، به خودی خود هنر نیست. مگر اینکه فرم داشته باشد و با گذر زمان ماندگار شود. همچنین تجربی بودن هنر یک امر بدیهی است و هنر غیر تجربی وجود ندارد. اثری که بدل به هنر بشود قطعا از تجربه شخصی یک انسان خلق شده، تجربه زندگی و یا تجربه رویا و خیال پردازی.

می توان تعریفی که از سینمای تجربی ارائه شده را پذیرفت و اینطور استدلال کرد که در فیلمهایی مثل پرویز و ماهی و گربه، صحنه هایی که از زندگی روزانه و کاملاً عادی پرویز می بینیم، و یا تک پلان بودن فیلم ماهی و گربه-که به ادمی می ماند که دو ساعت و ده دقیقه حوادثی که بر چند آدم می گذرد را دنبال می کند-، سبک تازه ای از قصه گویی هستند و می شود گفت «تجربی» تر اند. نوع روایت اندکی با دیگر فیلم های سینمای ما متفاوت است، پس «سینمای تجربی» عنوان مناسب تری است تا «سینمای هنر و تجربه.»

با این حال هر دوی این فیلم ها هنوز هم یک فیلم سینمایی هستند و نمی توانند فارغ باشند از عناصر کلیدی یک فیلم بلند مثل شخصیت پردازی و داستان گویی. اینکه به راحتی فیلم های هنری بخوانیم شان و بگوییم سطح سلیقه مخاطب را افزایش می دهند، و از طرفی فیلم هایی که فروش می کنند را تجاری بنامیم (که لابد سلیقه مخاطب را خراب می کنند) ،خود دامن زدن به باور غلطی است که از هنر وجود دارد. شبیه آن هایی  که وقتی دست شان پیش دوربین می لرزد و عکسی تار با کادر بندی غلط می گیرند، می گویند «عجب عکس هنری شد

فیلم هایی مثل کما و مارمولک در زمان خود شان تجاری نامیده شدند در حالی که هر دوی آن ها فیلم های خوبی بودند و این هنر را داشتند مردم را به سینما آوردند. کما سرگرمی صرف بود و تقریباً فراموش شد ولی مارمولک هنوز هم دیده می شود و به عقیده من هم برای کارگردان، هم فیلمنامه نویس و هم بازیگر اصلی اش، یک اثر هنری محسوب می شود.

آیا فیلم هایی مثل پرویز و ماهی و گربه سلیقه مخاطب را ارتقا می دهند؟ اصلاً یک فیلم باید چه ویژگی داشته باشد که بر سلیقه اثر بگذارد؟ خوب است قبل از نوشتن جملاتی چنین پرمدعا، جواب مناسبی برای این سوال ها داشته باشیم.

اینکه فیلمی ملال آور باشد، سرگرمی صرف باشد و یا  بدل به هنر شود و در ذهن مردم بماند، فهمیدن اش نیاز به گذر زمان دارد.

 

محمد معین موسوی

 

آذر 93


 تاريخ ارسال: 1393/9/2
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>我是:

我是一个好电影,我得到了与角色互动。祝你好 :-)

2+3-

جمعه 7 آذر 1393



>>>ياسمن:

به نظرم طبقه بندى شده و از جاى درستي صحبت كرديد بدونه زياده گويي!!

6+1-

پنجشنبه 6 آذر 1393




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.