علیرضا انتظاری
نقد و بررسی فیلم «مردی که اسب شد»
مردی که اسب شد به عنوان سومین اثر سینمایی امیرحسین ثقفی فیلمی بی هویت است که قرار بوده برگرفته از داستان «اندوه» آنتوان چخوف نویسنده شهیر روس و فیلم اسب تورین ساخته بلاتار باشد و فیلمساز در راستای تقلید کردن از ادبیات و سینمای مورد نظرش از هیچ کوششی فرو گذار نکرده و با استفاده از دکوپاژ و رنگ بندی فیلم های غربی و حتی انتخاب بازیگران اش آرزوی خود تحقق بخشیده است. در حالی که این فیلم قرار است برای مخاطبان ایرانی به نمایش درآید و قبل از هرچیز نیاز به آداپته کردن داستان فیلم برای درک بهتر مخاطبانی که قرار است این اثر را به نظاره بنشینند دارد.
مسأله تقابل میان فرهنگ ها در این فیلم گویی اصلاً برای فیلمساز اهمیتی نداشته است و او می خواسته به هر صورت ممکن دست به ساخت اثری بزند تا شاید ادای دینی به سینمای وسترن که مورد علاقه اش است کرده باشد و یا جا پای بزرگانی همچون آنجلوپولوس فیلمساز شهیر یونانی گذاشته باشد که سینمای کند و ابهام آمیزش در سینمای جهان زبانزد خاص و عام است!
مردی که اسب شد فیلم ناشیانه ای از کار درآمده که از ساختاری به شدت ضعیف و سردستی رنج می برد. تقلید تام و تمام فیلمساز از سینمای اروپای شرقی به همراه دیدگاه های شخصی اش که همواره دم از ناامیدی و نیستی و مرگ می زند باعث شده تا از همان دقایق آغازین دیدن این فیلم به شکنجه ای مهلک و کشنده برای مخاطبان بدل شود! فضای کلی این فیلم «ابزورد» است و کاراکترها با زجری کشنده در حال زندگی هستند و در نهایت هم به هیچ چیز دست پیدا نمی کنند.
البته فیلمساز در طول فیلم تلاش می کند خود را فردی دغدغه مند در مورد مشکلات و مصائب جامعه نشان دهد، اما به دلیل کلی گویی و حرفهای پراکنده و بار معنایی و فلسفی که به فیلمنامه ی خود داده است نمی تواند در بیان این دغدغه ها موفق باشد.
از سوی دیگر اندازه نماهای طولانی و حالت های چهره بازیگران فیلم که یادآور سینمای وحشت هستند و اغلب صورت هایی سنگی و بدون روح دارند و دیالوگهای بی حس که به شکلی سطح پایین وام گرفته از ادبیات غنی چخوف هستند و نماد پردازی ها و نشانه گذاری های متعدد فیلم که منجر به نوعی شعار زدگی می گردند، همه و همه دست در دست هم دادهاند تا این فیلم را به یکی از غیر قابل تحمل ترین فیلم های سال های اخیر سینمای ایران بدل کند!
جالب اینجاست فیلمسازی مثل امیرحسین ثقفی که پیش از این با ساخت فیلم هایی همچون مرگ کسب و کار من است و همه چیز برای فروش ثابت کرده بود اگرچه سینماگری است که تفکر و اندیشه ای خاص دارد اما برای مخاطبان و اقتصاد سینما نیز اهمیت و حرمت قائل است و بدون توجه به این دو اصل اساسی اقدام به ساخت فیلم نمی کرد، چگونه چنین فیلمی ساخته که نسبت به مخاطب کاملاً بی اعتناست؟! مردی که اسب شد نگاهی بسیار تیره و تلخ دارد و این در حالی است که حتی در آثاری که ثقفی از آن ها برای ساخت این اثر وام گرفته است این تلخی و سیاهی ها وجود ندارد. داستان «اندوه» آنتوان چخوف اگرچه موقعیتی دردناک را روایت می کند و داستان یک سورچی پیر را که به تازگی پسرش را از دست داده و تنها درد دل هایش را با اسب اش بازگو می کند تعریف می کند، اما در نهایت محتوای عمیق انسانی و عاطفی دارد و پر از درونمایه هایی غنی است که قطعاً برای مردم زمانه اش باورپذیر بوده است. اما فیلم ثقفی رسماً هیچ ارتباطی با مردم این زمانه ندارد. در بهترین شکل ممکن و با چشم پوشی فراوان شاید بتوان گفت استیصال بشر حرف اصلی فیلم جدید امیرحسین ثقفی است!حرفی که می تواند در صورت داشتن لحنی صحیح در تاریخ سینمای ایران به یک ماندگاری منجر شده و تاریخ ساز باشد!
فیلم مردی که اسب شد داستان پدر و دختری است که یک اسب دارند. این اسب یادگار مادر این دختر است و او را بسیار دوست دارد. اما اسب بیمار است و زمانی که از بین می رود این مرد به دلیل وابستگی و تعلق خاطری که خودش و دخترش به اسب دارند جای اسب را می گیرد. همین خلاصه داستان فیلم تاحدودی می تواند دغدغه فیلمساز از دست گذاشتن روی چنین سوژه ای را نشان دهد. موضوعی که تا حدودی طعنه به سوررئالیسم دارد و کمتر کسی است که بتواند با آن ارتباط برقرار کند. تلخی و سیاهی در سراسر فیلم بیداد میکند. پیرمردی که با وجود بیماری در ساحل کار می کند و سعی دارد از دریا پولی دربیاورد. او زندگی بسیار بدی از لحاظ معیشتی دارد. در این فیلم همه کاراکترها احساس ناامنی میکنند. همه درون ذهن و مغز خود درگیر هستند. وجود یکی از کاراکترهای سوررئالیستی فیلم با بازی لئون هفتوان که جملاتی را مکرراً تکرار میکند و به خصوص روی جمله «بهش اعتماد نکن» تأکید دارد به روان مخاطب آسیب می رساند.
از سوی دیگر فیلمساز که خود گویی از گریزان بودن مخاطب از تماشای اثرش هراس داشته است در این اثر از تصاویر کارت پستالی زیادی استفاده کرده تا شاید با این تمهید بتواند مخاطب را دقایقی بیشتر روی صندلی های سینما بنشاند. فیلم از فضایی بارانی آغاز میشود و در سراسر آن حجم فراوانی از مه استفاده شده است تا قاب های زیبایی را برای فریفتن مخاطب ساماندهی کند، غافل از آنکه مخاطب آنچنان از دیدن این اثر مأیوس و ناامید می شود که شاید تا مدت ها از سینما گریزان شود!
رضا منتظری
اردیبهشت ماه ۱۳۹۴
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|