پرده سینما

مردن به وقت بلاهت، جهالت و بطالت! نقدی بر فیلم «مردن به وقت شهریور»

کاوه قادری








 

 

 

 

-عملاً خبری از پیرنگ اصلی و شکل دهی و خلق و آغاز موقعیت مرکزی دراماتیک و حتی چالش زایی و گره افکنی نیست و به بیان ساده تر، به لحاظ داستانی، فیلم هرگز شروع نمی شود...

 

-به رغم پایان فیلم اما حدس جملات بعدی چندان هم سخت نیست : «بابا ممنون که پیانوم رو شکستی!... ممنون که با رفتار استالینی و بازجویانه ات منو از شکوفایی استعدادهام در موسیقی محروم کردی!... الان که دارم میام خونه، توی مسیر میخوام از چسب قطره ای و چسب نواری گرفته تا چسب آکواریوم و چسب برق و چسب همه کاره، هر کدوم چندتا بخرم و پارگی بالای جلد کتاب شیمی رو درست کنم تا مبادا این پارگی، آینده ام رو نابود کنه!... راستی بابا ! تو احیاناً هیچ وظیفه ای در قبال من و حامد و سمیرا نداری ها!...

 

 

حمید فرخ نژاد در مردن به وقت شهریوربه استثنای فیلم های شانه تخم مرغی، شاید اگر نه بی سابقه، که کم سابقه باشد اینکه فیلمی با ادعاهایی همچون در مدیوم سینمای ایران بودن، قابلیت نمایش روی پرده داشتن، دارا بودن محتوای اجتماعی گزنده و آسب شناسی درونی نقصان های بیرونی جامعه، تا این میزان به لحاظ داستانی، کم متریال و کم کشش و بی تحرک و بی فراز و فرود و راکد و بی ساختار، به لحاظ میزانسن و قاب بندی ها، وارفته و بی ایده و سهل الوصول و سردستی، به لحاظ شناخت آدم ها و جامعه ی پیرامونی و آسیب شناسی اجتماعی، نادان و ناپخته و ساده انگار و سطحی نگر و به لحاظ حدیث نفس، خودبزرگ بین و آمرانه و در عین حال مضحک باشد و به تبع آن، در ارائه ی خروجی نیز چه از حیث فیلمنامه و روایت و شخصیت پردازی و قصه گویی، چه از حیث ساختار و سبک، چه از حیث تم و درونمایه و مضمون، چه از حیث جامعه شناسی و روان شناختی فردی و چه از حیث پیام و طراحی پیام و مکانیزم لازم برای آن، دچار نوعی مردن به وقت بلاهت، جهالت و بطالت شده باشد؛ به گونه ای که :

 

۱-  اساساً ایده ی ناظر ندارد؛ به این معنا که تکلیف فیلم با خودش نامعلوم است و مشخص نیست در حیطه ی چگونه سبکی است و اصلاً درباره ی چیست؟ آیا در رثای مشکلات یک خانواده ی در آستانه ی فروپاشی در قالب معلولی پسر و روابط محرمانه ی دختر و مشغولیت پدر و مسائل معشوقه ی جدیدش و ردپای همسر سابق اش است؟ یا در قامت نمایش معضلات و چالش ها و تضادهای میان علایق و وظایف فرزند در شرف بلوغ خانواده، آن هم در آستانه ی کنکور؟ آیا فیلم، اجتماعی و جامعه محور و فیلم موقعیت است یا فردی و متعلق به ساحت شخصی فرد و فیلم شخصیت؟ اگر اجتماعی است و فیلم موقعیت، آیا این موقعیت و آن اجتماعی بودن به صرف نمایش خیابان گردی و دختران بدکاره و «دوست دختر بازی» و آواز خواندن رپ جوانان و استعمال دسته جمعی مواد مخدر و موارد مشابه، دراماتیزه می شود و عینیت و موضوعیت و موجودیت می یابد؟ و اگر متعلق به ساحت شخصی فرد است و فیلم شخصیت، با فرض درنظر گرفتن سینا به عنوان شخصیت اصلی فیلم، پس چرا در شناسه های شخصیتی فرعی و پیش پا افتاده ای همچون سیگار کشیدن، درب نوشابه را با دندان باز نکردن، ناراحت شدن از اینکه چرا بالای جلد کتاب شیمی اش پاره شده و نهایتاً نازک نارنجی بودن شخصیت اصلی اش متوقف مانده و نتوانسته به درونیات و یا حتی شناسه های شاخص شخصیتی بایسته ی او نزدیک شود؟ و همچنین مشخص نیست مقصد و مقصود و خط سیر فیلم چیست؟ از کجا آغاز می کند و کجا پایان می دهد و به چه هدفی می خواهد برسد؟ آیا صرفاً با یک اثر روضه خوان مواجهیم؟

 

۲حمید فرخ نژاد، هانیه توسلی و... در مردن به وقت شهریور-  از منظر فرم روایی و داستانی آنقدر مخدوش و قابل مناقشه و سئوال برانگیز است که نمی توان قاعده ی مشخصی را برای آن متصور بود؛ به نحوی که فیلمنامه تا پایان بر پایه ی تداوم خط داستانی نحیف و در عین حال کلی اش در قالب گریزان بودن سینا از درس و محیط خانواده و مخالفت اش با پدر و علاقه اش به موسیقی و معاشرت اش با ام.جی و اطرافیان ام.جی استوار است اما عملاً خبری از پیرنگ اصلی و شکل دهی و خلق و آغاز موقعیت مرکزی دراماتیک و حتی چالش زایی و گره افکنی نیست و به بیان ساده تر، به لحاظ داستانی، فیلم هرگز شروع نمی شود؛ در واقع حتی نقطه عطف اولی نیز در کار نیست؛ که اگر چنین بود، زمان وقوع آن که قاعدتاً تعیین کننده ی ساختار روایی سه پرده ای یا دو نیمه ای فیلم است (و غیاب آن یعنی بی ساختاری محض فیلمنامه) باید مشخص می بود؛ و همچنین اینکه چنین نقطه عطفی اگر وجود دارد حول چیست؟ حول اختلاف سینا با پدرش بر سر درس خواندن و چگونگی سپری کردن نوزده سالگی؟ حول استقراض پول از خانواده برای حل مشکل کار خود و ام.جی؟ حول تلاش و اقدام مجدد سینا برای خوانندگی؟ حول شوک عصبی حامد؟ حول یافتن صاحب شماره ی ناشناسی که دائم با خانه تماس می گیرد؟ در این میان، یکنواختی که به استثنای پانزده دقیقه ی پایانی، به سبب فقدان موقعیت مرکزی و گره و چالش اصلی و فراز و فرودهای ناشی از آن و همچنین سیر رفتاری ثابت شخصیت ها (به ویژه سینا و پدرش) در تمام طول فیلم به وجود آمده، موجب شده تا اثر، پیشبرد داستانی و حرکت طولی نداشته باشد و در شخصیت پردازی و حرکت عرضی اش نیز به معرفی ابتدایی ترین شناسه های شخصیتی کاراکترهایش از جمله عصبانیت پدر و مهربانی معشوقه ی او و موارد مشابه (نظیر همان شناسه هایی که از سینا در بند پیشین برشمرده شد) و همچنین راش های پرتعدادی از رفتارهای روتین اما بی اهمیت شخصیت هایش (به لحاظ ارزش دراماتیک) بسنده کند که موجب شده تا اثر، پیش و بیش از آنکه لحظه نگار باشد، لحظه نگری کند که این آفت در ساحت روان شناختی سینا و جامعه شناسی آدم های پیرامون او نیز بیش از پیش خودنمایی می کند. به این ها اضافه کنید تشتت و عدم تمرکز فزاینده ای را که اثر به لحاظ داستانی، در غیاب پیرنگ اصلی و با وجود پیرنگ های فرعی متعدد بی ارتباط با درام مرکزی به آن دچار شده است. برای نمونه، می توان به ناسازگاری های سمیرا با معشوقه ی پدر و بیماری حامد اشاره کرد که جملگی سوای اینکه ارتباط تماتیک و درونمایه ای و مضمونی با درام مرکزی ندارند و در سیر یکنواخت و بی هدف آن جدا افتاده اند، بلکه حتی از نظر داستانی هم نتوانسته اند در خدمت درام مرکزی درآیند و مکمل و قوام بخش آن باشند.

 

۳نازنین بیاتی در مردن به وقت شهریور-  در چینش مؤلفه های روابط دراماتیک میان شخصیت ها، چگونگی و چرایی رابطه ی میان پدر و پسر به عنوان محوری ترین رابطه ی درام مرکزی، آنقدر گنگ است که حتی علت اصطکاک فزاینده ی میان این دو (آن هم به نحوی که پدر از کنترل کردن گوشی موبایل سینا و مزاحم تلفنی گرفته تا خراش افتادن گوشه ی اتومبیل، دائماً بهانه ای برای بازجویی از سینا داشته باشد و سینا نیز همیشه به اندک بهانه ای پدر را پس بزند و رویه ی قهر در پیش بگیرد) نیز نامعلوم و پرحفره و تأویل پذیر است که موجب شده تا شرایط پیرامونی که سینا بخاطرشان از خانواده گریزان شده و به موسیقی و معاشرت با آدم های ناسالم و پرحاشیه ی اجتماعی روی آورده عملاً بی پرداخت بماند و در نتیجه اش، درام مرکزی و مسأله ی مرکزی شکل دهنده ی آن را بی علت العلل جلوه دهد. آیا اختلاف سینا با پدرش، تنها بر سر درس خواندن برای یکسال کنکور و مواردی همچون ممنوعیت موسیقی و قطع اینترنت و تفریحات و معاشرت های او تا این حد بالا گرفته و بنیادین شده؟ یا اینکه این شکاف، به مراتب عمیق تر است و اساساً به تفاوت تفکر و جهان بینی دو نسل برمی گردد؟ و اگر اینگونه است این پدر و آن پسر چگونه نوزده سال، بدون بحران همدیگر را تحمل کرده و درست در آستانه ی کنکور دچار مشکل شده اند؟ آیا این ها را باید در فیلم حدس زد و یا به صورت تأویل و تفسیر و مکاشفه های معناتراشانه ی فرامتنی به فیلم الصاق کرد؟ یا اینکه باید به صورت عینیت یافته و ابژکتیو شده از طریق نمودهای جامعه شناختی دراماتیک در جهان درونی اثر موجودیت و موضوعیت داشته باشند؟ و اگر این دومی درست است، نمودهای مذکور برای توضیح چگونگی و چرایی رابطه ی ملتهب میان سینا و پدرش در درون اثر (و نه خارج از آن و ذیل مطالعات روانشناسانه ای که هیچگونه ارتباطی با اثر ندارند) کجاست و کدامند؟

 

۴مردن به وقت شهریور-  روند داستانی و محورها و فراز و فرودهای آن، به لحاظ منطق روایی و داستانی و شخصیتی، تحمیلی و قابل استیضاح است. برای نمونه، مشخص نیست سینا که از میانه های فیلم، به سبب استعمال مواد مخدر و خیابان گردی و «دوست دختر بازی» و... در معاشرت با ام.جی و جماعت امثال آن احساس راحتی نمی کند، چگونه در نماهای ابتدایی فیلم، در میان همان جماعت و آدم ها غوطه ورگونه حضور دارد و مشغول تفریح کردن است؟ اینکه سینا پس از کوچکترین تشر یا سئوال پدر قهر و ترک خانه کند و اتومبیل پدر را نیز با خود ببرد یا پدر، پیانوی سینا را در همان اولین برخورد، در اوراکتی زمخت و گل درشت و با شیوه ای به شدت دفعی و سلبی بشکند، بی آنکه پیش زمینه و روندی معقول برای کنش های تند مذکور طی شود و یا این کنش ها در راستای سیر حرکتی بایسته ی درام و در ذات و حیطه ی رفتاری شخصیت ها تعریف شود، به لحاظ منطق دراماتیک کنش شخصیت ها، عکس العملی متناسب با عمل انجام شده است؟ یا صرفاً ترفندی برای فراز و فرودسازی کاذب در بستر درامی مسکوت و مسکون؟ و یا اینکه در درامی که چه به لحاظ رویداد، چه به لحاظ سیر حرکتی شخصیت ها، چه به لحاظ سیر پیشبرد داستان و چه به لحاظ روند گره افکنی و گره گشایی و چالش زایی و چالش زدایی، به غایت متوقف و راکد و یکنواخت است، توالی ناگهانی و با ریتم تند مسائلی همچون نابینایی موقت حامد و سرقت و افشای رابطه ی مخفیانه ی میان سمیرا و ام.جی، آن هم فقط و فقط در بازه ی زمانی پانزده دقیقه ی انتهایی، برای ایجاد تغییر نگرش در سینا (که حتی همین تغییر نگرش نیز تا حد زیادی دفعتی و بی روند است و با گذراندن آفاق و انفس و در گذر زمان رخ نمی دهد) طبیعی و متناسب با داده های منطقی و پله به پله ی درام است؟ یا تحمیلی و براساس تصمیم خارج از مناسبات طبیعی و منطقی درام که فیلمساز جهت فراز و فرودسازی و گره گشایی و چالش زدایی و حصول یافتن ولو تصنعی اثر به آن روی آورده است؟

 

۵حمید فرخ نژاد و هانیه توسلی در مردن به وقت شهریور-  دستمایه ی اصلی و مایه های فرعی که فیلم در قالب شکاف میان پدر و پسر، نبود مادر، رفتار تحکم آمیز پدر، سرپیچی پسر، رفیق ناباب او (آن هم با همان بازتولید کلیشه های مرسومی همچون ظواهر غیرمتعارف و رفتار و گفتار غلط انداز رفیق ناباب)، لزوم درس خواندن اش در عین بی علاقگی او به درس و نگرانی پدر و امثالهم، به صورتی تکراری، نخ نما، ناپخته و خام اندیشانه و با سهل و ممتنع ترین نحو ممکن و دم دستی ترین مکانیزم طراحی پیام (تنبه و تحول از طریق عقوبتی تلخ) عرضه می کند، سوای اینکه ظرفیت بالقوه ی شکل دهی و خلق و پیشبرد درامی پویا را ندارند، به سبب جامعه شناسی ساده لوحانه و روان شناختی جاهلانه ای که اثر نسبت به شخصیت اصلی و جامعه ی پیرامونی او دارد، کاریکاتوریزه شده نیز جلوه می کنند؛ اینکه از سویی علاقه ی شخصیت اصلی به موسیقی و هنر، تنها عامل کشیده شدن اش به ورطه ی مواد مخدر و ناهنجاری های اجتماعی و رفیق ناباب معرفی شود و تنها راه رستگاری او، خواندن و از بر شدن کتاب شیمی آموزش و پرورش و امثال اش دانسته شود و علت ناسازگاری اش با پدر و محیط خانواده، فقط و فقط در قطع اینترنت و تفریحات جستجو شود و به محض پی بردن به خطاکاری، با تمسخرآمیزترین نحو ممکن به طوطی وار نماز خواندن روی آورده شود و از سوی دیگر، بی مبالاتی و دگم اندیشی و رفتار «طالبان»ی پدر، با تاکید دائم بر نگرانی که جز در مدیوم کلوز گریه کردن و ملحفه انداختن روی پسر، در هیچ کجای اثر عینیت یافته و دراماتیزه نمی شود توجیه شود و حیطه ی مسئولیت و دلسوزی او تنها در سیم جین کردن فرزندان اش تعریف شود، جملگی جز تحجر و واپس گرایی و کوربینی زائدالوصف موجود در نگاه اثر نسبت به سوژه را می رساند؟ و از همین روی است که فیلم قطعاً به مرحله ی صدور پیام و ارائه ی دراماتیک حدیث نفس نمی رسد؛ به مرحله ی صدور خطابه ی اخلاقی و تحمیل حدیث نفس اما شاید؛ آن هنگامی که صدای پیرزن به گوش می رسد که: «اگه این ام.جی پدر و مادر بالای سرش بود، به این روز نمی افتاد» و سپس صدای سینا که با پدر تماس می گیرد : «سلام بابا...». به رغم پایان فیلم اما حدس جملات بعدی چندان هم سخت نیست : «بابا ممنون که پیانوم رو شکستی!... ممنون که با رفتار استالینی و بازجویانه ات منو از شکوفایی استعدادهام در موسیقی محروم کردی!... لعنت به این موسیقی و هنر که فقط یعنی لهو و لعب و الواطی و مواد مخدر و رفیق ناباب و فساد!... درود بر کتاب شیمی آموزش و پرورش که تنها راه رستگاری نه فقط من، که کل بشریت در از بر کردن این کتابه!... الان که دارم میام خونه، توی مسیر میخوام از چسب قطره ای و چسب نواری گرفته تا چسب آکواریوم و چسب برق و چسب همه کاره، هر کدوم چندتا بخرم و پارگی بالای جلد کتاب شیمی رو درست کنم تا مبادا این پارگی، آینده ام رو نابود کنه!... راستی بابا ! تو احیاناً هیچ وظیفه ای در قبال من و حامد و سمیرا نداری ها!... تو فقط باید به محض برگشتن از سر کار، خستگی ات رو با چک کردن محتویات گوشی موبایلم و بازجویی از من و خورد کردن هر چه بیشتر پیانوم و داد و بیداد کردن در خونه با وجود مریضی حامد جبران کنی یا اینکه با معشوقه ات وقت بگذرونی!... من هم وظیفه ام اینه که فقط با از بر کردن کتاب شیمی آموزش و پرورش که نگارشش پر از غلط املاییه و محتویات علمی اش حداقل به ده سال پیش برمی گرده، آینده ام رو بسازم!...».

 

مردن به وقت شهربورگاهی هوشمندی، نه در ساختن برخی از آثار، که در عدم ساختن شان نهفته است؛ خاصه آن دسته از آثاری که نگاه و آگاهی پخته و بایسته ای نسبت به سوژه ی مورد نظرشان ندارند و حتی نمی توانند عمل معرفی آن سوژه را در بستر یک ساختار سینمایی ولو ساده اما درست به سرانجام برسانند؛ هاتف علیمردانی نیز می توانست اینگونه عمل کند و اثری نسازد که با وجود تم تضاد شخصیت با موقعیت و با هدف باوراندن موقعیتی نامطبوع اما ضروری به شخصیت اصلی اش، حتی نتواند مهم بودن آن موقعیت را نیز بباورند؛ نه فقط به شخصیت اصلی خود، که حتی به مخاطب نیز همچنین؛ و اثری نسازد که میزانسن ها و قاب های ابتدایی و تلویزیونی و سهل الوصول آن نیز از فرط ایستایی و انفعال، حتی نتوانند یک قدم به جلو در جهت عقیم زدایی از درونمایه یا ابهام زدایی از شخصیت پردازی یا کلیشه زدایی از نمایش و روایت تصویری داستان و وقایع بردارند و نتیجه اش مردن به وقت شهریوری نشود که تنها برای خودویرانگری یک فیلمساز مناسب است و بس.

 

 

 

کاوه قادری

 

 

 

مهر ۱۳۹۴



 تاريخ ارسال: 1394/7/25
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>سعید مهرپور:

سلام و صد سلام برهمکاران در سایت وزین پرده سینما با احترام به نقد منتقد محترم من فیلم را دوست داشتم چون بی آرمانی جوانان را به خوبی نشان داد گر چه ضعف در شخصیت پردازی فیلم کاملا مشهود است اما باید از این دست فیلمها ساخته شود تا تلنگری به خانواده ها زده شود. سینما میتواند در این امر نقش خوبی ایفا کند. بازی خوب فرخ نژاد را از یاد نبریم.یا علی

4+4-

يكشنبه 26 مهر 1394



>>>ثمین:

هنوز نیومده تو سینماهای شهرستانا!!!

8+0-

يكشنبه 26 مهر 1394



>>>eli:

♧♧♧♧♧♧♧♧

12+0-

شنبه 25 مهر 1394




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.