پرده سینما
نگار جواهریان: «زهرا سادات» نقشی است كه روزهای اول وقتی به آن فكر میكردم میترسیدم و نمیدانستم درمیآید یا نه. چه بخش بیماری آن و چه بخش همسر یك روحانی و از آن عمیقتر، زنی كه بدون آنكه بداند، مهمترین كارها را انجام میدهد. به نظرم ویژگی تمام فیلمهای همایون اسعدیان بازیهای خوب است و همه نقشهای كوچك و بزرگ خوب هستند.
قبل از شروع كار این بیماری را میشناختم. دوست عزیزی دچار این بیماری بود ضمن این كه در زمان پیشتولید به کانون اماس رفتم و این بیماران را دیدم. دیدن آنها و شنیدن مشكلاتشان من را با این بیماری بیشتر آشنا كرد. آن صحنه که چشمم را میبندم سختترین پلانی بود كه بازی كردم و چند بار تكرار شد.
هم زمان با اكران عمومی فیلم طلاو مس، منوچهر محمدی تهیه کننده فیلم، (که پیش از این در دو فیلم زیرنور ماه و مارمولک هم به شخصیت روحانی پرداخته است) بههمراه همایون اسعدیان کارگردان فیلم و نگار جواهریان بازیگر در گفتگویی با ایسنا درباره ایده و طرح این فیلمنامه صحبت کردند.
محمدی: حدود ده سال پیش فیلمی را به نام دستمال زرد دیدم که برایم بسیار تاثیر گذار بود و روابط عاشقانه یك زن و مرد را به خوبی نشان داده بود. این روزها هم مسئولین آمارهایی از افزایش طلاق میدهند که بسیار تكاندهنده است و زیاد شدن آن نشان میدهد آستانه تحمل بسیار كم شده است. بحث اخلاق هم برایم مهم بود كه زیاد راجع به آن گفته میشود، اما عمل نمیشود و بد نیست به جای شعار دادن مقداری بدانیم اخلاق چه چیزی است و همه اینها دست به دست هم داد تا ایده طلاومس شکل گرفت. ما در این فیلم خواستیم یك عشق نجیب شرقی را در سینما نشان بدهیم و ایده اصلی نزدیك شدن به زندگی یک روحانی بود كه در یك شرایط ویژه و خاصی قرار میگیرد و ناچار میشود درس را كنار بگذارد و از دو بچه كوچك نگهداری كند و همه اینها باعث شدند تا این فكر و ایده كامل شود.
در دوره پس از انقلاب موقعیت روحانیت در جامعه ما كاملا با قبل از انقلاب یك تفاوت اساسی و بنیادی كرده است، طبیعتا بخش عمدهای از روحانیت در مسند دولتی نشستند و مسوولیتهای اجرایی پذیرفتند و به طبع این مسوولیتها در رسانه حضور بیشتری پیدا كردند.
مردم كمتر با زندگی روحانیون و مختصات فردی و مسایل مبتلا به آنها سروكار دارند. طبیعتا این افراد به عنوان یكی از اقشار مهم اجتماعی كه از مشروطه به این طرف در تمام حركتهای اجتماعی-سیاسی نقش داشتند و همینطور یكجور بستهبودن فضای زندگی آنها، به طور طبیعی همیشه یك رمز و راز و كنجكاوی ایجاد میكند. اهل سینما هم كه علاقهمند هستند به حوزههای نامشكوف سر بزنند و این برای خود من عاملی شد كه فكر كنم این حوزه كمتر دیده شده و خوب است مسایل این قشر مهم اجتماعی به نوعی در سینما مطرح شود.
به نظر میآید وقتی ما با این زندگی ـ روحانیون ـ به طور طبیعی و ملموس و بلاواسطه آشنا نباشیم، قضاوتهایی در بیرون شكل میگیرد. نزدیك شدن به آنان و نشان دادن گوشههایی از زندگیشان، دغدغهها و مشكلات و نوع زندگیشان همانطور كه این سه فیلم در مجموع بازتاب موفق و خوبی داشته، نشان دهنده این است كه خیلی در این زمینه بیراه نرفتیم. گرچه توام با حساسیت، وسواس و دقت است و كنجكاوی و نظارت بیشتری را طلب میكند، ولی تمایل شخص من این بود تا حدودی سعی كنم به این فضا نزدیك شوم.
و درباره انتخاب همایون اسعدیان برای کارگردانی این فیلم باید بگویم قبلا چند تله فیلم با ایشان كار كرده بودیم وآدم خوب و كارگردان خوبی است.
همایون اسعدیان: طرح طلا و مس كه از سوی منوچهر محمدی پیشنهاد شد برایم خیلی جذاب بود. دیدن آدمها در موقعیتهای خاص همیشه برایم جذاب است. آدمها را در مقابل چالشهایی قرار میدهیم و در این چالشها هست كه جوهره انسانیشان بروز میكند كه كدام طرفی هستند. این موضوع در مرد آفتابی و آخر بازی هم بود و در طلا و مس هم به همین شكل بود.
آرامشی در یك زندگی هست و فضای خیلی خوبی كه یك بیماری میتواند همه اینها را به هم بزند و در این میان، ما این آدمها را به چالش میكشیم و در این چالش آنان میتوانند سربلند بیرون بیایند و یا پستی و حقارتی که در انسان هست بروز كند و این موضوع برایم بسیار جذاب بود. مخصوصا اینكه چالش میان زن و مردی است و عشق در آن وجود دارد و در نهایت چیزی كه در فینال فیلم دیده میشود، عشق است كه به شكل خیلی خالص بیرون میزند. اگر این طرح به هر كس دیگر هم داده میشد برایش بسیار جذاب بود كه كار كند و اگر میشنیدم دست كارگردان دیگری است دوست داشتم كار كنم و به آن حسادت میكردم.
طرح اولیه طلا و مس تا آن چیزی كه ساخته شد، خیلی تفاوت كرد اما جوهره اصلی حفظ شد. بیماری زن در ابتدا كلیه بود كه دیدیم هر چه جلو میرویم تبعات بدی دارد و به خرید كلیه میرسیدیم كه زیبا نبود. تا به بیماری ام اس رسیدیم، بنابراین جوهره قصه كه عشق بین این زن و مرد بود و بحرانی كه در زندگیشان پیش میآید تغییر نكرد و مدام پختهتر شد.
نگار جواهریان را چون چهره نبود انتخاب كردیم. مبنا این بود یك بازیگر خوب داریم اما تماشاگر برایش باورپذیر است كه این میتواند زهرا سادات باشد. بازیگران فیلم خاصیتشان طبیعی بودن و واقعی بودنشان بود و از اول هم مبنا را بر این گذاشتیم كه دوست نداریم طلاومس شكل فیلمگونه پیدا كند و تماشاگر باید وارد زندگی شود. این موضوع را در انتخاب بازیگران مدنظر قرار دادیم تا طراحی صحنه و فیلمبرداری و همه اینها را سعی كردیم برای باورپذیرترشدن رعایت كنیم.
در انتخاب بازیگران چهره نبودن برایمان بسیار مهم بود تا بیننده را یاد چیزهای دیگر نیاندازد. برای نقش جوان روحانی هم حتی به قم رفتیم و با طلبهها آشنا شدیم و دوست داشتیم یكی از آنها ایفاگر این نقش باشد كه هیچكدام راضی نمیشدند. دوست داشتیم كسی كه میآید نقش سیدرضا را بازی میكند، با این آداب بیگانه نباشد. ظرایفی در این قضیه هست كه فكر میكردیم یادآوری آن سر صحنه سخت است و باید كسی باشد كه به این فضاها نزدیك باشد.
بهروزشعیبی با این قضایا بیگانه نبود و در عین حال كه چهرهاش برای نقش دلنشین بود یكی دو كار بازیگری هم كرده بود. جواد عزتی هم برادرش سالها در حوزه درس طلبگی خوانده است و بسیار آشنا بود.
در سه چهار ماهی كه روی فیلمنامه كار میكردیم افراد مختلفی را میدیدیم. نگران بود تایم فیلمبرداری به دلیل حضور سه بچه و چند بازیگر غیرحرفهای بالا رود. الان فكر میكنم انتخابها خوب بوده است. آیدا از كودكان سندرمدان است و دختربچه فیلم جزو تیزهوشان است. اینها از شانس خوب ما بود تا این افراد جور شدند. من كلا هیچ نگرانی از كاركردن با افراد نابازیگر نداشتم و معمولا نتیجه خوبی هم گرفتهام و كاركردن با سوپراستار برایم خیلی سختتر است.
در سکانس پایانی فیلم، یك رضایتی را در چهره این زن میخواستم در بیاید، كه سر ریتم بستن چشمها دفعات زیادی كات دادم تا به این تصویر رسیدیم. بعضی پلانها اجرایش حتی میتواند از یك سكانس اكشن سختتر باشد. الان آن چشم بستن و لبخندی كه بر چهره آن زن میآید اوج آن رضایت را دارد كه زندگی خوبی دارد و به آرزوهایش رسیده است.
مشكل ما در سینمای ایران نداشتن تهیهكننده به مفهوم واقعی كلمه است. در كارهایی كه با محمدی داشتم، باور دارم كه ایشان یكی از آن اندك تهیهكنندگان واقعی سینما هستند و آثاری كه ساختند گواه این گفته است. از ابتدای كار طلا و مس تعامل خوبی با ایشان داشتیم و تا آماده شدن فیلم ادامه پیدا کرد.
نگار جواهریان: «زهرا سادات» نقشی است كه روزهای اول وقتی به آن فكر میكردم میترسیدم و نمیدانستم درمیآید یا نه. چه بخش بیماری آن و چه بخش همسر یك روحانی و از آن عمیقتر، زنی كه بدون آنكه بداند، مهمترین كارها را انجام میدهد. نگار جواهریان: به نظرم ویژگی تمام فیلمهای همایون اسعدیان بازیهای خوب است و همه نقشهای كوچك و بزرگ خوب هستند.
قبل از شروع كار این بیماری را میشناختم. دوست عزیزی دچار این بیماری بود ضمن این كه در زمان پیشتولید به کانون اماس رفتم و این بیماران را دیدم. دیدن آنها و شنیدن مشكلاتشان من را با این بیماری بیشتر آشنا كرد.
آن صحنه که چشمم را میبندم سختترین پلانی بود كه بازی كردم و چند بار تكرار شد.
منوچهر محمدی: بخشی از نسل جوانی كه در سینمای ایران وارد میشوند، كسانی هستند مانند نگار جواهریان كه نشان میدهند به سینمای متفاوت فكر میكنند. همچنین گلشیفته فراهانی كه امیدوارم هر چه زودتر موقعیتی فراهم شود، ایشان را در سینمای ایران داشته باشیم چون ایشان از استعدادهای ناب و خالص حوزه بازیگری هستند.
برای یک بازیگر بسیار مسأله است در این سن قبل از اینكه مادر شود، نقش مادر را بازی كند و به خوبی این نقش را بازی كند. ما حتی نزد بعضی از هنرپیشههای تجاری این موضوع را داریم كه سعی میكنند تا سالها نقش دختر اول فیلم را بازی كنند و حتی هنگامی كه در آستانه چهل سالگی هستند، این جسارت وشجاعت در پذیرفتن نقشهایی از این دست كه تجربه عملی نداشته باشند را ندارند.
امیدوارم بازیگران جوان ما قدر این فرصتهای طلایی كه دایم هم به وجود نمیآید بدانند. من به شدت به نسل جوانی كه این تفكر را در سینمای ایران دارند، امیدوارم. به نظر من استار واقعی یعنی جواهریان و فراهانی كه این شهامت را در پذیرش این نقشها دارند.
باید بتوانیم قهرمانهایی برای جامعه پیدا كنیم كه باورپذیر و طبیعی باشند. سینمای ما قهرمان میخواهد چیزی كه در فیلمهای ما نیست و كمبودش احساس میشود. هر چه این قهرمانها واقعیتر باشند بیشتر به حال مخاطب و جامعه مفید خواهند بود. همینجوری كه میشنوم كاملا احساس میكنم كه قهرمانی شخصیت زن و فداكاری مرد كاملا تاثیرش را روی آدمهایی گذاشته و این به نظر من بیشترین پاداش و جایزه برای ماست كه راضی میكند.
در سینما مانند زندگی چیزهایی هست كه وظیفه سینمای خوب و فرهنگی این است كه آن را تغییر دهد. یك جور سینما داریم كه باید بعضی اتفاقات را بزرگ كند و از همین جاست كه متوجه میشویم یك فیلم چرا فیلم باقی میماند و زندگی نمیشود. سینما باید جوری باشد كه در انتهای فیلم آنقدر باورپذیر شود كه جزو زندگی تماشاگر شود. كارهای بزرگ سینمایی هم داریم كه اتفاقات كوچك را به ضرب موسیقی، تدوین و افكت به یك اتفاق بزرگ تبدیل میكند واز تاثیرگذاری روی مخاطب میتوان فرق این دو سینما را فهمید.
چیزی كه در طلا و مس وجود دارد جملهای كه آن روحانی به همسرش میگوید دوستت دارم و آن اتفاق اصلی فیلم است. هنر اسعدیان و بازی خوب جواهریان لحظه ناب سینمایی خلق كرده است. سینمایی كه وادار میكند مخاطب تفكر كند و درگیر شود همین پایانبندی بود. اینكه دم درب نشسته و كفشها را مرتب میكند، همان اتفاق و انقلاب روحی است كه نشان دادنش خیلی سخت است.
باید بتوانیم در سینما قهرمانها را از بین جامعه انتخاب كنیم. من به شخصه سینمایی را میپسندم و دوست دارم كه فرآیند مكاشفه با تماشاگر باشد و تماشاگر در فیلم مشاركت كند و از طریق این حس مشترك با تو جلو بیاید و لذتی كه عوامل تجربه میكنند آن هم تجربه كند. این مدل تاثیرگذاریش روی مخاطب به لحاظ حرفی كه میخواهد بزند موفقتر و ریشهایتر و اصولیتر خواهد بود.
كلا آدم خوشبینی هستم و به دعا هم معتقد هستم و امیدوارم این دو منجر به نتیجه شود. یقین دارم در جامعه ما آدمهایی هستند كه نیازی به این جور فیلمها دارند و كنجكاو دیدنش هستند كه طبعا مخاطبین بالقوه جامعه ما هستند. یك پوشش تبلیغاتی مناسب، سینماهای خوب، شرایط اكران مناسب همه دست به دست هم میدهند تا یك موقعیت نسبتا شایستهای برای یك فیلم به وجود آید از آن به بعد انتخاب مردم است.
من به صادر كردن احكامی مانند اینكه مردم فقط فیلم تجاری میپسندند ایراد دارم. مردم نشان دادند وقتی یك فیلم خوب در مقابلشان قرار میگیرد میبینند و دیدنش را به دیگران توصیه میكنند. مانند میم مثل مادر كه دومین فیلم پرفروش سال شد. سینما دایم احتیاج به زبانها، بیانها و شیوههای تازه فیلمسازی دارد.
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|