جواد طوسی
آیا این نوع شیوه برخورد تلافیجویانه در یک کار مستند پژوهشی برای ثبت دوره مهمی از تاریخ معاصر سینمای ایران منطقپذیر است؟
روز جمعه احمد طالبینژاد با بنده تماس گرفت و مثل همیشه با حالتی شاکی، انگار که گناه کبیرهای مرتکب شده باشم، ازم پرسید: «چرا دیشب نیامدی جشنواره فیلممو ببینی؟» به او گفتم خبر نداشتم وگرنه میآمدم.
به تکرار نمایش فیلم در ساعت هفت شب اشاره کرد، گفتم با طهماسب میآیم. باز رضایت نداد و گفت: «یادتون باشه این کار، فیلمفارسی نیستها!» گفتم: «باشه، بهش میگم!»
خلاصه کلام، فیلم مستند موج نو را به اتفاق دوست و همکارم، طهماسب صلحجو، در پردیس چهارسو دیدیم. با آنکه فیلم در مورد موضوع محوریاش، حق مطلب را ادا نکرده اما از آن مستندهای خشک و بیروح و دربند کلیشهها نیست. کلیت فیلم و تکگوییهای طالبینژاد با تلفن همراهش و بخشی از صحبتهای او با پرویز شهبازی در طول مسیر منتهی به محل اقامت بهمن فرمانآرا، نشان میدهد که قرار بوده دو فیلمساز شاخص، مسعود کیمیایی و ناصر تقوایی که نقش و حضور تأثیرگذاری در جریان موج نو داشتهاند نیز توی کار باشند که بعدا هرکدام به دلایلی حاضر به همکاری نشدهاند. این باعث شده که طالبینژاد، فکر و ایده اولیهاش مبنیبر محدودشدن به هستههای اولیه و مرکزی موج نو در پیش از انقلاب را تغییر دهد و رد این موج در سینمای این دوران دنبال شود و به مصادیقی چون کیانوش عیاری، پرویز شهبازی، اصغر فرهادی و شهرام مکری برسد و بین این چند نسل قدیم و میانی و جدید پل ارتباطی برقرار شود.
این تعمیم و تکثر برای جذابشدن یک کار مستند، فکر خوبی است. ولی مشکل فیلم در تنوع تاکتیکی این است که خود طالبینژاد عمدتا ناظر و منفعل بوده و ریش و قیچی را در پرسش و پاسخ میان پرویز شهبازی و بهمن فرمانآرا، اصغر فرهادی و داریوش مهرجویی، شهرام مکری و کیانوش عیاری به خود آنها سپرده است.
البته او در مقام سازنده این کار مستند در ابتدا یک تمهید بصری با رفتگر محله داریوش مهرجویی و ارجاع به فیلم نارنجیپوش به کار برده و سپس از سینمای هند و راج کاپور به گنج قارون و فردین رسیده تا به بینندهاش حالی کند که آن سینمای رؤیاپرداز نیمه اول دهه ٤٠، که به غلط از آن به «فیلمفارسی» یاد میشود، و شمایل فردین، موجودیت خود را از سینمای هند گرفتهاند که البته این جامعهشناسی تلگرافی نمیتواند همه واقعیت عینی آن مقطع تاریخی سینمای ایران باشد.
طالبینژاد در غیاب مسعود کیمیایی، صرفا به نمایش آنونس قیصر با کیفیت بسیار بد اکتفا کرده و هیچ تمهید مناسب دیگری برای پرداختن به این فیلمساز کلیدی موج نو و فیلم تاریخسازش و روند بعدی کار او در آن دوران که به گوزنها و سفر سنگ منتهی شده، پیدا نمیکند و ناصر تقوایی را هم کاملاً به بوته فراموشی میسپارد. آیا این نوع شیوه برخورد تلافیجویانه در یک کار مستند پژوهشی برای ثبت دوره مهمی از تاریخ معاصر سینمای ایران منطقپذیر است؟
جدا از این، طالبینژاد به دیگر فیلمسازان مطرح دوران موج نو مانند جلال مقدم (با دو فیلم فرار از تله و پنجره) و بهرام بیضایی، علی حاتمی و عباس کیارستمی اشارهای نکرده است. حال این سؤال پیش میآید که با این حضور کمرنگ و ناقص موج نو اصلی و اولیه، پرداختن به موجهای بعدی در سینمای این دوران، چه توجیهی دارد؟ مضافاً اینکه در این مورد نیز تحلیل جامع و همهجانبهای صورت نگرفته است و فیلمسازان منتخب (کیانوش عیاری، پرویز شهبازی، اصغر فرهادی و شهرام مکری) موقعیت معاصرشان را شخصاً یا از طریق دیگری بهخوبی تشریح نمیکنند. در این مستندسازی و دورهمیِ آمیخته با شوخی و جدی، برگ برنده فیلم، طنازی و شوخطبعی داریوش مهرجویی و بهمن فرمانآراست. بههمینخاطر آن اظهارنظر کنایهآمیز و بینظیر مهرجویی راجع به قشر فرودست و شرایط تاریخی این دوران اش یا توصیه بهمن فرمانآرا به یک بوس کوچولو در شرایطی که اعتباری به این دنیا نیست و صداکردنِ با تحکم سگ اش (جوجو) بیشتر در خاطرمان میماند.
برگرفته از روزنامه شرق
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|