کاوه قادری
نقد و بررسی گاهی فیلم بوتاکس ساخته کاوه مظاهری
ظاهراً با فیلمی مواجهیم که در تمام نماها، سکانسها یا پلان-سکانسها قرار است یک «شخصیت هدف» «اکرم» نام را ابتدا به عنوان یک کاراکتر ناظر و سپس به عنوان یک شخصیت مرکزیِ درام درنظر داشته باشد؛ یک ایده در روایت نمایشی که ظاهراً قرار است داستان یک شخصیت در یک «فیلم شخصیت» را از طریق نمایش همان شخصیت و رفتارنگاری او درون خردهموقعیتهای متعدد اغلب روتین و روزمره به تصویر بکشد؛ ایدهای که در حد فضاسازیها، معرفیهای اولیه، تبیین وضعیت مقدماتی درام و توصیفات لابهلای سطور داستان جواب داده، اما در حد روایت یک داستانِ قابل عرضه و ساختن یک درامِ دارای موقعیت عینی و مشخص، آیا فراتر از اعلام خصومت کاراکتر «عماد» با کاراکتر «اکرم» که منجر به خشونت «اکرم» علیه «عماد» شده هم پیشرفته؟! آیا مجروح ساختن «عماد» توسط «اکرم» (در جواب مسخره شدن «اکرم» توسط «عماد») که در ادامه، پیامدش مرگ «عماد» است، مثلاً حادثهی محرک منجر به نقطهعطف داستانی فیلم است؟! آیا تعریف فیلمساز ما از آغاز دراماتیک یک فیلم بهوسیلهی کنش یا رویداد، ولو به عنوان «عنصر تصادف»، باید تا این حد میتذل و خامدستانه باشد؟ آیا سواد بصری صرف و توان خلق چند کارتپستال و پلان-سکانس و میانهموقعیت باید منجر شود تا بدون سواد داستانگویی و توان آفرینش برخورد یا برهمکنش دراماتیک، اقدام به ساختن یک فیلم سینمایی، ذیل عنوان فیلم تجربی کنیم؟! آیا تعریف فیلمساز ما از کشمکش میان فرد با فرد یا کشمکش میان فرد با خود در یک درام، باید در این حد مبتذل شود که به سطح تضاد در دروغگویی میان آلمان و یونان تقلیل داده شود؟!
با فیلمی مواجهیم که نه تنها در خط داستانیاش هدف و مقصد و «ایده ناظر»ی ندارد، بلکه حتی در ساحت موقعیت اصلی داستانیِ دراماش هم سرگردان و فاقد مرکز ثقل است. اصلاً درام مرکزی فیلم حول چیست؟ حول پنهان نگاهداشتن ماجرای یک قتل؟! حول تأثیر روانی یک قتل بر قاتلینی که آن قتل را پنهان نگاهداشتهاند؟! حول باور یک دروغ که برای لاپوشانی یک قتل گفته شده؟! حول نگهداری از یک زن دارای عقبماندگیِ ذهنی؟! گویی با چند فیلم کوتاه بعضاً مجزا از یکدیگر مواجه شدهایم که با کمترین نسبت تماتیک و درونمایهای و صرفاً براساس زمان وقوع، کنار هم چیده شدهاند و تقدم و تأخر پیدا کردهاند! در این میان، نسبت پایان فیلم با آنچه در کل فیلم میگذرد چیست؟! کدامیک نسبت به آن یکی ذهنیت است و کدامیک عینیت؟ آیا با یک سورئالیسم مثلاً بونوئلی از جنس جذابیتهای پنهان بورژوازی مواجهیم؟! و اگر پاسخ مثبت است، چه چیزی این مثلاً سورئالیسم را میسازد؟ تمثیلها و استعارهسازیهایی که اصلاً معلوم نیست تمثیل و استعاره از چه هستند و مرجع ضمیرشان صرفاً تأویلهای فرامتنیِ برآمده از انتزاع است؟!
اصلاً بیایید فرض کنیم موتور محرکه و چالش درام بوتاکس، در نحوهی زیست «آذر» و «اکرم» بعد از قتل ناخواستهی «عماد» نهفته است. چرا روند این زیستِ دوران پساقتل که قاعدتاً همراه با عذاب وجدان است، عمدتاً تخت و یکنواخت و فاقد کشمکش درامپسند و افت و خیز دراماتیک است؟ چرا برهمریختگیهای رفتاریِ هر از چند گاهیِ کاراکتر «اکرم»، بیروند و بدون پیشزمینه و به لحاظ داستانی، «جامپ کات»گونه است؟ آیا پریشاناحوالیهای کاراکتر «اکرم» فقط خلاصه به دوران پساقتل بود و در دوران حیات «عماد» سابقه نداشت؟! اصلاً میان احوال و رفتار کاراکترهای «آذر» و «اکرم»، پیش و پس از قتل، تفاوت قابل ملاحظهای قابل یافت میشود؟! حالا سوای حرکت نداشتن سیر رفتاری کاراکترها، آیا اصلاً خود قتل به عنوان حادثهی محرک داستانی، توانسته مولد داستان یا تبدیلکنندهی فیلم به دو نیمهی داستانی یا دستکم ایجادکنندهی مسیری داستانی متفاوت از مقدمهگوییهای روایی ابتدای فیلم باشد؟ و اگر نه، آیا با فیلمی مواجه نیستیم که به تبع واقعهی مرکزی علیالسویهاش، خودش نیز به لحاظ روایی و داستانی علیالسویه است؟!
در مجموع با فیلمی فاقد متریال داستانی مواجهیم که صرفاً به سبب برخورداری از متریال نمایشی و استفاده از تصاویر پرگسترهی دارای پسزمینهی وسیع محیط محاصرهکنندهی شخصیت با رنگبندی کدر و سرد و مرده، داعیهدار «فیلم تجربی» بودن است؛ مسألهای که ناشی از فهم مرتجعانهی برخی فیلمسازان ما نسبت به مقولهی «فیلم تجربی» و «فیلم هنری» است.
کاوه قادری
آبان ۱۴۰۰
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|