پرده سینما

سندروم فیلم‌های دنباله‌دار! نگاهی به فیلم «خجالت نکش۲» ساخته رضا مقصودی‎

کاوه قادری


 

 

         

         

 

خجالت نکش۲ رضا مقصودی افتتاحیه‌ی خلاقانه‌ای دارد؛ وقتی فیلم با روایت اول شخصِ سلیس و شیرین کودک خردسالی آغاز می‌شود که نحوه‌ی به دنیا آمدن‌اش، سوژه‌ی اصلی و سازنده‌ی موقعیت مرکزیِ فیلم قبلی بود؛ و مقصودی از این طریق می‌کوشد داستان فیلم جدید را به داستان فیلم قبلی متصل کند.

 

 

به نظر می‌رسد بزرگترین اشتباه رضا مقصودی در خجالت نکش۲ این است که ناشی از موفقیت تجاری فیلم قبلی و جهت تکرار آن در قبال فیلم جدید، عمدتاً کنش و واکنش‌های فیلم قبلی را تکرار می‌کند و یک نیمه‌ی داستانی زمان تلف می‌کند تا شخصیت‌هایش را در موقعیت‌های جدید قرار دهد.

 

 

جدیدترین فیلم رضا مقصودی یعنی خجالت نکش۲ یک ویژگی دارد که به تنهایی توضیح‌دهنده‌ی تمام عارضه‌های فیلم است و آن، دچار بودن به سندروم فیلم‌های دنباله‌دار است! سندرومی که در سینمای تجاریِ همه‌جای دنیا معمول است و از این ناشی می‌شود که موفقیت تجاری فیلم قبلی، سازندگان‌اش را به طمع می‌اندازد که به دنبال ساخت قسمت بعدی آن فیلم بروند؛ بدون آنکه مایه‌ی داستانی لازم برای ساخت فیلم جدید وجود داشته باشد! در نتیجه در فیلم جدید مقصودی، با داستانی مواجهیم که دست‌کم تا یک‌سوم ابتدایی و چه‌بسا تا نیمه‌اش، علتی برای وقوع ندارد و صرفاً براساس حس نوستالژیک ناشی از فیلم قبلی و تکرار اغراق‌آمیزتر عناصر محبوب موتیف‌گونه‌ی فیلم قبلی (مثل حرص و جوش خوردن مرتب زن، ساده‌لوحی و خرابکاری‌های مرتب مرد، کتک زدن مرد توسط زن و امثالهم) پیش می‌رود.

خجالت نکش۲ رضا مقصودی افتتاحیه‌ی خلاقانه‌ای دارد؛ وقتی فیلم با روایت اول شخصِ سلیس و شیرین کودک خردسالی آغاز می‌شود که نحوه‌ی به دنیا آمدن‌اش، سوژه‌ی اصلی و سازنده‌ی موقعیت مرکزیِ فیلم قبلی بود؛ و مقصودی از این طریق می‌کوشد داستان فیلم جدید را به داستان فیلم قبلی متصل کند. این روایت اول شخص البته شخصیت‌های اصلی داستان جدید را هم معرفی اولیه می‌کند و فضای مقدماتی داستان فیلم جدید را نیز شکل می‌دهد. اما آنچه در ادامه‌ی فیلم می‌بینیم، در چهارچوب همان سندروم فیلم‌های دنباله‌دار است؛ به این معنا که داده‌های روایی فیلم جدید، نارس هستند و کنش و واکنش‌های شخصیت‌های اصلی و پیشامدهای متعاقب آن، نمی‌توانند داستان‌زایی کنند و ماجرایی جدید در فیلم رقم بزنند. مقدمه و پیش‌پیرنگ فیلم که توسط کودک خردسال روایت می‌شود، نمی‌تواند منطق روایی لازم در خود داستان را برای موقعیت جدایی زمینه‌سازی ولو ذهنی کند و صرف تداوم اغراق‌یافته‌تر چرخه‌ی کنش و واکنشی خرابکاری مرد در مقابل حرص و جوش خوردن‌های زن ولو با چاشنی شدن حوادث محرکی مانند تصادف وانت، آن میزان از کشش و کشمکش لازم را دارا نیست تا بتواند داستان را به مسیر نقطه‌عطف‌ساز جدایی میان «قنبر» و «صنم» برساند و موقعیت جدایی را واقعی‌سازی و باورپذیر کند و در این میان، پیشامدهایی که قرار است داستان با آن‌ها گُر بگیرد مانند شنیدن کلمه‌ی ازدواج سفید از پای تلفن یا تماشای فیلم اینستاگرامی یک اینفلوئنسر که در آن به اسم معشوقه‌اش «قنبر» اشاره می‌کند، آنقدر سهل و دم‌دستی هستند که نمی‌توانند گره‌افکنی به معنای واقعی در داستان ایجاد کنند؛ در نتیجه، ظاهراً موقعیت بعد از موقعیت در جهان داستانی فیلم پیش می‌آید اما خط داستانی پیش نمی‌رود و کنش و واکنش‌های فیلم نمی‌توانند فیلمساز را به داستان مدنظرش برسانند.

در واقع، با فیلمی مواجهیم که تا میانه‌اش در گره‌افکنی و موقعیت‌افزایی روایی مشکل دارد؛ طوری که موقعیت اولیه، راه را برای موقعیت‌های بعدی باز نمی‌کند و مبنای سؤتفاهم‌سازی‌ها برای شبهه‌افکنی درباره‌ی خیانت «قنبر» به «صنم» آنقدر مستحکم نیست که داستان را به مرحله‌ی بعدی‌اش راه دهد. در نتیجه، فیلم تا میانه‌اش سرگردان و حتی چندپاره است که پیشامدها و وقایع‌اش ارتباط چندانی به همدیگر پیدا نمی‌کنند و حتی ارتباط داستان میان «منوچهر» و «رعنا» با داستان میان «قنبر» و «صنم» هم معلوم نیست. رضا مقصودی دیر موقعیت محرک داستانی‌اش را پیدا می‌کند. پیش‌کشیدن داستان گذشته‌ی «قنبر» و «صنم» و ارتباط‌دار کردن‌اش به داستان زمان حال این دو و همچنین به داستان «منوچهر» و «رعنا»، ایده‌ای بود که فیلم باید نه از میانه بلکه از ابتدا به دنبال آن می‌رفت؛ همچنین است ایده‌ی قرینه‌سازی موقعیتیِ معشوق‌دزدی در داستان گذشته‌ی «قنبر» و «صنم» با داستان حال «منوچهر» و «رعنا» و متعاقب آن معشوق‌دزدی جدید در داستان حال «قنبر» و «صنم» و چرخه‌ی موقعیتیِ «موش و گربه»واری که با توجه به نوع رفتارهای شخصیت‌های «قنبر» و «صنم» در «چزاندن» یکدیگر، «تام و جری»مانند نیز می‌شود! این‌ها دقیقاً همان موقعیت‌هایی بودند که می‌توانستند چرخه‌ی رویدادی داستان را راه بیندازند؛ همچنانکه به سبب وجود همین موقعیت‌ها، نیمه‌ی دوم فیلم از نیمه‌ی اول آن خوش‌ریتم‌تر، منسجم‌تر و دارای انرژی جنبشی بیشتر است؛ گرچه باز داستانی که حتی در نیمه‌ی دوم فیلم هم ارائه می‌شود، مایه‌ی کافی برای پوشش یک فیلم بلند داستانی را ندارد و اینجاست که باز آن بحث «سندروم فیلم‌های دنباله‌دار» مطرح می‌شود.

به نظر می‌رسد بزرگترین اشتباه رضا مقصودی در خجالت نکش۲ این است که ناشی از موفقیت تجاری فیلم قبلی و جهت تکرار آن در قبال فیلم جدید، عمدتاً کنش و واکنش‌های فیلم قبلی را تکرار می‌کند و یک نیمه‌ی داستانی زمان تلف می‌کند تا شخصیت‌هایش را در موقعیت‌های جدید قرار دهد. با این وجود، فیلم جدید مقصودی همچون فیلم قبلی، همچنان از این امتیاز برخوردار است که بیشتر متکی به «کمدی موقعیت» است تا «کمدی کلامی» و اغلب سعی می‌کند از تضاد رفتارها و موقعیت‌ها خنده بگیرد تا شوخی‌های کلامی و بعضاً پایین‌تنه‌ای. فیلم اگر از همان ابتدا شخصیت‌هایش را در موقعیت‌های متفاوت‌تری نسبت به فیلم قبل قرار می‌داد و می‌توانست موقعیت جدید معشوق‌دزدی و تداخل دو ازدواج و بازی «تام و جری»وار شخصیت‌های اصلی‌اش را بیشتر بسط دهد، می‌توانست نمونه‌ی یک «کمدی اسکروبال» ایرانی از نوع طبقه‌ی پایینی باشد! همچنانکه در فیلم اول نیز نوع شنگولی بلاهت‌وار شخصیت «قنبر» در کنار نوع اقتدار شخصیت «صنم» به انضمام نوع سرخوشی موقعیت اصلی داستانی، رگه‌هایی از این نوع کمدی را احراز می‌کرد؛ عناصری که در فیلم جدید یا در اثر تکرار بی‌هدف و یا در اثر تأخیری و نیمه‌جان بودن داستان، آن تأثیر بایسته‌شان را نگذاشتند و از این منظر، فیلمی هدررفته را پیش روی ما گذاشته‌اند.

 

کاوه قادری

تیر ۱۴۰۳

 


 تاريخ ارسال: 1403/4/3
کلید واژه‌ها: نقد و بررسی فیلم خجالت نکش۲ ، رضا مقصودی‎، کاوه قادری، پرده سینما

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.