پرده سینما

رد خون، از کوچه های قونیه تا خاک خوی؛ نگاهی تأویلی به فیلم «مست عشق» ساخته حسن فتحی

هیوا مسیح


 


 

 

 

اهمیت مست عشق در فروش خودش نیست بلکه در این است که راه را برای سینمای یک دهه فراموشی فیلم های خوب غیرکمدی باز می کند. استقبال مردم از فیلم های غیرکمدی پشت سر مست عشق گواه این مدعاست. مست عشق ذائقه ی مخاطب راستین سینما را به مردم برگرداند .حتا افرادی مثل مهران مدیری جرأت کردند درسایه ی این توفیق و توجه آفرینی مست عشق فیلمش را بالا بیاورد و اکران کند. به به! چه جریان سالم و خوبی دارد اتفاق می افتد منتظر موج تازه یی از اکران فیلم های غیر کمدی باشیم.

 

 

مست عشق موفق ترین فیلم حسن فتحی در آثار سینمایی اوست. توفیق سریال هایش به کنار.

 

 

هرچه در رومی  پرگویی بصری هست در مست عشق فشرده مینیمال و موجزگویی بصری موج می زند که درست هم هست.

 

 

در حقیقت فیلم مست عشق جنگ بین شریعت نگری متعصبانه اهالی قونیه و اهالی مدرسه مولانا با طریقت در شخصیت شمس تبریزی است.

 

 

در تذکره هایی چون مناقب العارین افلاکی که منبع بسیاری شمس پژوهان از جمله جناب استاد محمدعلی موحد، استاد صاحب الزمانی، بنده و... دیگران است هیبت و هیات شمس اینطور توصیف شده: شمس مردی بسیار لاغر و استخوانی، قدبلند .....با چشمانی یا نگاهی نافذ و حضوری مهربان و مؤثر و رفتاری بی تعارف و حتا گاهی تندخو دارد که خب با شمایل گوشتالوی شهاب حسینی همخوان نیست.

 

 

طراحی لباس شمس در مست عشق اشتباه است برعکس لباس مولانا لااقل در مقایسه با اطلاعات تاریخی مستند که شمس همیشه لباس تاجران می پوشیده کلاه یا دستار تاجران می گذاشته  لااقل در طراحی لباس شمس مست عشق چنین نمودی نیست بیشتر درویش و قلندر است چیزی که شمس به شدت مخالف بود. 

 

 

 

 

 

هم اول بگویم مست عشق یکی از بهترین آثار سینمایی حسن فتحی است و این سرآغاز دوره ی جدیدی از بهترین های او خواهد بود.

با تیتراژ شروع می کنیم و بعد تیزر تبلیغاتی و متن فیلم:

«برداشتی آزاد از زندگی مولانا و شمس »

فیلم در تیتراژ تکلیف خودش را با مخاطب روشن می کند؛ با این جمله اعترافی درِ هرنوع چالش را بر فیلم، تماشاگر و مخاطب حرفه یی هم می بندد هم باز می کند. یعنی هرنوع اما اگر و نقد و انتقاد در روایت زندگی آن دو بزرگوار با همین «برداشت آزاد» بسته می شود. البته در فیلم، اما  در متن ادبی و تاریخی که فیلم از آن اقتباس شده است باز می شود. چون برداشت آزاد از یک رمان بسیار تفاوت دارد با یک امر تاریخی که تقریباً همه چیزش در اختیار است. چیزی که علی حاتمی بزرگوار به آن بی‌توجه بود. علی حاتمی با همین برداشت آزاد کاری می‌کرد اگرچه در اثرش زیبا و‌جذاب بود اما نتیجه اش تحریف تاریخ بود و گم شدن حقیقت یا حقایق. از سلطان صاحبقران اش بگیرید تا هزار دستان. خطاهای آگاهانه ی او که در زیبایی شناسی هنری به متن تاریخ ایران کرده جبران ناپذیر است. بگذارید مثال بزنم، ترور سردبیر روزنامه «عصر جدید» در هزار دستان و ماجرای رضا خوشنویس و شعبان جعفری کلاً غلط است. صاحب روزنامه متین السلطنه برادر خلیل ثقفی (اعلم‌الدوله) اولین شهردار بعد از مشروطه تهران است، که در دفتر کارش ترور شد نه از طریق پوشش زنانه و داستان مضحک اش در هزار دستان و آن قیافه مسخره از شعبان جعفری که اساساً هیچ سندیت تاریخی ندارد. شعبان اصلاً هم بی مخ نبوده بسیار مردم دار و مدافع ضعفا و... نمی توانی شخصیتی یا شخصیت های تاریخی را قربانی سمبل سازی هنری بکنی، در حقیقت تاریخی و به نقل از کمیسر ۳ حسن‌آباد، نحوهٔ ترور او را در این روز چنین گزارش شده :

«ساعت ۸ و نیم بعدازظهر متین السلطنه نویسنده و سردبیر روزنامهٔ عصر جدید در اتاق کار خود به وسیلهٔ شخص ناشناسی به قتل رسید؛ شخص ناشناسی که خود را در عبا پیچیده بود در محل کار متین السلطنه (در خیابان قوام السلطنه) حاضر شده اظهار می‌دارد که کاغذی به نام او دارد»

باید پرسید جناب حاتمی بزرگوار خود حقیقت چه چیز دراماتیک نداشت که باید چنین شمایلی در هزار دستان بسازید؟ گیرم هنرمندانه. یا این چه استدلالی است که مردم تهران با کنایه به مردم ایران آن موقع، (صحنه بازجویی از مردم توسط رئیس پلیس جهانگیرفروهر) یک مشت کوتوله بودند و عقب افتاده و... می دانم که نگاه سمبلیک در اثر هست اما شما به تاریخ پرداخته اید نه به امر متخیل ... نقد آثار علی حاتمی از این دریچه که نشان دادم بماند برای دیگران که چشم اسفندیارش هزار چشم است. عدم نقد یا نگاه انتقادی به آثار او دلایل غیر هنری و بیشتر اخلاقی تواَم با احترام الکی است.

باری! تیزر مست عشق هم کار هرکه هست در تدوین کلاً جنبه چشمگردانی اش بالاست. حتا نگاه مولانا کات می خورد به کیمیا و یا به مریم یا به ناکجا و... کلاً تیزر معرف یک فیلم شبه عاشقانه است تا عارفانه که سوژه فیلم است آن هم زندگی مولانا و شمس با آن بار تاریخی عرفانی عجیب و غریب اش که دلیل علاقه و کشاندن مردم به سینماست، البته تیزر با همین رویکرد عاشقانه موفق هم هست.

بد نیست بدانیم:

عصری که مولانا در آن زیسته، از پر آشوب‌ترین و متزلزل‌ترین دوره‌های حکومت سلجوقیان در آسیای صغیر است. سپاهیان مغول که شرق را تصرف کرده بودند، پس از تسلط بر خوارزم و عراق، به علت عبور جلال‌الدین خوارزمشاه از آناتولی، شهر سیواس را ویران ساخته، به آتش کشیدند و قبل از ورود سپاه سلجوقی به آنجا، شهر را ترک کردند. متقابلاً سپاهیان سلجوقی، به گرجستان  که متحد مغولان بودند حمله و برای انتقام از مغولان، آنجا را ویران کردند. علاءالدین کیقباد که امپراتور درخشان‌ترین و لرزان‌ترین دوران حکومت سلجوقیان بود، گروهی از خوارزمشاهیان را در جلگه ارزروم سکونت داد، اما متاسفانه، زمانی که مغولان با لشکر تازه نفس به شهر حمله کردند بسیاری از مردم را قتل عام و ارزروم را به چنگ آوردند، این پادشاه ضمن پرداخت به امور داخلی آناتولی، با جلوگیری از حمله مصریان به شهر خربوط، همواره برای ایجاد دولتی مستقل در ستیز بود. پس از علاءالدین در سال ۶۳۵ ه. سلجوقیان با سپاه مغول که شهر ارزروم را غارت کرده و مردم را قتل عام کرده بودند، روبرو شدند و شکست سختی خوردند و از آن پس، سلجوقیان آسیای صغیر، حکام دست نشانده مغولان شدند. پس از حکومت رکن‌الدین قزل ارسلان چهارم با وزرات معین‌الدین (که در سریال مولانا به نام رومی ساخت ترکیه به عمد و بی هیچ منبعی او را عدل اصفهانی می نامند انگار از بخش ایرانیّت مولانا که بر کل قونیه و تاریخ فرهنگی ترکیه سایه انداخته انتقام می گیرند.

این موضوع  در سلجوق نامۀ ابن بی بی به تفصيل آمده است. معین الدّین پروانه مخالف سلطان بوده و روابطی پنهانی با مغول داشته است. در سریال رومی عمداً شمس الدین عدل اصفهانی آمده که به کل غلط است. شمس الدین عدل اصفهانی اتفاقاً یکی از عرفا و علمای روزگار بود ) غیاث‌الدین کیخسرو سوم با حمایت معین‌الدین که همدست مغلولان بود به سلطنت رسید و با قتل او در ارزنجان، سراسر قلمرو سلجوقیان زیر تسلط غیاث‌الدین مسعود قرار گرفت. غیاث‌الدین که دوران سلطنتش با آشوب سپری شده و علاءالدین کیقباد سوم به‌جای او به سلطنت رسید که با مرگ او توسط مغولان در سال ۷۰۸ ه. امپراتوری سلجوقیان پایان یافت و حکومت‌های جدید محلی در سراسر آناتولی به قدرت‌نمائی پرداختند.

در فیلم مست عشق و سریال رومی مغولان تا بیخ گوش قونیه و مولانا رسیده اند. جالب اینکه هرگز دستشان به مولانا نرسید. او که از بیم مغولان در کودکی به همراه خانواده خراسان بزرگ را ترک می کند حالا در میانسالی باز زیر سایه همان بیم است. اما فیلم به درستی بر حضور مغولان تاکید دارد. و از همانجا وارد زندگی شمس و مولانا می شود.

یاد خاطره یی افتادم در مراسم جشن حافظ که بنده نیز تندیس حافظ یک عمر فعالیت نوشتاری را دریافته بودم و حسن فتحی نیز جایزه حافظ را دریافت کرده بود در نشست شبانه میهمانی جشن حافظ که اتفاقاً روز چپ دست ها هم بود و بنده و ایشان و لاله اسکندی هر سه چپ دست عکسی هم به یادگار گرفتیم و... آنجا صحبت شمس شد و... جناب فتحی گفت اتفاقاً میخواهم فیلمی در این باره بسازم که بنده کتاب شمس تبریزی ام را پیش کشیدم و صحبت هایی شد و پس از آن دیدار و گفت و گو کتاب را به ایشان تقدیم کردم و... شادمان و منتظر که فیلم کی ساخته خواهد شد ‌بعد هم کرونا و... و حیف و صد افسوس که نشد در نوشتن فیلمنامه همقلم باشیم.

باری زمان گذشت تا آنهمه جنجال در ساخت و بعد هم اکران و باز هم جنجال بر سر اینکه این فیلم فلان است و بهمان. از نظرورزی برخی جنابانِ منتقد و نظرورز که تا توانستند موج منفی آفریدند فرصتی شد تا بعد از کمی فروکشی این نظرات و فروش حیرت انگیز فیلم (دلایلش را در ادامه خواهم نوشت) مست عشق را ببینم و اتفاقاً بر خلاف آنچه موج آفرینی شده بود فیلم را بسیار در خور توجه و اهمیت یافتم البته نقدهایی هم دارم که در پی می آید.

از آنجا که سریال رومی ساخت ترکیه از زندگی مولانا و شمس را دیده بودم از شدت تشابه در فرم ساخت شگفت زده هم شدم. سکانس های مشابه، دیالوگ های مشابه، روایت مشابه، با اینکه مست عشق در ساخت مقدم و شاید همزمان بوده باشند اما در اکران با کمی پس و پیش به هم نزدیک اند. قطعاً نه کارگردان رومی و نه حسن فتحی به راش های فیلم یکدیگر دسترسی داشتند، نه به فیلمنامه، تا تحت تأثیر هم قرار بگیرند. اما گویی از روی هم نوشته اند و ساخته اند. که خب دلیلش خود منبع یا منابع موضوع فیلم است. این نوشتم که فردا اگر سریال رومی پخش شد از دید نظرورزان مست عشق متهم به تقلید نشود.

ساخت سریال شبیه به همان روش معمول سریال سازی ترکیه یی پر از اطناب و پرگویی بصری است و البته دست و دلباز در خرج زمان آن هم استفاده ۹۹ درصدی از تکنیک اسلوموشن. برخلاف مست عشق که فرصت کمی دارد تا به زندگی مولانا و شمس بپردازد. پس هرچه در رومی  پرگویی بصری هست در مست عشق فشرده مینیمال و موجزگویی بصری موج می زند که درست هم هست. مست عشق موفق ترین فیلم حسن فتحی در آثار سینمایی اوست. توفیق سریال هایش به کنار.

حال علاوه بر اطلاعات اندکی که در بالا عرض کردم حاشیه هایی لازم است تا به خود فیلم بپردازیم.

نخست اینکه:

هر دوی این بزرگواران یعنی مولانا جلال الدین و شمس تبریزی در دوران اوج تسلط مذهب سنی و حکومت آنها در کل خاورمیانه زندگی می کنند. چه از طریق حکومت سلجوقیان و چه پدران مذهبی که به دربارها راه یافته بودند، از طرفی اوج ظهور عرفا و علما و صوفیان و دراویش و قلندران است.

از سوی دیگر حکومت مقتدر سنی مذهب سلجوقی چهارچوب زیست در سایه شریعت و سنت را محکمتر کرده است. این نکته را عرض می کنم که بدانیم ناخودآگاه زیست شیعی جناب فتحی و نویسنده فیلمنامه در نوشتن و ساخت فیلم تأثیر جالبی در فضا و شخصیت پردازی گذاشته که اشاره خواهم کرد. همانطور که زیست سنی در سریال رومی تأثیر زیادی دارد. در سریال همه چاکر و نوکر هم هستند و مدام مثل چینی ژاپنی ها خم و راست می شوند همه دست به سینه مثل فرم دست بسته نیایش کردن که سنت است در همه جا حضور دارند. در فیلم مست عشق چنین رفتاری نیست یا در حداقل است. دست به سینه بودن در فرهنگ رفتاری مست عشق نیست زیرا ساخت و بافت جامعه قونیه در ناخودآگاه زیست شیعی نویسندگان پرداخته شده.

قونیه ی مست عشق جامعه شیعی یا ایرانی است -اما به درستی با مردمی به شدت متعصب -حداقل در نمود ظاهری اش از فرهنگ زیست مذهبی سنی خبری نیست که اتفاقاً هم شمس و هم مولانا پرورده این مذهب اند گرچه تفکر و رفتار شمس شیعی است هم در سریال رومی و هم مست عشق. اعتراضی، اصلاحی و انتقادی است اما نه در بستر شریعت بلکه در بستر طریقت. که این همه تحت تاثیر جهانبینی  عطار نیشابوری است. چه در مولانا و چه در شمس. در حقیقت فیلم مست عشق جنگ بین شریعت نگری متعصبانه اهالی قونیه و اهالی مدرسه مولانا با طریقت در شخصیت شمس تبریزی است.

بد نیست بدانیم مولانا زمینه های شناختی و زیستی با عرفان مکتب خراسان را از کودکی و‌نوجوانی در بلخ خراسان بزرگ و در کنار پدرش آموخته بود آثار عطار و سنایی و نظامی را بلعیده بود، پس زمینه پذیرش سخنان شمس برای او چندان غریب نبود. اینطور نبوده که شمس او را با یک سؤال در بازار شکرفروشان یا پنبه فروشان شخم بزند و از یک‌چیز به چیزی دیگر مبدل کند.

شمس از ۱۶ سال قبل از ورود به قونیه مولانا را در دمشق و شام و... دیده بود پنهانی پای منبرش نشسته بود، اما هنوز تردید داشت که او همان است که سّر درونش را با او درمیان بگذارد.

تا اینکه در خوابی می بیند هاتفی آواز داد «به قونیه برو! ولی یی که در پی اش هستی آنجاست...»  قونیه آن زمان جزو  ترکیه عثمانی نبود، چون اصلاً عثمانی یی وجود نداشت. آنجا قلمرو ایران زیر پرچم سلجوقیان بود. سرزمینی امن و البته یکی از شهرهای علمی و ادبی آن زمان، مثل نیشابور و دمشق. به همین دلیل پدر مولانا به آنجا می رود.

اگرچه ابتدا به شهر می روند مولانا همانجا نزد پدر و دیگران آموزه هایش کامل می شود. همان جا با گوهرخاتون ازدواج می کند، احتمالاً پس از مرگ گوهرخاتون به قونیه نقل مکان می کنند. درباره حکومت سلجوقیان تاریخ میگوید:

در زمان حکومت سلجوقیان روم، قونیه به اوج ثروت و نفوذ خود رسیده بود که پس از فروپاشی سلجوقیان روم، تحت فرمان قرامانیان قرار گرفت، و در نهایت در سال ۱۴۸۳ توسط امپراتوری عثمانی در قرن پانزدهم تصرف شد. عثمانی ها در اواخر قرن ۱۳ قدرت گرفتند در دوران عثمانی، واژهٔ «ترک» نامی بود که برای کوچ‌نشینان ترک‌زبانِ آناتولی استفاده می‌شد و زمانی که از آن برای نامیدن فرمانروایی عثمانی، پادشاهان این سلسله یا ردهٔ فرمانروایان بهره بردند، برداشتی توهین‌آمیز از آن می‌شد و عثمانی‌ها که ترک‌ها را «اَتراک بی‌ادراک» به معنای «ترک‌ها، مردمی که از فهمیدن عاجزند» می‌نامیدند انتساب خود به آن‌ها را برنمی‌تافتند (در حالی قوم ترک به ویژه آذری ها مردمی بسیار باهوش و مقتصد بودند) و... پس از جنگ استقلال ترکیه این شهر یعنی قونیه به بخشی از جمهوری ترکیه بدل شد.

بدنیست بدانیم بنیانگذار امپراطوری عثمانی ارطغرل قاضی پدر عثمان  یکم بود که اتفاقا در زمان مولانا و شمس یکی از قدرت های پشتیبان علاالدین کیفباد سلجوقی بود.

نکته مهم این است که درزمان شمس تبریزی و مولانا هم در تبریز و هم قونیه زبان مسلط زبان فارسی بود. زبان مادری شمس ترکی باستان یا تات ایران بود، اما زبان غالب مثل الان فارسی بود به ویژه در دربار سلجوقیان زبان رسمی مکتوبات و گفتاری فارسی بوده.

اما به هر حال شمس به دلیل زیست در منطقه به دیگر زبان های آذری و زبان پهلوی و رومی مسلط بود یعنی زبان آذری تبریز و خوی امروز. شمس می‌گوید: «زبان فارسی را چه شده‌است؟ بدین لطیفی و خوبی، که آن معانی و لطافت که در زبان فارسی آمده‌است و در تازی نیامده است.» شمس با این زبان‌ها شعر و گفتاری ادبی دارد که در آثار به جامانده دیدنی و خواندنی است.

مولوی نیز علاوه بر فارسی به زبان آذری و ترکی و یونانی زمانه خود مسلط بود.

باری برسیم به فیلم:

نکته یی که در فیلم لازم به تحقیق بیشتری بود سلطان یا حاکم سلجوقی عصر مولاناست. یعنی علاالدین کیقباد که خیلی اهل ادب و فرهنگ و... است. نمی دانم به چه دلیل از زبان وزیر سلجوقیان که نقش ضد مولانا و شمس را دارد سلطان را نوجوانی خام معرفی می کند که چنین نیست.

باری! نکته بسیار مهم در فیلم مست عشق که باید توجه کرد و هرنوع نقدی را از این درچه دید این است که در اصطلاح نقد ادبی و سینمایی، فیلم با اتکا به پیشزمینه فرهنگ عمومی و آگاهی عمومی مردم بر زندگی مولانا و شمس ساخته شده، که تا حدودی چشم اسفندیار (نقطه نفوذ و ضعف) فیلم هم همینجاست و البته نقطه قوت اش هم هست. چرا که ماجرای شمس و مولانا به ویژه طی کمتر از یک دهه پر از روایت های متناقض و آشفته و کینه توزانه و انکاری و... بوده است تا جایی که در ابلهانه ترین شکلش تحت تاثیر جریان همجسنگرایانه در دنیا و پروپاگان رسانه یی و حمایت از این گروه انسانی رابطه شمس و مولانا را با این قیاس سنجیده اند. در حالی که مولانا عمری ست همسر و فرزندانی دارد و شمس هم بعدا با کیمیا ازدواج می کند که باز در ادامه به آن می پردازم.

(می گذریم از سوتفاهم و بد فهمی و کج فهمی و نادانی نویسنده کتاب کیمیاخاتون که آگاهانه (به خیال خودش) دست به تخریب مولانا و شمس می زند و مثلاً فمینیست است و...) و نقدهای ناشیانه بر مست عشق.

وقتی اثری با تکیه یا بر فرض بر آگاهی عمومی ساخته می شود کمی دست کارگردان را باز می گذارد و خیالش راحت است که بالاخره مردم اطلاعاتی دارند و نیازی به جزییات زیاد نیست. مست عشق چنین دیده است. فرض بر این است که مردم آن دو را می شناسند البته تا حدودی. بنابر این مخاطب فیلم دیگر نخبگان یا پژوهشگران ادبیات عرفانی نیست چون فیلم نمی تواند با نگاه و جستارهای آنها برابری یا هماوردی کند که اگر قصدش این بود بدون شک جناب فتحی باید سریال می ساخت، تیم پژوهشی و... می داشت.

خود پیداست که فیلم نسل جوان را در رأس چشم اندازش نشانه رفته است و عموم مردم. که بنظر انتخاب و نشانه گذاری خوبی است. به همین دلیل در انتخاب بازیگرانش هم سراغ سوپرها می رود . پارسا پیروز فر، شهاب حسینی و از ترکیه دو سه چهره ی آشنا در ایران به واسطه ی مسمومترین شبکه ی مجعول و مجهول یعنی «جِم».

هرچه هست این دو پشتوانه را اضافه کنیم به فرهنگ عمومی و آگاهی نیمه نصفه از زندگی شمس و مولانا. فیلم براین مفروضات استوار است. و هم این هوشمندی که نسل جوان حتماً بعد از فیلم سراغ آثار ادبی برای شناخت بیشتر خواهد رفت که همینطور هم هست. لااقل در مناسبات بنده چنین  است.

از بازیگران شروع می کنیم: پارسا پیروز فر و شهاب حسینی ممکن است برای بنده نویسنده یا صاحب کتاب شمس تبریزی که تصاویری ذهنی یا خیالی از آن دوبزرگوار دارم همخوان نباشد، انتظار همچون منی را برنیاورد؛ که خب این امری شخصی است در تذکره هایی چون مناقب العارین افلاکی که منبع بسیاری شمس پژوهان از جمله جناب استاد محمدعلی موحد، استاد صاحب الزمانی، بنده و... دیگران است هیبت و هیات شمس اینطور توصیف شده: شمس مردی بسیار لاغر و استخوانی، قدبلند .....با چشمانی یا نگاهی نافذ و حضوری مهربان و مؤثر و رفتاری بی تعارف و حتا گاهی تندخو دارد که خب با شمایل گوشتالوی شهاب حسینی همخوان نیست. شمس مدام در روزه و کم خوراک است به ویژه اینکه مدام درسفر است آن هم اغلب با پای پیاده ... این چهره ی در واقعیت تاریخی در شهاب حسینی  پیدا نیست.

اتفاقاً شمس در سریال رومی ترکیه به آن شمایل نزدیکتر است. یا توان گریم چنین نمودی را القا می کند. اتفاقاً مصاحبه یی با بازیگر شمس آن سریال دیدم که چقدر خود اهل عرفان و مطالعه و شناخت جدی شمس و مولانا بوده و دلش میخواسته روزی این نقش را بازی کند و... به نظرم بازی او بسی دلنشین تر از بازی شهاب حسینی است که گاه لات منشانه، مستانه و گاه منبروار مثل خسرو شکیبایی در نقش «سید حسن مدرس» است. اگرچه فیلم هرچه پیش می رود بازی شهاب هم تغییر می کند از پس و پیش فیلمبرداری سکانس ها اطلاعی ندارم اما این برداشت می شود که حسینی رفته رفته در نقش پخته تر می شود. به نظرم طراحی لباس شمس در مست عشق اشتباه است برعکس لباس مولانا لااقل در مقایسه با اطلاعات تاریخی مستند که شمس همیشه لباس تاجران می پوشیده کلاه یا دستار تاجران می گذاشته  لااقل در طراحی لباس شمس مست عشق چنین نمودی نیست بیشتر درویش و قلندر است چیزی که شمس به شدت مخالف بود. شهاب خیلی سعی کرده در نقش شمس فرو برود حتا اجازه داده شخصیت شمس او را ببلعد اما جز در مواردی موفق از آب در نمی آید. شاید، اگر مدتی در زندگی و نوشته های شمس غرق می شد (احتمالاً کمابیش چنین کرده) نتیجه بهتر بود. عرض کردم تا اینجا جنبه انتقادی کاملاً شخصی و شناخت پژوهشی بنده از شمس است اما آیا این مهم است؟ برای نسل جوانی که اصلاً جز نامی از آن دوبزرگوار نشنیده مهم است؟ نه، بنابراین شهاب حسینی حتما پاسخگوی او هست حتا اگر منطبق با چهره ی تاریخی شمس نباشد.

در مورد پارسا پیروز فر هم همین نکات صدق می کند. کاش چندماهی این دو بزرگوار معتکف در آثار و اندیشه های شمس و مولانا بودند اما باز آیا مهم است؟ برای بنده بله اما برای جوان نسل امروز که نیما و شاملو و... را نمی شناسد تا چه رسد به حافظ و فردوسی و شمس و مولانا  نه مهم نیست. چرا که هر بازیگر دیگری هم جای این دو بود باز هم اما و اگر وجود داشت. نکته اینجاست که چقدر این دو بازیگر توان نزدیک شدن به آن آگاهی تاریخی را در بازی شان دارند. که به نظر تا حدودی قابل قبول است. اما خطاها آنجا دیده می شود که مولانا پس از گم شدن شمس دچار افسردگی می شود. از طرفی درست از همان روزهای اول آشنایی وارد مراتب روزه و همپای شمس پیش می رود چهره اش زرد و کم کم تکیده می شود اما این تغییرات در فیلم و چهره پارسا وجود ندارد یا قانع کننده نیست.

شمس حتا در سکانس های پایانی که در تنهایی در کاروانسرایی مخروبه برای خودش بیهوده روز می گذراند، و انگار منتظر آمدن کسی هم هست، تپل تر از قبل و سرحالتر است در حالی که او هم زخمی است و هم در فراغ مولانا و مسئولیتی که دارد دچار افسردگی روحی است. اگر چه بعداً حتا در واقعیت تاریخی اساساً خودش به موقع تصمیم می گیرد مولانا را ترک کند که تا نکند مولانا به وادی هشیاری بعد از فنا و بقا نمی رسد. شمس همان شب قونیه را ترک می کند تا ماه ها بعد ردش را در تبریز و دمشق می گیرند و مولانا پسر بزرگش بهاءالدین را به دنبالش می فرستد که این بار با سلام و صلوات و جشن از او استقبال می شود و... اما باز هم شرارت مریدان و شریعتیان سر بر می آورد و مشکلاتی درست می شود که شمس به قول خودش: خواهم این بار چنان رفتن که کسی ندادند کجایم من. برای همیشه رفته و گم می شود.

 

جنگ و تصاویرمکرر:

 

در ظاهر امر شاید اگر در مست عشق صحنه های جنگ کمتر می شد این بخش های زندگی شمس و مولانا پررنگ تر و قصه کامل تر به چشم می آمد. چرا که صحنه های جنگ چنان پر قدرت است که همان چند نمای اول برای نشان دادن سایه ی تاریک مغول بر جغرافیای قصه و فیلم کافی بود.

اما دلیل تأکید کارگردان بر جنگ که نقطه ضعف فیلم نزد بعضی منتقدان است، اتفاقا تأکید تاریخی جنگ نیست، نمی خواهد اکشن بازی کند خوب می داند در صحنه های جنگ قصه یی ندارد، زیبایی مست عشق در این است که کل صحنه های جنگ کشمکش درونی انسان هاست با خود. یعنی حسن فتحی خیلی خوب ماجرای فرم و محتوا را در ساختار فیلمش دریافته و برساخته، از این منظر فرم کار به فیلم های بزرگ سینمای دنیا همچون همشهری کین و گتسبی بزرگ پهلو می زند. حتماً خواننده گرامی دقت دارد که منظورم در ساخت و بافت فرم و محتوای فیلم است نه محتوی فیلم. صحنه های جنگ و حضور بسیار قوی و بازی حیرت انگیز ابراهیم چلیک‌کول در نقش اسکندر که حتماً او را به آینده یی بهتر پرتاب خواهد کرد که البته مدیون کارگردانی دقیق حسن فتحی و دیگر عوامل است؛ استعاره یی از جنگ درونی مولانا و شمس و آموزه های شمس و اساساً عرفان ایرانی هم هست. جنگ نفس آدمی با جان است جنگ مدام علاءالدین پسر ناخلف و حسود و خشمگین مولاناست با خودش و با حقیقت ... اینجاست که تکرار صحنه های جنگ نه فقط پر بیراه نیست بلکه کاملاً لازم جلوه می کند مخصوصاً با ورود دختر مسیحی مریم و بیرون کشیدن اسکندر از صحنه های جنگ و رمز گشایی و آن پایان بندی درخشان. اسکندرِ عاشق پس از گفت و گو با مولانا برجنبه ی خشن انسانی‌ و نفسانی اش غلبه می کند. صحنه ی عریان شدن در برف و دوباره خواهیِ مریم از همسر مولانا کراخاتون را به یاد آورید. داستانکی جانبی بسیار قدرتمند که یک جا بار معنایی همه ی سیر و سلوک و عبور از نفس به جان یا حقیقت را به دوش می کشد خاصه وقتی ملبس به لباس سماع شده وارد خانقاه مولانا می شود. البته این سکانس در نورپردازی و میزانسن آن شکوه معنوی بایسته و شایسته را ندارد اما با توجه همان پشتوانه فرهنگی عامه تماشاگران را قانع می کند. این را آشکارا موقع دوبار تماشای فیلم درکنار مردم دریافتم.

شخصیت های جانبی و بازیگران ترکیه یی هم جای حرف دارد. کیمیا فرزندخوانده مولانا و کراخاتون است بسیار دوستش می دارند در خانواده جای ویژه یی دارد (برعکس سریال رومی که آنجا در حد خدمتکار است) کیمیا اهل کتاب است بسیار انسان عمیق و عارف مسلک است. اهل سماع هم است او در زندگی تاریخی اش (در منابع) پنهانی سماع می کند. اتفاقا این کیمیاست که شیفته شمس می شود و دل از او می برد و شمس پیشنهاد ازدواج می دهد وگرنه شمس می داند فاصله سنی شان زیاد است و چنان و چنین. اما یادمان باشد رعایت فاصله سنی برای ازدواج محصول مدرنیته است، نمی توان با این منطق درست امروزی منطق سنتی خاصه نزد اهل تسنن را به نقد کشید و شمس یا هر کسی را محکوم کرد. چنین ازدواج هایی در آن زمان عادی بود.  دلایل مرگ زودهنگام کیمیا در فیلم پیدا نیست، اما رابطه عاشقانه و محترمانه بینشان عالیست. حتا خیلی میزانسن ایرانی از نوع رفتار چیدمان قاجاری در سریال های حسن فتحی را دارد و به زیبایی صحنه ها افزوده است.

به نظر شخصیت مریم در داستانک فرعی، همان دختر مسیحی بَرده، بسیار غنی تر است و پخته تر از کار در آمده، میدان بازی اش هم باز و بسیار است و بازیگر ترک هم الحق سنگ تمام گذاشته و بازی درخشانی دارد. اما به کیمیا فرصت بازی داده نشده که اتفاقاَ شخصیت مهم تاریخی و محوری در زندگی شمس و مولانا و بخش زیادی از قائله ی دشمنی با شمس به او بر می گردد و یکی از مهم‌ترین دلایل دشمنی مریدان و پسر مولاناست. اما حیف که به چند صحنه رمانتیک بسنده شده و آنچه هست به نظرم کافی نیست. اگرچه در ساخت سینمایی یعنی بهره مندی از سوپربازیگران ترک جذاب است.

 

دلایل فروش فیلم:

 

نخست انتخاب سوژه ی مهم و مشهور، انتخاب بازیگران ایرانی و ترک، که عرض کردم با دو پشتوانه ی فرهنگ عمومی در عرصه شعر و ادبیات ایران و فضای ساخته شده شبکه «جِم» و شهرت بازیگرانش. که به نظر انتخاب هوشمندانه و درستی است. اما دلایل دیگری در فروش فیلم هست، برخلاف تصور بسیاری از کارگردان ها و تهیه کننده ها و سرمایه گذاران سودجو، لزوماً فیلم کمدی مردم را به سینما نمی کشاند. اگرچه سینمای کمدی جای خودش را دارد و عیبی هم بر این نوع فیلم ها نیست. نکته اینجاست که هجوم همه جانبه و اصرار بر ساخت فیلم های کمدی که دیگر کمدی نیست بلکه هزل است و هجو و لودگی با شوخی های جنسی و جنسیتی از نوع جوک های روزمره بارش را خالی می کند و زمینگیر می شود. اشتباه دست اندکاران حوزه سینمای موسوم به کمدی این است که یادشان رفته این مردم بسیار باهوش تر و جلوتر از آنها هستند. به هرحال  ظرف خندیدن هم برایشان حدی دارد بنابراین خستگی مردم از بیخودی خندیدن و لودگی و نبود فیلم های خوب غیر کمدی تا حدی آن فیلم ها را تحمل می کنند اما درست در اوج فروپاشی فیلم های کمدی است که مست عشق با آنهمه جنجال اکران می شود و اتفاقاً به شدت خلاء نیازمردم به فیلم غیر هجو و هزل را پر می کند. ناگهان از شب یا شب های اول اکران گوی سبقت را می رباید و همچنان دارد می فروشد و شک ندارم در اکران جهانی هم مورد استقبال واقع شود. چه در اروپا چه در امریکا منتظر درخشش فیلم در پخش جهانی اش باشید.

نکته دیگری که باید توجه کنیم عبارت «می فروشد» است یا مبلغ «میلیاردی فروخته» است. یادمان باشد اینجا می فروشد کنایه و استعاره یی از تعداد تماشاگران هم هست. جنبه شناختی موضوع این است که مردم ما بسی و همچنان فرهیخته اند، همانقدر که به سینمای کمدی اهمیت می‌دهند به سینمای غیر کمدی هم باور دارند. حتا پایش برسد می‌توانند سینمای کمدی را از هم فرو بپاشند. مردم ایران به این راحتی نمی خندند مگر از دید آسیب شناسی نیاز به شادی در جامعه ی افسرده به هر دلیلی.

اهمیت مست عشق در فروش خودش نیست بلکه در این است که راه را برای سینمای یک دهه فراموشی فیلم های خوب غیرکمدی باز می کند. استقبال مردم از فیلم های غیرکمدی پشت سر مست عشق گواه این مدعاست. مست عشق ذائقه ی مخاطب راستین سینما را به مردم برگرداند .حتا افرادی مثل مهران مدیری جرأت کردند درسایه ی این توفیق و توجه آفرینی مست عشق فیلمش را بالا بیاورد و اکران کند. به به! چه جریان سالم و خوبی دارد اتفاق می افتد منتظر موج تازه یی از اکران فیلم های غیر کمدی باشیم.

فیلمنامه به نظرم فیلمنامه علیرغم ساختار جالب و تازه اش در روایت، انگار کمی شتابزده نوشته شده. حتا اگر دو شخصیت حرفه یی آن را نوشته باشند. منظورم در پرداخت دو شخصیت محوری و البته جهانی یعنی شمس و مولاناست. آنچه در فیلمنامه و فیلم از این دو شخصیت می بینیم گرته یی یا صورتی از آن دو بزرگوار است. و عرض کردم آنچه ممکن است ما را یا مخاطب را قانع یا راضی کند پشتوانه آگاهی و فرهنگ شناختی و عمومی خودمان است. قرنها پشتوانه چه مکتوب چه شنیداری پس ذهن انسان ایرانی و فارسی زبانان از مولوی و شمس وجود دارد، فیلم به شدت از این پشتوانه سود می برد، اما در خودش، کمتر قانع کننده است. حتا وقتی به کرامات شمس ناخنکی می زند (به آب انداختن کتابهای مولانا و خشک برکشیدن آنها) که خیلی هم خوب از کار در آمده اما کافی نیست.

واقعه ی گفت و گوی شمس و مولانا در بازار شکرفروشان که اولین برخورد آن دو است و در حقیقت روز واقعه یی است برای خودش فقط در کلام و دیالوگ خلاصه شده و بیشتر ادبیات است تا سینما. لحظه غش کردن شمس اشتباه اجرا شده، در متن افلاکی آمده که شمس پس از پاسخ مولانا به یکی دو سؤال ناگهان شور و حالی دست می دهد نعره یی زده بیهوش می شود. در فیلم متأسفانه این اتفاق بعد از پرسش مثلاً غافلگیرکننده شمس از مولانا اتفاق می افتد آن هم نه چندان قدرتمند. در حالی که می توانست با استفاده از حقیقت تاریخی و امکانات ویژوال یا جلوه های ویزه بهترین درخشان‌ترین و با شکوه ترین صحنه را بنویسد و ساخته شود. که با شکوه ترین و مشهور و مهم‌ترین صحنه تاریخی دیدار آن دو بزرگوار است می توانست صحنه یی سینمایی در معرفی شمس و مولانا را خلق کند که تاکنون سابقه نداشته. که به نظرم از دست رفته است. مسأله با چشم بستن شمس و وزیدن باد و پراکندن برگ های خزانی هم حل نمی‌شود.

درست برعکس توجه به مرگ یا قتل فرضی شمس در آغاز فیلم که بسیار قدرتمند است. اگرچه غیرمستقیم تلاش شده، نویسندگان از چندین روایت قتل شمس روایت غالب در فرهنگ و منابع ترکیه یی را انتخاب کنند. اما برخورد هوشمندانه با آن چاه متهم که جسد شمس را در آن انداخته‌اند یعنی به دستور پسر کوچک مولانا، با قدرت به آن روایت خط بطلان می کشد. چرا که فرهنگ بیزانسی ترکیه عمری است تلاش می کند اینطور القا کند که مزار شمس همان چاه است و از آن بهره برداری مالی کند.

در روایت افلاکی مهم‌ترین منبع و زندگی نامه نویس شمس، که بنده در کتاب شمس تبریزی ام آورده ام بسی حیرت انگیز و سینمایی هم هست. علاءلدین شمس را به بیرون فرامی خواند. هیچ کس شک نمی کند. اما لحظاتی بعد چنان نعره یی در کوچه می پیچد که مولانا و... بیرون می ریزند و چند مرد بیهوش افتاده را می بینند و ردی از خون که در تاریکی گم شده.

شمس رفته و عاقبت در خوی، نه لزوماً به خاطر آن زخم، بعدها در پیرسالگی به پایان عمرش می رسد. بنده در همان کتاب از میکروفیلمی می گویم که قبل از انقلاب توسط دکتر مجتبی مینوی، در کتابخانه استامبول کشف می کند که سند سلطنتی از سلاطین عثمانی است مبنی بر اینکه ۲۰۰ تا ۴۰۰ سال بعد از مرگ شمس برای زیارت قبر او به خوی سفر می کنند. این سند قبل از کتاب های ارزشمند استاد موحد و دیگران منتشر شده است. رد خونی از کوچه های قونیه تا خوی تبریز که خانه ی شمس و تاریخ زندگی شمس را روایت می کند و اتفاقاً جوهره ی پنهان زندگی و قتل اوست. مست عشق نه از این واقعه بلکه یکی از روایت ها را انتخاب و به زیبایی مطرح میکند.

باری نخستین بار در دوران خبرنگاری ام بیش از ۲۰ سال پیش در سفری به خوی که رد این خون‌ را گرفته بودم‌ به مناره یی رسیدم و ازش عکس هم گرفتم. اهالی می گفتند میل شمس. بعداً گزارشی نوشته در روزنامه «ایران» اگر درست یادم باشد منتشر کردم. در متن میراث فرهنگی را تحریک کرده بودم که کاری بکند و خوشبختانه جواب داد. تماسی گرفتند و جلسه یی و پس از آن گویا اقداماتی شد و... بعدها دیدم که آنجا را حسابی درست کرده اند و الان هم بسیار جای دیدنی است و می‌تواند بهتر از این با سویه گردشگری جهانی در حد ماجرای مولانا در قونیه باشد، که نیست. اراده ییی نیست وگرنه قابلیت دارد بسی بیشتر از حد تصور.

باری! به فیلم بر می گردیم.

موسیقی فیلم خیلی درست و زیبا کار شده، تدوین مناسب با ساختار فیلم اتفاق افتاده، جلوه های ویژه جز مواردی اندک از زیربار تصنع جان سالم به در برده است. بازی های تیم هنرپیشگان ترکیه قوی تر است و چه خوب! زیرا توان کارگردان را در مدیریت هنرپیشگان غیر فارسی نشان می دهد. نکته مهم در فیلم زمان ورود شمس به قونیه است. شمس در ۱۶ آذر ۶۴۲ قمری۶۲۳ شمسی برابر با ۲۹ نوامبر ۱۲۴۴ میلادی وارد قونیه می شود و تا پایان زمستان و در مجموع ۱۶ ماه در قونیه و نزد و منزل مولاناست، سه بار مولانا را ترک می کند و دوباره بر می گردد. چه خود مولانا به دنبالش به شام می رود و چه پسرش را می فرستد. پس از نخستین بار غیبت شمس، نامه یی از شمس به مولانا می رسد که به  شام رفته و بعد تبریز. شمس گاهی برای درآمد، کارگری می کند، کمربند می بافد و... که همین نامتعارفی او، در هیبت یک تاجر و یا عارف تعداد دشمنان متعصب اش را بیشتر می کند. اگر فیلم را دیده باشید زمان ِفصلی در فیلم کاملاً دقیق و منطبق با تاریخ پیش می رود. شمس در ته پاییز وارد قونیه می شود که در فیلم هم دیده می شود. در واقعیت تاریخی شمس همیشه با لباس بازرگانان سفر می کرده. در کاروانسراهای هر شهر اتاقی میگرفته، از بیرون قفل بزرگی می زده انگار که کالای گرانی آنجاست. درحالی که روزه می گرفته سماع میکرده. بیرون از خلوتش تدریس می کرده و یا اغلب شلواربند می بافته و می فروخته، اما در تنهایی اتاق بر حصیری می نشسته سماع و می خوابیده. اصلاً در لباس دراویش یک لاقبا ظاهر نمی شده. با درویشی و ادا اطوار ظاهری صوفیان مخالف بوده. اصلاً اهل تظاهر نبوده. اما نمی دانم چرا فیلم به این بخش ها از شخصیت شمس بی توجه است که اتفاقاً در شخصیت پردازی فیلم و معرفی او آن هم برای نخستین بار در سینما و روایت تاریخی بسیار مهم است. نکته دیگر دیالوگ نویسی است که شتابزده نوشته شده. ریتم زبانی حفظ نمی‌شود. بار معنایی و خلا های داستانی را که دیالوگ ها می تواستند جبران کنند چندان جدی گرفته نشده. از نویسنده توانایی چون جناب فتحی خاصه در دیالوگ نویسی سریال هایش که گاه یک جمله کار یک سکانس را می کند کمتر اثری هست.

اتفاقاً یکی از دلایل جذب کیمیا به شمس هم همین جلوه شکوهمند سخن و عارفی در لباس تاجران است. همان دلیلی که باعث شک و تردید مردم و مریدان مولانا می شود که این بابا اصلاً کیست؟ نه تاجر است، نه عارف است، نه شیخی مشهور است، که چنین مولانا را تسخیر می کند. مولانا ۳۸ ساله است یعنی نزدیک چلچله ی پختگی فکری و زیستی آن هم زیر سایه تعالیم پدرش سلطان بهاءلدین ولد  و... و شمس تبریزی ۵۰ و چند ساله است؛ هنوز ۶۰ نشده که به یکدیگر می رسند. به آن پیری در فیلم نیست، اگرچه لاغر و نحیف اما قوی است، فعلگی می کند و مدام در سفر، به همین دلیل لقب «شمس پرنده» را به او می‌دهند. گویا نقاشی های بازاری از شمس و مولانا و شاعران و عارفان قدیمی که همه پیر و پیزوری اند در ناخودآگاه ما تأثیر می گذارد. اما به نظر سن و سال پارسا پیروز فر در نقش مولانا دقیق‌تر است. و اتفاقا دلنشین‌تر.

می دانید چرا به این جزئیات تاکید می کنم؟ وقتی دو شخصیت مهم قرار است از دل تاریخ وهم آلود تاریخی و متون ادبی بیرون بیایند و در سینما تجسم و به تصویر درآیند باید خیلی وسواس داشت. زیرا در حافظه ی نسلی و نسل ها نقشی ابدی پیدا می کنند. پس چه بهتر که دقیق‌تر ساخته و پرداخته و خلق شوند. مثل ماجرای مالک اشتر با بازی داریوش ارجمند. هیچ سندی مبنی بر تشابه امر واقع وجود ندارد. این سینماست که خلق اش کرده. شما نمی توانید این شمایل را از حافظه تاریخی پاک کنید. تا جایی که خود ارجمند تا سالها باورش شده بود واقعا مالک اشتر است.

مست عشق ملت عشق:

 

شنیدم جناب منتقدی گفته اند این مست عشق است یا ملت عشق. که منظورشان کتاب «ملت عشق» است. بسی خندیدم که اگر جنابان حتا یک بار به یاد موسا و شبان مولانا در دوران تحصیلی شان می افتادند یا دوباره مثنوی را می خواندند مست عشق را به «ملت عشق» الیف شافاک (شفق) نسبت نمی دادند. بخوانید:

 

ملتِ عشق از همه دینها جداست

عاشقان را ملت و مذهب خداست

....

لَعْل را گر مُهر نبوَد باک نیست

عشق در دریای غم، غمناک نیست

اگرچه این ترکیب از خود شمس است. بسیاری از مباحث مولانا در مثنوی سخن و آموزه های شمس است که در نبوغ مولانا بسط و گسترش داده می شود. بنابر این ترکیب «ملت عشق» از شمس و خود مولانا ست. مست عشق هم هیچ ارتباطی به کتاب «ملت عشق» ندارد. اتفاقاً سریال رومی ساخت ترکیه بسیار وامدار بخش دوم این کتاب است. البته «نتفلیکس» کتاب را برای ساخت یک فیلم خیلی سال پیش زمانی که کتاب در امریکا منتشر شد خریده بود که فعلاً خبری نیست.  بد نیست بدانید چاپ اول «ملت عشق» با ترجمه ارسلان فصیحی سال ۱۳۹۴ منتشر شد. خبر ساخت فیلم مست عشق ۱۳۹۸، خب گیرم که فیلم ۴ سال پس از کتاب یا بیشتر نوشته و ساخته شده خب که چه؟ وقتی نویسندگان و کارگردان به منابع دست اول تر از الیف شافاک دسترسی دارند، چه نیازی به «ملت عشق» که داستان خانم ویراستاری در امریکاست که با چهل قاعده ی سخنان شمس آشنا می شود؟ و... این کتاب ۱۵ راوی دارد و در بستر عناصر چهارگانه آب باد خاک آتش و.. نوشته شده. ضمن اینکه نام اصلی کتاب «چهل قاعده شمس تبریزی» است نه «ملت عشق».

گیرم جنابان حسن فتحی و فرهاد توحیدی دو انسان توانمند در عرصه نوشتن فیلمنامه گوشه ی چشمی هم به این کتاب داشته اند نتیجه نمی‌شود کتاب «ملت عشق» که ناقدان با لحن کینه توزانه (دلیلش را نمی دانم) متهم می کنند. نتیجه می شود مست عشق که فیلم قابل قبولی است. فیلم از آغاز با شروع محتوایی آرام پیدا و سپس هرچه پیش می رود منطقش قوی تر و ساختار و ساختش درست و حسابی پیش میرود.

فارغ از اندک اختلاف نظر بنده به عنوان فرزند کوچک استاد مینوی، استاد موحد، استاد صاحب الزمانی، که روزگاری را در شمس پژوهی گذرانده ام  اما خواست و خیال من از چگونه ساختن این فیلم شخصی است. اگرچه استدلال تاریخی داشته باشم که عرض کردم، اما فیلم مست عشق هم در منطق خودش، همان که الان هست کامل است. و هم اینکه سرآغاز و بنیان گذار توجه به بخش شگفت انگیز شخصیت های ادبی/ عرفانی/ تاریخی ای برای سینما و مردم شده است. تازه اگر چنانچه جناب فتحی نگاهی به هر منبع، چه «ملت عشق» باشد چه سریال رومی، به فرض اطلاع، باز هم اهمیتی ندارد، حتا خیلی هم خوب است. چرا که به قول هاوارد هاکس «سینما از سینما زاده می شود» و ما اضافه می کنیم «سینما از ادبیات، و ادبیات از ادبیات و سینما زاده می شود». این یعنی تکوین و تطور و تکامل فرهنگ یک ملت مثل ملت ایران که اتفاقاً ملت عشق اند. من اگر جای کارگردان بودم فیلم را به ملت ایران که ملت عشق است تقدیم می کردم. مثل همین نوشته که به مخاطب سینمادوست ایران، یا ملت عشق تقدیم می کنم.

 

 

هیوا مسیح


 تاريخ ارسال: 1403/5/28
کلید واژه‌ها: حسن فتحی، هیوا مسیح، پرده سینما، نقد فیلم مست عشق، فرهاد توحیدی، فیلم سینمایی مست عشق

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.