پرده سینما
ربنا آتنا من لدنک رحمة
دفتر بیستم
دهم تیرماه سال هزار و سیصد و هشتاد و نه
وقتی اصحاب کهف در غار پناه گرفتند به درگاه پروردگار دعا کردند «پروردگارا! رحمتی از سوی خویش به ما ارزانی دار و کار ما را به سامان آور».
مهارت عجیبی در بین عده زیادی از آدم های سینما پیدا شده. مهارتی که مثل یک بیماری واگیردار روز به روز به افراد بیشتری سرایت می کند. مهارتی که ظاهراً این روزها رمز و راز موفقیت شده است. مهارت چند سویه بازی کردن. آدم ها قبل از آنکه به فکر ابراز یا اثبات عقیده خودشان باشند، دنبال راهی می گردند که از طریق آن بتوانند برنده چند جانبه باشند. با جناح راست شام بخورند، با جناح چپ بخوابند؛ هم از نهادهای دولتی وام و تسهیلات بگیرند، هم در خارج از کشور نقش اپوزوسیون را بازی کنند. اگرچه این بازی زیرکانه ای است، اما اطمینان دارم بازی شرافتمندانه ای نیست.
چند روز پیش به دعوت دوستی گذرم به «خانه هنرمندان» افتاد برای تماشای یک فیلم مستند. اتفاقاً دوست و استاد ارجمندم، مستندساز پیشکسوت سینمای ایران و رییس اسبق انجمن مستندسازان سینمای ایران همایون امامی را دیدم. کمی از من مکدر و دلگیر بود. به دلائلی که برایم حیرت انگیز بود. استاد با صداقت همیشگی اش دلیل دلگیری اش را بهم گفت. در نزدیکی میدان فردوسی چندین دقیقه با هم صحبت کردیم. دو نکته را خدمت استاد عرض کردم و دستش را بوسیدم. بد نیست آن دو نکته را در لفافه و سربسته اینجا هم مطرح کنم:
یک)من مستندساز و عضو انجمن مستندسازان هستم. در خرداد ماه سال گذشته حین تصویربرداری از اعتراضات مربوط به وقایع پس از انتخابات دو مرتبه دستگیر شدم. اولین بار کارت مستندسازی ام را گرفتند و دومین بار به واسطه کمک و شفاعت مردم آزاد شدم.
افراد زیادی از همکارانم بودند که دچار همین وضعیت شدند. دستگیر و آزاد شدند. کسی هم نفهمید. چون این آدم ها نه دنبال تجارت کردن بودند نه در پی کسب شهرت. می خواستند مستندساز باشند. و این رویدادها را اقتضای حرفه ای می دانستند. اما افراد دیگری بودند که دنبال مستندسازی نبودند. بلکه اصولاً علاقمند به این بودند که دیده و دستگیر شوند. چون به شهرت آن احتیاج داشتند. این افراد عمداً در روزهایی که خیلی «تابلو» بود، با چند نفری از اعوان و انصارشان همراه می شدند و می رفتند سر خاک فلان آدم یا سر چهاراه بهمان تا خوب دیده شوند و به مدت چند ساعت دستگیر شوند تا بتوانند آن چند ساعت تحت الحبس بودن را توی بوق کنند و در داخل و خارج ایران از آن بهره ببرند. اتفاقاً موفق هم شدند!
افرادی که ایده اصلی شان تجارت کردن با فیلم ها یا خون های ریخته شده، گرفتن مدال قهرمانی، و یا جلب کردن توجه جامعه داخل یا خارج به نام و چهره شان بود. آدم هایی که خیلی هایشان را خیلی خوب می شناسم و اگر لازم باشد مشروح تر و بی پرده تر درباره آنها خواهم نوشت.
مسئله اصلی این نیست که این افراد دنبال منافع کاملاً شخصی هستند، و مهارت غبطه برانگیزی در فریب دادن افکار عمومی دارند. بلکه نکته قابل توجه این است که این دارو دسته، شخصیت های مستقل و خارج از چارچوب خودشان را با صفاتی مثل «ترسو، خودفروخته، خائن، مزدور» و... مورد اتهام قرار می دهند. زمانی که با «رسانه ملی» نرد عشق می بازند و هر شب در برنامه های زنده تلویزیونی شرکت می کنند هیچکس را خارج از محفل چندنفره شان به این برنامه ها راه نمی دهند، اما زمانی که رابطه با معشوق به کدورت و دشمنی می رسد و دنبال جمع کردن امضاء برای نوشتن بیانیه هستند به افراد خارج از محفل شان به عنوان «گوشت قربانی» رو می کنند و اگر کسی با آنها همراه نشود «خائن و خودفروخته» است.
دو)چندی پیش داور یک جشنواره سینمایی بودم. یکی از همین افراد جزو کاندیداها بود. من به فیلم او رأی ندادم. برای اینکه فکر می کردم فیلم او فیلم متوسطی است و چند فیلم دیگر ارجح هستند. اما اتفاقاً فیلم او از سوی هیئت داوران برگزیده شد.
شب اهدای جوائز این شخص به سالن آمد و قبل از شروع مراسم خودش را به بهانه سلام و علیکی به دبیر جشنواره نشان داد. اما وقتی روی صحنه نام او را خواندند در سالن حضور نداشت! او بیرون رفته بود! چرا؟ شما حدس بزنید!
چند شب بعد در یک مهمانی خصوصی که جوائز نقدی برندگان را به آنها تقدیم می کردند این شخص آمد و جایزه نقدی اش را گرفت! چرا؟ شما حدس بزنید! علت این خط مشی یک بام و دو هوا چه بود؟
ساده است. چون این شخص، مثل خیلی های دیگر دوست دارد هم جشن و جایزه داخل کشور را داشته باشد، و هم در خارج از کشور نقش اپوزیسیون را بازی کند و بگوید من به عنوان یک فیلمساز «معترض» در محاق و تحت فشار هستم! طبیعی است که اگر آن شب روی صحنه می آمد و جایزه اش را می گرفت و عکس مراسم منتشر می شد به ژست خارجی او لطمه وارد می آمد!
بله! این تراژدی هولناکی است که از سر جامعه ما می گذرد. آدم هایی که واقعاً «خودفروخته» هستند نقش «قهرمان» را بازی می کنند و دیگران را به «خودفروختگی» متهم می کنند.
آدم های سالم تر، آن هایی که نظرات شخصی شان را ابراز می کنند، آنهایی که برای ابراز دیدگاه هایشان چرتکه نمی اندازند، آنهایی که نان را به نرخ روز نمی خورند، آنهایی که بلد نیستند منش ماکیاولی را شیوه خود کنند، مثل اصحاب کهف در گوشه ای عزلت گزیده اند. اطمینان دارم خداوند دعای آنان را مستجاب خواهد کرد:
«پروردگارا! رحمتی از سوی خویش به ما ارزانی دار و کار ما را به سامان آور.»
غلامعباس فاضلی
برای مشاهده دیگر یادداشت ها، اینجا را کلیک کنید
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|