موحد منتقم
نقد و بررسی فیلم مکس دیوانه: جاده خشم
Mad Max: Fury Road (2014)
یکی از پیام هایی که از مکس دیوانه: جاده خشم به دست می آید این است که به جای طرفداری کورکورانه از افراد و تبدیل شدن به شی در دستان آنها انسان باید از عقل خودشان استفاده کنند. چون رستگاری در درون خود افراد اتفاق می افتد نه توسط افراد دیگر و در جاهای دیگر.
سرانجام پس از 30سال جرج میلر ادامه سری فیلم های مکس دیوانه که از موفق ترین فیلم های اکشن های دهه هشتاد بود را با بودجه 150میلیون دلاری روانه اکران کرد. مکس دیوانه: جاده خشم تمام انتظاراتی که از دیدن یک فیلم اکشن و در عین حال هنری دارید تا سر حد جنون برآورده می کند! فیلم همانند عنوان اش دنیای دیوانه وار و جنون آمیزی را به تصویر می کشد که انسان های درون آن برای پیدا کردن جایی بهتر، مدام در حال حرکت هستند و در این راستا معناهای عمیق انسان شناسی و جهان بینی به فیلم تزریق شده است که آن را فرسنگ ها از آثار اکشن بنجلی چون انتقام جویان و سری فیلم های سریع و خشمگین جدا می کند.
جرج میلر در این بازسازی، بسیاری از کلیشه های رایج این ژانر را کنار گذاشته و دست به ساخت یک اثری هنری بدیع و به شدت چشم نواز زده است که نسبت به قسمت های قبلی اش جهشی عظیم هم در سطح داستان پردازی، و هم در سطوح فنی محسوب می شود. در حدی که هیچ فیلمی با آن قابل مقایسه نیست. مکس دیوانه: جاده خشم تركیبی است از طراحی صحنه، تدوین، حركت دوربین و ارائهای دیوانهوار از ماشینهایی كه از فراز یكدیگر عبور میكنند. و همه این عناصر تنها به لطف مسیر درستی كه این فیلم به آن قدم گذاشته كار میكند.
جاده خشم داستانی درباره نبرد انسان ها، نا امیدی، امید، از داست دادن صفات انسانی، ایمان، عشق، رستگاری و کشف درونیات هر انسان است. هر قاب فیلم چشم نواز است، هر پیرنگ فرعی داستانی و هر صحنه اکشن در این فیلم به جا و همراه با معنای خاصی وجود دارد. لباس و ماشین و چشم اندازها و هر چیز دیگری که در این فیلم می بینید نمایانگر دنیایی از دیوانگی و آتش و خون است.
شخصاً باید بگویم خیلی خوشحال هستم که هنوز می توان از هالیوود چنین آثار هنری ارزشمندی استخراج کرد. این فیلم هم مانند قسمت اول مکس دیوانه دوران آخر الزمانی را به نمایش می گذارد و جهانی که پس نابودی شکل گرفته است را نمایش می دهد.
به نظرم برای تحلیل این فیلم اشاره به جزئیات داستانی آن غیر قابل اجتناب است:
جاده خشم با سکانسی آغاز می شود که درباره نابودی زندگی روی کره زمین است. ابتدا جنگ نفت رخ داده و بعد جنگ بنزین، و بعد جنگ آب، و سپس بمب اتم منفجر و جهان نابود شده است. حالا صدای «مکس» را می شنویم که خانواده اش را از دست داده و تنها یک غریزه در او زنده مانده است: «غریزه زنده ماندن».
«مکس» یک مارمولک دوسر را می خورد و سوار ماشین می شود و فرار می کند. گروهی از یاغیان دنبال اش می کنند و او دستگیر می شود. موهایش را کوتاه و قوانین را بر پشت او خالکوبی می کنند. وقتی او به اسارت برده می شود از زمزمه بعضی از افراد متوجه می شویم که «مکس» یک اهدا کننده خون عمومی است. که این ویژگی یک استعاره عالی از شخصیت اوست. بعد ما با فرمانده آنها که «جو» نام دارد آشنا می شویم. مردی که به او لقب «جو فناناپذیر» داده اند. او بالای کوهی که مثل دژ است زندگی می کند. در دامنه آن کوه مردم فقیر زندگی فلاکت باری دارند. و «جو» گاه دقیقه ای برای آنها آب باز می کند که از تشنگی نمیرند.
در این ناکجاآباد بقیه مردم دژ نقش راننده را دارند. آنها با وحشیگری به طعمه ها حمله می کنند و افتخارشان این است که در راه «جو فناناپذیر» کشته شوند...
بعد ما با امپراطور «فیورسا» (چارلیز ترون) آشنا می شویم که اشاراتی در سری های قبلی مکس دیوانه به آن شده بود. یک زن جنگجوی شجاع که در آن ناکجا آباد به مقام امپراطوری رسیده و قرار است تریلی حامل مواد سوختی را به سمت شهر سوخت جابه جا کند.
«فیورسا» دست چپ اش را از دست داده و با کمک یک دست مکانیکی کارهایش را انجام می دهد. اما مأموریت واقعی او رسیدن به رستگاری و بازگشت به خود انسانی اش است.
وقتی در بین راه او مسیر را به سمت شرق کج می کند و «جو» در می یابد که نقشه ای در کار است، «جو» به اتاق همسران اش می رود که در گاوصندوقی عظیم قرار داده شده است. هیچکدام از همسران اش آنجا نیستند و با کمک «فیورسا» فرار کرده اند. در آنجا عبارات جالبی روی دیوار نوشته شده است مانند «کی دنیای مارو کشت؟» و «ما شی نیستیم». در طول فیلم بازیگران در راستای درونمایه انسان شناسانه فیلم این جملات را زیاد به کار می برند.
مکس دیوانه: جاده خشم به ما نشان می دهد چگونه یک فرد می تواند از خاصیت انسان بودن اش خارج شود و تبدیل به صرفاً یک شی شود. به جز افرادی که دنبال امید و رستگاری هستند اکثر شخصیت های فیلم تبدیل به شی ای تبدیل شده اند که کاری انجام نمی دهد.
در جایی از فیلم «فیورسا» از «مکس» می پرسد «اسم تو چیه؟ اگه خواستم صدا کنم چی صدات کنم؟» و «مکس» در پاسخ می گوید «چه فرقی می کنه؟ هرچی! اسم وقتی معنی پیدا می کنه که شخص دارای خصوصیات انسای و قابل تمایز از دیگران باشه». در انتهای فیلم پس از آنکه «مکس» می فهمد «فیورسا» مانند بقیه یک شی نیست نام اش را به او می گوید.
«جو فناناپذیر» با گروهی از سربازان پیشمرگ اش و ماشین ها و ادوات جنگی و از همه جالب تر یک گیتاریست که در حین جنگ آهنگ راک با گیتارش می زند، دنبال «فیورسا» می افتد. گیتاریست که نقش آن را یک نوازنده گیتار راک واقعی به نام «شین هیپ» ایفا می کند نابیناست و ماسکی روی صورت اش زده.
درباره این شخصیت دو داستان در اینترنت وجود دارد یکی اینکه در یک معدن در دژهای «جو» بزرگ شده. جایی تاریک و مخوف که کوری یک مزیت به شمار می رود و دوم اینکه پسر یک مادر موزیسین است که در «سرزمین سبز» بوده و مادرش را سر بریده اند و ماسک روی صورت اش پوست صورت مادرش است. این شخصیت که خیلی جالب است و حضور کوتاهی هم دارد نیروی محرکه ای برای آن بیابان ساکت است و شوق جنگیدن را در سربازان زیاد می کند. سبک «هوی متال» هم دقیقاً به همین دلیل انتخاب شده است. در جنگ های قدیم طبل و شیپور اعلان جنگ می کردند ولی در دنیای «پسا مدرن» مکس دیوانه این گیتاریست راک است که موسیقی جنگ را می زند.
کاراکتر اصلی دیگری که با او آشنا می شویم «نوکس» (نیکولاس هولت) است. او «فرزند جنگ» است. «نوکس» مانند سایر پسران جنگ موهای تراشیده و پوست سفید و آرایش خاصی بر صورت دارد. پسران جنگ عمر کمی دارند و فقط می خواهند در ارتش «جو فناناپذیر» کشته شوند و به حیات پس از مرگشان در کنار «والاترین ها» به زندگی شان ادامه دهند! در اصل پسران جنگ شی یا اشیایی برای اهداف قدرت «جو فناناپذیر» هستند. آنها برای رفتن به جنگ نماد «جو فناناپذیر» را برمی دارند که همان فرمان است! یک سمبل بسیار زیبا که نشان دهنده این است که فرمان و کنترل زندگی و همه چیز در دست «جو فناناپذیر» است. «نوکس» به خاطر عمر کوتاه اش و برای اینکه بتواند جلوی فرار «فیورسا» را بگیرد از «مکس» به عنوان کیسه خون استفاده می کندتا کمی بیشتر عمر کند و بتواند در راه او بمیرد. مکس توسط یک زنجیر و سرمی که خون را انتقال می دهد به «نوکس» وصل است و به جلوی ماشین بسته شده است. در اینجا باز یک نماد عالی داریم که انسان یک موجود اجتماعی است و برای ادامه حیات به دیگران نیاز دارد. و در دنیای آخر زمانی که در فیلم نشان داده شده است ما به دیگران وابسته هستیم. زنجیری که به «نوکس»وصل شده است نماد وابستگی، و خون نماد حمایت شدن و زندگی بخش بودن است. در این فیلم بر این دلالت می کنند که انسان ها برای ادامه حیات باید با هم و در کنار هم زندگی کنند و تمام وقایع مهم اجتماعی از همین کنار هم بودن و مانند زنجیر متصل به هم بودن سرچشمه می گیرد.
«نوکس»پسر بدی نیست. او اینطور تربیت شده و زندگی ایده آل برایش به همین صورت تعریف شده است که همان کشته شدن به خاطر «جو فناناپذیر» است. «نوکس»دنبال یک زندگی با معنی است و فکر می کند زندگی اش وقتی معنی پیدا می کند که در راه جو کشته شود. حتی در سکانسی که «مکس» و «فیورسا» یکدیگر را می بینند و «نوکس»خشاب «مکس» را پر می کند، با خوشحالی می گوید «گرفتیمش!» «نوکس»آدمی است که می خواهد دیگران را خوشحال کند و با موافقت گرفتن از آن ها به زندگی خودش معنی دهد.
«مکس» سرانجام علی رغم میل باطنی اش با «فیورسا» همسفر می شود. «فیورسا» دنبال مکانی می گردد که «سرزمین سبز» نام دارد. جایی که در آنجا متولد شده است و از آن سرزمین سرسبز ربوده شده است. در بین راه در نیمه شب آنها به جایی بسیار مخوف و گل آلود می رسند و تریلی آنها در گل گیر می کند در حالی که افراد جو دنبال آنها هستند. آنها به طریق یک تک درخت در آن برهوت گل آلود از آن مخمصه رهایی پیدا می کنند. محیطی پر از کلاغ و مه و گل! فردای آن روز دوباره در بیابان به حرکت می افتند. صدای کمک خواستن زنی را می شنوند. «مکس» می گوید این یک تله است. ولی «فیورسا» می گوید انگار قبلاً چنین چیزی را دیده است. ناگهان چندین موتور سوار را می بینند که به سمت آنها می آیند. تمام آنها زن هستند و از آن زن زیبا برای کشتن مردانی استفاده می کنند که به سوی آنها می آید.
وقتی «فیورسا» درباره سرزمین سبز می پرسد آنها می گویند که از سرزمین سبز رد شده اند! آنها آن را پشت سر گذاشته اند. چراکه سرزمینی که روزی سرسبز و زیبا بوده الان تبدیل به یک باتلاق سرد و پر از کلاغ با خاک اسیدی شده است! جایی که تریلی آن ها در گل گیر کرده بود! این رویداد نیز مفهوم مهمی را در خود نهفته دارد. بعضی از انسان ها چنان حسرتخوار روزهای گذشته اند که گذشته برایشان همچون بهشت برین است و آرمان شهر آنها و سرزمین سبزشان همان دوران کودکی است. که در این فیلم به ممی گوید ممکن است آن آرمانشهر، امروز برایمان تبدیل به یک محیطی شده باشد که ما را مثل باتلاق گرفتار خود کند.
جایی در فیلم هست که «مکس» از «فیورسا» می پرسد دنبال چی هستی؟ و «فیورسا» به دوستان اش اشاره می کند و می گوید «این ها دنبال امید هستند، ولی من دنبال رستگاری ام!» پس از آنکه «فیورسا» می فهمد سرزمین سبزی وجود ندارد در یکی از قوی ترین سکانس های فیلم در وسط شن زار ها می نشیند و سکوت بیابان را با فریادش می شکند و بعد از آن تصمیم می گیرند از نمکزار رد شوند و کیلومترها راه موتور سواری کنند تا شاید آرمانشهر خود را پیدا کنند.
«مکس» به او می گوید «از چیزی که خراب کردی فرار نکن! درست اش کن!» تنها جای زندگی در دنیا همان دژ «جو» است با آب و گیاهان زیاد. آنها تصمیم می گیرند برگردند و شهر را تصرف کنند. گروهی از زن ها به همراه «مکس» و «نوکس»باز می گردند تا با کمک هم مردم آن شهر را نجات دهند. این حرکت یعنی زن ها در کنار مردان و نه هرکدام جدا از هم، یکی از موتیف های اصلی فیلم است. زنان و مردان با کمک هم می توانند انقلاب های بزرگ اجتماعی ایجاد کنند.
جایی از فیلم هست که در راه بازگشت (رستگاری) خونی در بدن «فیورسا» نمانده و «مکس» با سرمی که قبلاً به وسیله آن به «نوکس» خون می داده به «فیورسا» خون می دهد. که این نشان دهنده حضور زن و مرد به عنوان عناصر کامل کننده هم در مسیر رستگاری است. «نوکس» در انتها می میرد، ولی نه به عنوان یک وسیله بلکه به عنوان یک انسان! او قبل از مرگ با افتخار به دوستان اش می گوید «منو نگاه کنید!» او سرانجام به آرمانی که در زندگی مد نظرش بود رسیده است و خود این یک نوع رستگاری است!
در اواخر فیلم فرمانده شهر سوخته به «جو» آمار ماشین ها و تفنگ هایی که از بین رفته اند را می دهد، ولی هیچگاه از انسان هایی که در این نبرد مرده اند به او نمی گوید. چرا؟ چون در آن سرزمین اشیا مهم تر از انسان ها هستند. ولی در یک دنیای بهتر اشیا وسیله ای برای رستگاری انسان ها هستند. مفهوم تریلی حامل سوخت که از اول تا آخر در فیلم هست مفهومی است که در فیلم مکس دیوانه به شکلی تمام عیار و روشنفکرانه بررسی و بیان می شود.
فیلم از یک روانشناسی رنگی بی نظیر بهره برده است. اکثر نماهای فیلم رنگ های گرم مانند زرد پررنگ و قرمز دارند که اندکی با آبی آسمان متعادل شده است. در این فیلم سبز نماد امید است. شهری که فلوریسا دنبال آن است «سرزمین سبز» نام دارد. آنها از آنجا می گذرند بدون آنکه بفهمند «سرزمین سبز»شان به باتلاق تبدیل شده است. اکثر نماهای فیلم در این بخش آبی پررنگ هستند که وهم آلود جلوه می کنند و موجب همذات پنداری تماشاگر با محیط (منطقه ای باتلاقی و گل آلود و نمناک)در مخاطب می شوند. در انتها وقتی چندتا گیاه سبز در کیف یکی از زنان می بینند تصمیم می گیرند دیگر به نمکزار نروند و به جایی بروند که بتوان آن گیاهان سبز رنگ را پرورش داد!
یکی دیگر از موضوعاتی که در فیلم مطرح می شود این است که چطور انسانها در طول بحران و بیچارگی به سرعت دچار تحلیل عقاید می شوند و هر خدایی را با هر کورسوی امید می پرستند و جان خود را در راه رسیدن به وعده های او فدا می کنند. همسران «جو» که تا قبل از این وقایع خدایشان «جو» بود، حالا در این بحران عقایدشان عوض می شود. در یکی از سکانس ها یکی از همسران در حال دعا خواندن است که یکی دیگر از همسران به او می گوید: «به درگاه کدام خدا داری دعا می کنی؟» و او پاسخ می دهد: «هر خدایی که داره صدامو می شنوه!» یکی از پیام هایی که از اینگونه مباحث فیلم به دست می آید این است که به جای طرفداری کورکورانه از افراد و تبدیل شدن به شی در دستان آنها انسان باید از عقل خودشان استفاده کنند چون رستگاری در درون خود افراد اتفاق می افتد نه توسط افراد دیگر و در جاهای دیگر.
فیلم داستان و شخصیت پردازی پر وپیمانی دارد. بازی های فیلم همگی در اوج هستند و از همه بهتر بازی چارلیز تیرون به عنوان یک زن تنها و دلیر است. چارلیز تیرون با یک بازی خیره کننده و به شدت کنترل شده با زبان بدن(Body Language) و چشمان اش تمام چیزهایی که درباره گذشته اش نمی دانیم را به ما می گوید. او تمام حس های لازم (خشم، قدرت، آسب پذیری و...) را به بهترین شکل ممکن تجسم بخشیده است.
طراحی صحنه و لباس و جزئیات صحنه آرایی نیز در جاده خشم با یک دقت مثال زدنی انجام شده است. جرج میلر در پرداخت بصری فیلم تقریباً از هر تمهیدی استفاده کرده است. سبک بصری فیلم فوق العاده زیبا، منحصر به فرد، و تماشایی است.
فیلمبرداری این فیلم یکی از خارق العاده ترین فیلمبرداری های تاریخ ژانر اکشن است. نورپردازی درست به علاوه قاب بندی های بدون ایراد به طور حتم یک نامزدی اسکار را برای جان سیل به ارمغان خواهد آورد. دوربین در آن همه هیاهو و جنگ از هر کجا که می خواهد فیلمبرداری می کند و به هرکجا که می خواهد می رود، بی آنکه کوچکترین سردرگمی برای تماشاگر به وجود بیاورد.
نمادهای بی شماری در فیلم گنجانده شده است. مانند مارمولک دوسر که ابتدای فیلم بلعیده می شود، نوزادی که به دنیا می آید و اسپری که به صورت زده می شود و آبی که از آن به عنوان آکوآکولا نام برده می شود و... که اگر بخواهیم تمام آن ها را توضیح دهیم در ده مقاله هم نمی گنجد.
«مکس» دیوانه: جاده خشم با دیالوگ های بسیار کم، داستان بسیار عمیقی را تعریف می کند. چیزهای بسیار بسیار بیشتری در این فیلم هست و تمام این چیزهایی که در بالا به آن اشاره کردم حاصل یک بار سفر به جاده خشم بود. باید بارها و بارها این فیلم را دید و از سفر در جاده خشم لذت برد. جاده خشم به واسطه شخصیت پردازی محکم و بداعتی که نوع بیان داستان و پرداخت کاراکترهایش دارد، و همچنین مفاهیم چند لایه اش، و نیز به واسطه ی صحنه های اکشن بی بدیل اش و داستانی که به واسطه همین اکشن دیوانه وار با حوصله بیان می کند، بهترین فیلم سینمای امریکا در سال جاری است. جاده خشم از سرزمین سبزی سخن می گوید که نه در گوشه و کنار این دنیای عظیم، بلکه در درون خود انسان ها است.
موحد منتقم
تیر ماه نود و چهار
در همین رابطه دیگر نقدهای موحد منتقم بر فیلمهای مهم سال را بخوانید
درست وقتی فکر میکنی هیچی از این بدتر نمیشه، سیگارت هم تموم میشه! نقد و بررسی فیلم «کارول» ساخته تاد هاینس
برای انتقام بازمی گردم! نقد و بررسی فیلم «بازگشته» ساخته آلخاندرو گونزالس ایناریتو
سرعت کمی دارد ولی به تو می رسد! نگاهی به فیلم «دنبالت می آد» ساخته دیوید رابرت میچل
گذشته برای ما هدیه دارد! نقد و بررسی فیلم «هدیه» ساخته جوئل ادگرتون
رو کردن برگهای برنده تا آخرین دقایق! نگاهی به فیلم «مأموریت غیرممکن: ملت سرکش» ساخته کریستوفر مک کوراری
سبک بصری فوق العاده و داستان بسیار عمیق؛ نقد و بررسی «مکس دیوانه: جاده خشم» ساخته جرج میلر
برای زندگی باید مبارزه کرد؛ نقد و بررسی فیلم «کرید» ساخته رایان کوگلر
پُر از دنیل کریگ ولی خالی از جیمز باند! نقد و بررسی فیلم «اسپکتر» ساخته سام مندس
برای اعتراف فقط چهار دقیقه وقت لازم است! نقد و بررسی فیلم «کانون توجه» ساخته تام مک کارتی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|