پرده سینما

فیلمی فراتر از زمان خود؛ مرمت و پخش جهانی «شطرنج باد»

پرده سینما



 








 

دکتر گیتا اصلانی، ‌استاد و محقق تاریخ، فلسفه و زیباشناسی سینماي دانشگاه پاریس، متخصص سینمای مؤلف خاورمیانه و سینمای آوانگارد ۱۹۱۵ـ۱۹۳۰ اروپایی به‌عنوان نماینده تام‌الاختیار محمدرضا اصلانی، خالق اثر متفاوت «شطرنج باد» درباره روند پخش جهانی و کشف دوباره این فیلم مهم پس از سال‌ها با ما به گفت‌وگو‌ نشست. بدون شک فیلم «شطرنج باد» در زمان ساخته‌شدنش مورد سوءتفاهم قرار گرفت، دیده نشد و متأسفانه در تاریخ سینمای ایران گم شد! اما دست تقدیر و توجه دقیق یک منتقد فرصتی فراهم کرد تا بعد از قریب 30 سال به‌درستی نگاه‌ها به این فیلم جلب شود. قطعا پخش فیلم در سطح جهانی باعث می‌شود به تاریخ سینمای ایران از نو نگریسته شود.

 

 

 

 بعد از گذشت سال‌ها فیلم «شطرنج باد» در سطح جشنواره‌های بین‌المللی مورد توجه قرار گرفته است. روند نمایش بین‌المللی فیلم چگونه بود؟

تا سال ۲۰۱۳ گفته می‌شد که نسخه اصلی فیلم گم شده! فیلم از بعد از ۱۳۷۰ با کیفیت خیلی بد تصویر و صدا و با صحنه‌های حذف‌شده توسط عده‌ای دیده شده است. آقای سعید عقیقی، ‌منتقد سینما، ازجمله کسانی است که همین نسخه را دیده بود و در سال ۱۳۸۰ مقاله‌ای درباره فیلم نوشتند و متذکر شدند که این فیلم جزء یکی از فیلم‌های مؤلف سینمای ایران است که متأسفانه در گذر زمان فراموش شده‌! در آن مقاله به‌صراحت مطرح شد که «شطرنج باد» جزء فیلم‌های مهم سینمای مؤلف ایران است.

‌اصلا ماجرای گم‌شدن و بعد پیدا‌شدن فیلم چیست؟

به‌طور‌کلی مسئله‌ای که در گم‌شدن فیلم‌ها محرز است، این است که به دلیل بی‌توجهی صاحبان فیلم‌ها و سینماها، نگاتیوهای فیلم را لزوما حفظ نمی‌کردند و حتی گاهی در پوزتیوهای فیلم دست می‌بردند و فیلم را براساس خواسته خودشان تغییر می‌دادند تا شاید بتوانند به فیلم سر‌وشکل تجاری بدهند و آن را بفروشند! این اتفاق برای فیلم‌های «شطرنج باد»، «چشمه» آربی آوانسیان و فیلم‌های آقای فریدون رهنما هم افتاده است. آن‌موقع آقای فرمان‌آرا سعی کردند فیلم را بفروشند تا در سینماها پخش کنند که نتوانستند و به در‌خواست صاحبان سینما فیلم را کوتاه کردند و تمام صحنه‌های رختشویی را حذف کردند و پوزتیو جدید از فیلم چاپ کردند و بعد از انقلاب از روی همین پوزتیوها، کپی‌های یوماتیک کشیدند و درنهایت VHS آن در بازار‌سیاه برای مدتی دست‌به‌دست می‌چرخید!

از سال ۱۳۸۵ در ‌تحقیقات دانشگاهی‌ام متوجه شدم چند پوزتیو این فیلم در چند مؤسسه سینمایی در ایران وجود دارد اما با صحنه‌های حذف‌شده و درنتیجه این پوزتیوهای تکه‌و‌پاره به درد ترمیم فیلم نمی‌خوردند. تا اینکه متوجه شدم نگاتیوهای فیلم در لابراتوار بدیع نگهداری شده بودند. ولی متأسفانه مدتی بعد از ورود دیجیتال به سینمای ایران، شرکت بدیع ورشکست می‌شود و مسئولان این شرکت تمام این نگاتیوها را دور می‌ریزند‌. برادر من امین اصلانی برای کرایه وسایل فیلم خودشان که فیلم تاریخی بوده به یک سمساری مراجعه می‌کند و در آنجا اتفاقی این نگاتیوها را پیدا می‌کند: یعنی 11 حلقه فیلم با صدای کامل که فقط در حلقه آخر چند خط‌خوردگی وجود داشت، وگرنه بقیه حلقه‌ها کاملا دست‌نخورده بودند. اما به‌مرور‌زمان تمام رنگشان از بین رفته بود و به همین دلیل بعد از اسکن، تمام فیلم آبی بود که با اتالوناژ زیر نظر مستقیم آقای اصلانی توانستیم رنگ‌های اصلی را دربیاوریم.

‌ماجرای فیلم «شطرنج باد» چه بود؟

ماجرا این بود که وقتی فیلم در جشنواره جهانی تهران به نمایش درآمد، با شرایط نامناسبی پخش شد و کسی نتوانست فیلم را با نور یا کیفیت درست ببیند. متأسفانه هیچ‌کس این فیلم را با کیفیت درست و کامل ندید! بنابراین بدون اینکه به خودشان زحمت بدهند و فیلم را کامل ببینند به فیلم حمله کردند و گفتند‌ فیلم‌نامه مشکل دارد و قابل‌فهم نیست! طبیعی است وقتی نیمی از فیلم حذف شود دیگر قابل‌فهم نخواهد بود.

‌اما پرسش این است که چرا روند مرمت فیلم این‌قدر طول کشید؟‌

آقای محمد‌رضا اصلانی نسخه فیلم را برای من به پاریس فرستادند و ‌زمانی که من در‌ حال مکاتباتی با مؤسسات اروپایی بودم و داشتم تقاضای ترمیم فیلم را پیگیری می‌کردم، چند نفر از شاگردان آقای اصلانی بدون آنکه شناختی از فیلم و از سیستم کاری کشورهای غربی داشته باشند، بدون هماهنگی درست، برای ترمیم فیلم با سینماتک‌ها یا جاهای دیگر مکاتبه کردند. این افراد می‌خواستند کمک کنند اما آشنایی با این کار نداشتند. مسئله این است که اگر نامه‌ای که درست نوشته نشده است، به مرکزی داده ‌شود، ارزش کار را پایین می‌آورد. کسی که متخصص کاری نیست و خودش را وسط می‌اندازد تا خود را مطرح کند، در‌واقع مثل سدی جلوی پا می‌شود. اصولا غرور شخصی را باید در مقابل مسئله نجات میراث فرهنگی کنار گذاشت و کار را به کاردان سپرد.

خلاصه به خاطر این دلایل مجبور شدم کمی صبر کنم تا زمان نامه‌های اشتباهی که از طرف افراد مختلف فرستاده شده، بگذرد و اسم فیلم از فهرست درخواست‌ها خارج شود. این مسئله و این افراد کار من را عقب ‌انداختند! برای مسائل حقوقی فیلم هم نیاز به زمان بود.

‌خب وقتی نامه‌های بی‌ربط که بدون هماهنگی با شما به‌عنوان نماینده قانونی فیلم برای مراکز مختلف ارسال شد، ‌چرا بلافاصله اطلاع‌رسانی نکردید؟‌

همه این کارها انجام شد ولی زمان برد تا بالاخره سال ۱۳۹۷ یکی از شاگردان آقای اصلانی، آقای میلانی، آقای احسان خوشبخت را به من معرفی کردند و به لطف آقای خوشبخت توانستم با مسئول بخش ترمیم سینماتک بولونیا وارد بحث و گفت‌وگو شوم و درخواست اصلی را بدهم. مسئول سینماتک بولونیا فیلم را به مراکزی که بودجه ترمیم را تأمین می‌کنند، معرفی کردند؛ خصوصا به مرکز مارتین اسکورسیزی، فیلم فاندیشن (Film Foundation) که من قبل‌تر با آنها هم در مذاکره بودم. این مذاکرات بالاخره نتیجه داد و آنها وقتی «شطرنج باد» را دیدند به‌شدت جذب فیلم و متوجه ارزش فیلم و جایگاه تاریخی آن در سینمای ایران شدند. بعد از چندین ماه بحث و گفت‌وگو درباره سبک و ارزش هنری فیلم و مسائل حقوقی فیلم در‌نهایت، فیلم فاندیشن (FilmFoundation) و چینه‌تکا (یا همان سینماتک) بولونیا (Cineteca di Bologna) در ایتالیا و مرکز ایماژ روتروه (Image Retrouvée) در پاریس هزینه ترمیم تکنیکی فیلم را تقبل کردند.

این شانس بزرگی بود که آنها ترمیم فیلم را به عهده گرفتند، زیرا چینه‌تکای بولونیا یکی از مهم‌ترین و پیشرفته‌ترین مراکز ترمیم فیلم در دنیاست و امکاناتی که دارند و افرادی که آنجا کار می‌کنند از بهترین‌ها محسوب می‌شوند. فیلم «خشت و آینه» ابراهیم گلستان هم به کمک این سازمان ترمیم شده است. از خصوصیات ترمیم «شطرنج باد» این بود که این فیلم رنگی است و بقیه فیلم‌های ایرانی ترمیم‌شده در این مرکز سیاه ‌و سفید بودند و رنگی‌بودن این فیلم به زمان و دقت و کار بیشتری نیاز داشت و به‌خصوص که این فیلم یک نمونه از فیلم‌های ارزشمند رنگی ایرانی در تاریخ سینمای ایران است.

‌تازه با آن کیفیت عالی فیلم‌برداری.

بله. رنگ و کیفیت فیلم‌برداری این فیلم خارق‌العاده است و کیفیت کاری سینمای ایران در آن دوران را نشان می‌دهد. دکوپاژ، رنگ، کمپوزیسیون و نورپردازی این فیلم مبحث زیبایی‌شناختی تصویر فیلم رنگی در سینمای ایران قبل از انقلاب را مطرح کرد. چون قبل از ترمیم «شطرنج باد» همیشه درباره فیلم‌های سیاه و سفید صحبت شده بود. از آنجایی که هنوز ورسیون ترمیم شده‌ با کیفیت عالی فیلم‌های رنگی قبل از انقلاب کسانی مثل کیارستمی یا کیمیاوی نمایش داده نشده بودند -هنوز فیلم «گزارش» بیرون نیامده بود- و در نتیجه مسئله رنگ در سینمای ایران این‌قدر مطرح نشده بود!

‌با این رویکرد، تحلیل و ‌نگاه‌شان به تاریخ سینمای ایران چگونه بود؟

از نظر زیبایی‌شناسی و فهم تصویری، سینمای ایران را سینمایی مهم و قابل ارجاع می‌دانند. شاهکارهای سینمای ایران، زبان و بیان سینمایی خاص خودش را دارد. مشکل این است که تاریخ‌نگاران ایران و یک‌سری از تاریخ‌نگاران اروپایی و آمریکایی خیلی اصرار دارند فقط درباره سینمای اجتماعی بنویسند و گاه این سبک اجتماعی را به عنوان تنها سینمای مؤلف یا هنری ایران معرفی می‌کنند.

‌دقیقا منظورتان چیست؟

برای مثال فیلم‌های مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی سینمای اجتماعی است با دو بیان و سبک متفاوت. دغدغه اصلی این دو فیلم‌ساز موضوع اجتماعی فیلم است و مسئله هنر در سینما و زیباشناسی در جایگاه دوم قرار می‌گیرد. نمی‌گویم سینمای بدی است اما سینمایی نیست که نماینده سینمای مؤلف و هنری ایران باشد؛ این سینما را نمی‌توان در کنار سینمای آربی آوانسیان، محمدرضا اصلانی، پروز کیمیاوی و فریدون رهنما که دغدغه اصلی‌شان فلسفه و زیباشناسی زبان سینمایی‌شان است، بگذاریم. به همین دلیل استفاده‌ای که امروزه از اصطلاح «موج نو» برای آن نوع سینمای ایرانی می‌شود، مفهوم ندارد!

‌چرا سینمای «موج » نو مفهوم ندارد؟ به هر حالت مجموعه‌ای از فیلم‌هایی است که توسط فیلم‌سازان با رویکرد متفاوت ساخته شده‌اند که در زمان خودشان جلوتر از زمانه بودند؟‌

نه تمام فیلم‌هایی که در تاریخ سینما به عنوان موج نو مطرح شده‌اند، بعضی از این فیلم‌ها نسبت به فیلم‌های ایرانی و خارجی زمان خودشان بسیار مرتجع هستند.

منظورم از بی‌مفهومی این اصطلاح موج نو این است که کسانی که سینمای ایران را معرفی می‌کنند تمایل به این دارند که همه فیلم‌ها را در یک قالب جای دهند و اصطلاح موج نو در سینمای ایران را بی‌ارزش و بی‌مفهوم کرده‌اند.

‌باوجود اینکه آقای اصلانی مستقیم در روند مرمت حضور نداشتند، تصحیح رنگ چگونه اتفاق افتاد؟‌

این اتفاق در زمان کرونا رخ داد که آقای اصلانی نمی‌توانستند از ایران خارج شوند تا خودشان برای ترمیم رنگ حضور داشته باشند. در نتیجه رنگ‌های هر فریم را در مرکز ایماژ روتروه تنظیم می‌کردیم و من تک‌تک برای آقای اصلانی می‌فرستادم که خودش یک ماهی طول کشید. برای اینکه خطای رنگی پیش نیاید من در پاریس و آقای اصلانی در تهران از یک نوع مانیتور استفاده کردیم تا رنگ را مثل هم ببینیم. و این‌چنین آقای اصلانی تک‌تک صحنه‌ها و فریم‌ها را مشخص کردند که باید مثلا فلان پلان بیشتر آبی یا قرمز شود... با این کار در مدت کمتر از یک ماه ترمیم رنگ (اتلوناژ) انجام شد. دو ساعت آخر کار که قرار بود کار تحویل داده شود آقای هوشنگ بهارلو، فیلم‌بردار فیلم، تشریف آوردند که ببینند رنگ‌ها درست همانی است که موقع فیلم‌برداری آقای اصلانی خواسته بودند. آقای بهارلو کار را تأیید کردند و فقط صحنه رقاص‌ها را که من با نور سر ظهر تنظیم کرده بودم، گفتند با نور حدود چهار و پنج عصر تنظیم کنیم.

‌درست است که برای فیلم‌برداری فیلم از لنز دوربین فیلم «بری لیندون» استفاده شده است؟‌

نخیر این‌طور نیست و این حرف عجیب هم مدت‌هاست که تکرار می‌شود: در مصاحبه‌ای با آقای بهمن فرمان‌آرا خواندم که گفته‌اند از دوربین فیلم «بری لیندون» کوبریک برای فیلم‌برداری فیلم استفاده شده. حرف بسیار عجیبی است به این دلیل که لنز دوربین فیلم‌برداری «بری لیندون» از طریق ناسا تولید شده و ناسا در آن زمان فقط سه نمونه از این لنز ساخته بود که دوتای آن در آمریکا و یکی هم در سینماتک فرانسه نگهداری می‌شود و کسی دسترسی و حق کپی‌اش را ندارد. از آقای بهارلو پرسیدم که از چه لنزی استفاده کرده‌اند و گفتند که به خاطر درخواست‌ نورهای کم آقای اصلانی سفارش دوربین زایس را که تازه به بازار آمده بود، دادند. این لنز زایس همان سالی ساخته شده بود که لنز ناسا برای «بری لیندون» را استفاده کردند. به گفته آقای بهارلو این لنز زایس به قدرت آن لنز ناسا نبود ولی قدرت کافی برای نورهایی را که در «شطرنج باد» استفاده شده بود، داشت. آن دوره فیلم‌سازان جرئت نمی‌کردند در نور پایین کار کنند و درواقع می‌شود گفت در سال 75-1974 «شطرنج باد» و «بری لیندون» تنها دو فیلمی بودند که با اختلاف هفت هشت ماه نور پایین و نور شمع کار شدند.

به هر حال شرایط کار در آن دوره خیلی شرایط راحتی نبوده و آقای اصلانی باید مبارزه می‌کرد تا هرکس کاری را که ایشان می‌خواسته، انجام دهد و سال‌های سال هنوز کسانی بودند که متوجه ارزش هنری این فیلم نشده بودند.

 ظاهرا سرنوشت فیلم این بوده که با مبارزه خود را در تاریخ به اثبات برساند!

البته جالب است که در این مدت با مصاحبه‌هایی که با تمام اکثر اعضای گروه داشتم، متوجه شدم که بسیاری از عوامل فیلم به‌خصوص خانم‌ها فخری خوروش و حوری اعتصام و مرحوم آقای کشاورز خیلی همراه بودند با آنچه آقای اصلانی می‌خواستند و متوجه بودند که نورپردازی، کمپوزیسیون تصویر و نوع بازی که ارائه می‌کنند، کاملا در سینمای ایران متفاوت است و ارزشی مثل ارزش سینمای سال‌های 60-70 اروپا را دارد.

‌مثل سینمای پازولینی... .

بله، مثل سینمای پازولینی و ویسکونتی. آنها متوجه ‌شدند که «شطرنج باد» نوع دیگری از سینماست که در قالب سینمای مبتذل رایج در زمان شاه نمی‌گنجد. خیلی‌ها آن موقع متوجه این موضوع نشدند.

‌حتی خانم آغداشلو هم متوجه نگاه متفاوت آقای اصلانی نشد؟

متأسفانه هنوز فرصت صحبت با ایشان فراهم نشده است. بسیاری از منتقدان ایراد می‌گرفتند که صحنه‌های رختشورها را اصلا متوجه نشده‌اند! احتمالا هیچ وقت فیلم را کامل و پرده‌ها را پشت سر هم به ترتیب ندیده بودند؛ چون در نمایش اولیه فیلم، پرده‌ها پس و پیش پخش شده بود. این مسئله برای نمایش برای ژوری هم اتفاق افتاده بود و موجب شد که فیلم از بخش مسابقه حذف شود.

«شطرنج باد» فیلمی است که از اول تا آخر باید با دقت و چند بار تماشا کرد تا متوجه تمام جزئیات شد. برای من جالب است که در ایران طومار یک فیلم را با این جمله «ما که نفهمیدیم چیست» به‌راحتی می‌پیچند! من همیشه از خودم سؤال می‌کنم چطور است که اکثر نقدهای ایرانی‌ برای ایراد‌گرفتن از کار کسی، این بهانه را می‌آورند که کار را نفهمیده‌اند! اغلب نقدهای سینمای ایران بر پایه این سؤال نوشته می‌شود «من که نفهمیدم، پس اصلا فیلم برای هیچ‌کس قابل فهم نبود، در نتیجه فیلم بد است»! این نشان‌دهنده آن است که ما دچار خودبزرگ‌بینی هستیم و به خود اجازه می‌دهیم درباره همه ‌چیز اظهار نظر کنیم حتی وقتی نمی‌فهمیم!

در تمام نقدهایی که قبل از انقلاب درباره این فیلم نوشته شد، این ایراد به چشم می‌خورد. بعد از انقلاب هم که بدتر، حتی نقدی نوشته شد که فیلم را با نور «دیسکوتک» مقایسه می‌کند و با افتخار می‌گوید ما که فیلم را نفهمیدیم!

 حتما حاصل تراوشات ذهنی خود نویسنده است.

دقیقا. بالاخره مرمت «شطرنج باد» جولای 2020 پایان یافت و آگوست 2020 در جشنواره سینمایی سینما ریترواتو (Il cinema ritrovato) برای اولین‌بار پخش شد.

ماجرای کرونا باعث شد که آقای اصلانی نتوانستند رأسا در این فستیوال حضور یابند و من به‌عنوان فرزند ایشان رفتم. حس عجیبی بود؛ چون از یک طرف باید زندگی پدرم و چگونگی ماجراهای فیلم را تعریف می‌کردم و از سوی دیگر به مرحمت نمایش این فیلم این فرصت در اروپا پیش آمده بود که تاریخ سینمای ایران را به‌عنوان متخصص سینمای خاورمیانه، با نگاه دیگری توضیح بدهم.

«شطرنج باد» در دو سانس در سالن سینمای جشنواره بولونیا به نمایش درآمد. در سانس نخست آقای اصلانی متنی به من دادند که قرائت کردم. در متن عنوان شد که خوشحال هستند مرمت فیلم انجام شده و از متولیان کار یعنی «سینماتک بولونیا» و «فیلم فاندیشن» تشکر کردند. تماشاگران این فستیوال اکثرا در سینماتک‌های شهرهای اروپایی کار می‌کنند و بیشتر جزء متخصصان سینما هستند و در نتیجه «شطرنج باد» در حضور این‌گونه تماشاچیان فیلم‌شناس به نمایش درآمد. سالن 300‌نفره بود؛ اما به دلیل کرونا اجازه نداشتیم کنار هم بنشینیم و بین هر نفر باید سه صندلی خالی می‌بود و سالن پر شد. به خاطر علاقه‌ای که به سینمای ایران دارند و اتفاقاتی که چند دهه اخیر در سینمای ایران افتاده بود، برایشان جذاب بود فیلم را ببینند. علاوه‌بر‌این مطلبم در دفترچه این فستیوال چاپ شده که در آن توضیح داده بودم که حلقه‌های فیلم چطور پیدا شدند که این هم باعث جذب مخاطب شده بود.

بعد از نمایش اول فیلم سؤالات زیادی از من پرسیده شد؛ به‌همین‌دلیل از دو مسئول این فستیوال آقای خوشبخت و خانم چینچیارلی (که در ضمن مسئول بخش ترمیم فیلم در سینماتک بولونیا هستند)، خواهش کردم که بعد جلسه دوم نمایش به من وقت دهند به سؤالات پاسخ دهم و آنها هم قبول کردند.

عکس‌العمل تماشاچیان خیلی مثبت بود و همه گفتند که با یک فیلم خارق‌العاده ایرانی مواجه شدند که از نظر زیبایی‌شناسی، کارگردانی، سناریو، رنگ و نور بی‌نظیر است و فیلم ارزشمندی در تاریخ سینماست. چند نفر از منتقدان نوشته بودند که داستان شکسپیری است. که البته مطمئنا هم شکسپیری است؛ چون همیشه آقای اصلانی می‌گویند که سناریوی این فیلم به‌نوعی داستان مکبث است. البته من شخصا فکر می‌کنم به جز مکبث، به گونه‌ای داستان هملت هم هست. فقط به جای اینکه هملت مرد باشد، زن است و در نقش «خانم کوچک» شخصیت اصلی فیلم ظاهر می‌شود.

بسیاری از منتقدان مسحور سکانس آخر فیلم شده بودند و معتقد بودند که مفهوم فلسفی فیلم روی همین سکانس است. که البته بسیاری از منتقدان ایرانی قبل از انقلاب به همین سکانس توپیده بودند.

‌دقیقا مشکل‌شان با سکانس آخر چیست؟

عدم درک از مفهوم الگوریک این سکانس. در فیلم «ادیپ شهریار» پازولینی که مطمئنا همه دیده‌اند، دقیقا همین نگاه وجود دارد. در آخرین سکانس «ادیپ شاه» به شهر امروز رم می‌آید. چطور است که آنجا این منتقدان ایرانی مشکل ندارند؟ در «شطرنج باد» همین نکته زمان و مکان مطرح است و این همان مسئله‌ای است که در فلسفه سهروردی به‌عنوان عالم مثال از آن صحبت شده است. در واقع تمام داستان که در این خانه مخوف می‌گذرد، حکم عالم مثال را دارد که انعکاسی است از دنیای امروز ما.

یک خانم منتقد ترک ساکن ایتالیا بود. بسیاری از نکات ریز فیلم را دقیقا متوجه شده بودند و گفتند این فیلم خیلی برای‌شان جالب بوده؛ چون انگار تاریخ مملکت خودشان را دوره کرده‌اند. همان‌طور که می‌دانید تاریخ ترکیه با ایران از اول قرن بیستم تا زمان انقلاب ایران خیلی شباهت دارد. درواقع مسئله مدرنیته و سنت در ایران و ترکیه مثل هم حرکت کرده.

مسئول سینماتک پرتغال هم گفته بودند که به‌عنوان بیننده اروپایی ممکن است تمام کدهای تاریخی- اجتماعی فیلم را نشناسند؛ اما داستان فیلم را بدون این کدها کاملا می‌شود متوجه ‌شد. ایشان گفتند که ساختار این فیلم زبانی فلسفی‌ دارد که ما را به فکر فرومی‌برد و از نظر زبان سینمایی این فیلم در تاریخ سینمای جهان بی‌نظیر، متفاوت و ارزشمند است. تمام مقالاتی که بعد از این فستیوال نوشته شدند، بر این نکته آخر تأکید کردند. البته بیننده‌ای که تاریخ ایران را در حدی بشناسد و بداند که انقلاب مشروطیت چه زمانی شروع شد، انقلاب ایران چه زمانی بوده، فهم فیلم برایش راحت‌تر خواهد بود و نکات اجتماعی، تاریخی و سیاسی فیلم‌نامه را بهتر درک می‌کند. به هر حال ساختار پازل‌وار سناریو برای این بینندگان خیلی جالب بود و مشکلی با فهم داستان نداشتند.

این استقبال موجب شد که فیلم‌های دیگر آقای اصلانی در خارج از ایران مطرح شوند و حرکتی آغاز شود تا یک نوع دیگر از سینمای ایران مطرح شود.

بعد از فستیوال بولونیا دوره فستیوال‌ها شروع شد و فیلم «شطرنج باد» در بخش فستیوال کن کلاسیک انتخاب شد و به همراه فیلم‌های پازولینی و گودار به نمایش گذاشته شد. البته آن سال به دلیل کرونا شهر کن در قرنطینه بود و جشنواره را هم‌زمان با فستیوال لومیر در شهر لیون برگزار کردند و در واقع «شطرنج باد» در جشنواره لومیر که فیلم‌های مؤلف و هنری را مطرح می‌کند هم انتخاب شده بود.

سپس «شطرنج باد» در فستیوال BFI انتخاب و پخش شد که جشنواره سینماتک لندن است. قبل از پخش فیلم با من مصاحبه‌ کردند. گویا مردم خیلی هیجان داشتند که فیلم را ببینند و پیشاپیش سؤال داشتند. بعد از پخش فیلم دیدم که در اینستاگرام و توییتر حرف‌های جالبی زده شد. مورد خوشحال‌کننده این بود که رئیس BFI در یک توییت نوشته بودند «نگاه ما به تاریخ سینمای ایران باید عوض شود. این فیلم نشان‌دهنده این است که ما یک‌سری حرکت‌های سینمایی در تاریخ سینمای ایران را نمی‌شناسیم و فقط به مجموعه کوچکی از سینمای ایران دسترسی داریم». این جمله از زبان کسی که مسئول سینماتک است و جزء مهم‌ترین افراد در سینما و آشنا به تاریخ سینمای جهان است، مهم است. در ادامه فیلم به جشنواره‌های سیدنی استرالیا، نیویورک، ایالت کلمبوس آمریکا، سنگاپور، روتردام و... رفت.

فیلم در جشنواره «لاروشل» امسال در بخش اکران اول انتخاب شد. این بخش فیلم‌هایی را که قرار است در سینمای آن سال پخش شوند، برای اولین بار در معرض دید عموم بینندگان قرار می‌دهد و مخصوصا تمام پخش‌کننده‌ و صاحبان سینماها حضور دارند.

در سالی که گذشت «شطرنج باد» به حدی صدا کرده بود که سالن‌ 300نفره این جشنواره پر شد و حتی یک صندلی خالی هم باقی نماند، با وجود اینکه قرار بود به خاطر کرونا بین هر نفر در سالن سینما یک صندلی خالی بماند. پشت در صف طولانی بود که نتوانسته بودند وارد سالن شوند. فیلم 22:45 تمام شد و تا ساعت دو صبح بینندگان با من درباره فیلم صحبت ‌کردند و سؤال پرسیدند.

یکی از منتقدان که آن شب در سالن حضور داشت، در مطلبی نوشته بود که وسایل و دکور صحنه کاملا بیانگر تأثیر فرهنگ روسیه بر بورژوازی ایرانی اوایل قرن بیستم میلادی است. برای منتقدان تک‌تک اشیا اهمیت داشته و در نقدهای‌شان درباره کمپوزیسیون و نورپردازی و جایگاه بدن بازیگرها در فضا بحث طولانی کرده‌اند.

شیوه بازیگری برایشان خیلی جالب بوده و به نظرشان متفاوت بود با سایر فیلم‌های ایرانی که دیده بودند.

استقبال از فیلم موجب شد اکثر صاحبان سینما حاضر در فستیوال «لاروشل» درخواست کردند که «شطرنج باد» را در سینمای‌شان پخش کنند. این نکته بسیار جالبی است که در تاریخ سینما روی داده؛ زیرا فیلمی که ۵۰ سال پیش ساخته شده است، قرار است در بسیاری از سینماهای پاریس و شهرهای دیگر فرانسه با شرایط یک فیلمی که تازه ساخته شده است، پخش شود. همین نشان می‌دهد که این فیلم مشمول مرور زمان نشده و اینجاست که به جمله والتر بنیامین می‌رسیم که می‌گوید روحی که در اثر هنری هست، باعث ارزش آن اثر هنری می‌شود و مرور زمان و تکرار آن را از میان نمی‌برد. بنیامین توضیح می‌دهد که عکس و سینما بر‌عکس یک نقاشی قابل تکثیر است و در نتیجه تک‌بودن یک اثر دلیل ارزش اثر نیست و با این نکته است که والتر بنیامین ثابت می‌کند که زیبایی‌شناسی اثر ارزش اصلی آن است. اینجا به همین گفته والتر بنیامین می‌رسیم که 50 سال بعد از ساخت «شطرنج باد»، این فیلم تمام ارزش هنری و فلسفی خود را حفظ کرده و مرور زمان و پیشرفت تکنولوژی از ارزش فیلم نکاسته است.

«شطرنج باد» نمونه‌ای از آثار هنری ایرانی است که به ما ثابت می‌کند اگر نفرت‌ها و خصومت‌های شخصی را کنار بگذاریم، می‌توانیم تاریخ هنر و سینمای مملکت‌مان را به گونه‌ای دیگر بنویسیم. در واقع ما باید بسیاری از آثاری را که تا به حال به آنها بی‌توجهی شده است، دوباره بررسی کنیم و سعی به درک آنها کنیم. برای مثال آن موج نویی که در سینمای ایران از آن صحبت می‌شود، اکثر آنهایی که حقیقتا در تاریخ سینمای ایران، نو و پیشرو بودند، فراموش شده‌اند.

‌درباره فیلم «آتش سبز» چه خبرهایی دارید؟‌

خبرهای خوبی در راه است. امیدوارم در دو، سه سال آینده تمام فیلم‌ها را بتوانیم ترمیم کنیم. فارابی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و تلویزیون ایران خیلی در این زمینه همکاری می‌کنند که ارزشمند است و خیلی کمک می‌کنند تا فیلم‌ها دیده شوند؛ چون متوجه ارزش فیلم‌ها هستند و هدف این سازمان‌ها این است که سینمای ایران در خارج از کشور هرچه بیشتر مطرح شود.

 

فرانک آرتا

برگرفته از روزنامه «شرق»

 


 تاريخ ارسال: 1400/5/26
کلید واژه‌ها: شطرنج باد، محمدرضا اصلانی

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.