سعید توجهی
دومین سال بود که نسبت به جشنواره فیلم فجر تو تَرک بودم، امسال دیگر عوارض تَرک هم گریبانم را رها کرده بود و انگار پاک شدم و جز تماشای گاه و بیگاه برنامه سینمایی «هفت» با اجرای روی مخ مجری اش (آن هم شاید از روی خودآزاری و اینکه تجسمی عیان از آناتومی سقوط برخی است و ایضاً مایه عبرت) هیچ علاقه ای برای پیگیری اخبار اصل و حاشیه جشنواره فیلم نداشتم.
جشنواره ای که می دانستم نباید به شور و حال تصنعی و جنجال و هیاهوی باسمه ای آن دلخوش کرد، و باید به سرخوردگی و افسردگی و یأسی فکر کرد که پس از ده روز فیلم دیدن و هیچ بدست آوردن، گریبان می گرفت. البته که در این وادی تنها نبودم. تصور کنید آن معرکه ای! که یک فیلمساز با کراوات و روسری به دست در مراسم افتتاحیه جلوی چشم مسئولین، قصد به راه انداختنش را داشت -که البته راه نیفتاد- اگر چند سال قبل در مراسمی حتی در سطحی پایین تر و جمع و جورتر از جشنواره فیلم هم اتفاق می افتاد چه جنجالی به پا می کرد! اما چه زود ویدیوی منتشره از این حرکت جسورانه! رفت قاطی باقالی ها.
شبکه نمایش تلویزیون در شبهای جشنواره اگرچه برنامه «هفت» داشت که اعصاب می خراشید، اما سرشب با نمایش یک فیلم از سینمای دهه شصت ایران جشنواره جمع و جوری برای گذشته بازهایی همچون نگارنده به راه انداخته بود. نمایش نسخه های اغلب ترمیم شده و باکیفیت از فیلمهایی که صرف نظر از محتوی و فرم، خوب و یا بد بودن فیلم ها فقط تماشای تصاویر چهره -بازیگران، شنیدن صدای دوبلورها و موسیقی فیلم¬ها، همزمان دو احساس شوق که سینمای ایران چه داشت و حسرت اینکه حالا چه ندارد را به همراه می آورد.
یکی از فیلمهایی به یاد ماندنی که این شبها تماشایش پس از مدتها به قول معروف شب ما را ساخت، نقطه ضعف ساخته مرحوم محمدرضا اعلامی بود. فیلمی که علاوه بر اینکه پس از 40 سال هنوز سرپاست و می توانی تا به آخر با آن بمانی، به دلایلی فرامتنی و شخصی هم تماشای چند باره آن برایم لذت بخش بود. فیلمی که برایم یادآور تاریخ و ساعت شروع دلبستگی و آشنایی با ماهنامه مرحوم «فیلم» بود. تاریخی که مانند ساعت عاشقی شخصیت اصلی رمان دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد در ذهن ثبت و ماندگار شده است، وقتی هنوز از یاد نبرده ام یکی دو روز پس از تماشای فیلم نقطه ضعف در کادر اسکوپ روی پرده سینما «شهرفرنگ» مشهد در یک بعد از ظهر بهاری مسیر دو کیلومتری خانه تا نزدیکترین کیوسک مطبوعاتی را رکاب زدم و در سایه سار سپیدارهای بلند حاشیه میدان در میانه تمام خستگی راه را با دیدن آن شماره ماهنامه «فیلم» که تصویری از داوود رشیدی در فیلم تنوره دیو ساخته خسرو سینایی بود، از یاد بردم و بلافاصله مجله را خریدم و بی اعتنا به نوشابه هایی که در میان تکه های یخ داخل ظرفی کنار مجله ها هر تشنه لبی را به خود می خواند به شوق خواندن مجله دوباره و اینبار در سربالایی نفس گیر تا خانه رکاب زدم، و تمام نقدهای فیلم نقطه ضعف را یک نفس خواندم.
نقطه ضعف فیلمی که پس از چهل سال در تماشای مجدد انگار نامش تازه در ذهن معنی می گیرد در آن دیالوگ سکانس پایانی که مامور امنیتی در مقابل میکروفن خبرنگاران از نقطه ضعف در آخرین پرونده اش می گوید و از درکی سخن می گوید که پس از آن پرونده، به آن رسیده است. در جایی از فیلم در جلسه توجیه ماموران امنیتی، سخنران/ رئیس سازمان امنیتی، با خط کشی مردم را به دو دسته طرفدار و مخالف تقسیم می کند و حالا در پایان سفر اودیسه وار مامور امنیتی و ارتباطی که بین او و متهم برقرار شده این مأمور امنیتی است که نقطه ضعف این تقسیم بندی را فریاد می کشد و علت شکست پرونده را به رخ می کشد. در این دیالوگ به یاد ماندنی که ساعتها پس از پایان فیلم هم در گوش زنگ می زند: "چون مردم همدیگر را دوست دارند". گمان نکنم کشف و شهودی و لذتی که در این شنیدن همین جمله از تماشای این فیلم به آن رسیدم را پس از ده روز تماشای تمامی فیلمهای جشنواره چهل و دوم درمی یافتم.
نوروزتان پیروز
بهارتان خجسته
سعید توجهی
نوروز ۱۴۰۳
در همین رابطه بهاریه های پرده سینما در نوروز ۱۴۰۳ را بخوانید
جدا شدن و نو شدن - کتایون بیجاری
هم بگو، هم بخند، ولی دیوانه نشو!- کاوه قادری
برای دیدار تو بار و بندیل کردم- امید فاضلی
تاریخی مثل ساعت عاشقی- سعید توجهی
داستان من و «نسل سنگامی»- رزاق رضایی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|