هیوا مسیح

نخستین روز جشنواره فیلم فجر
مثل همیشه های قدیم با شلختگی هایی و البته انضباط در برخی امور پخش به موقع فیلم ها همراه است ، البته چند روز دیگر فعل بود به کار میبریم.
نخستین شماره بولتن روزانه هم باز مثل همیشه دیر رسید ، برنامه نمایش فیلم هم فقط نام فیلم هست و تمام. بدون ذکر نام کارگردان یا نویسنده، دلیلش هم لابد این است مخاطب قدرت انتخاب تماشای فیلم را نداشته باشد یا اینکه خیلی کارگردان ها را گنده نکنند اما نام تهیه کننده ها اشکالی ندارد ، بنابر این انگار جشنواره امسال در ذکر نام تهیه کننده گان خلاصه شده نام هایی که هرگز مردم و مخاطبان خاص یعنی منتقدان ووو لزوما به خاطر نام آنها به تماشای فیلم نمیروند. تعجب این که هنوز دست اندرکاران جشنواره بعد از چهل و دوسال برگزاری متوجه نشده اند که معیار منتقدان در فیلم دیدن و نوشتن در بار ه اش هیچ یک از مواردی نیست که طی سالها و سالها ابداع کرده اند. معیار منتقدان به طول دستاورد های تاریخ سینمای ایران و جهان است
باری ! چند فیلم نخستین روز طبق معیارهایی که داریم فعلا در این مجال قابل نقد نیست ، بولتن ولی خوب است از تبلیغات روی جلدش که بگذریم یک ستون دارد که در همین اولی به نظرم شاهکار است ببینید و بخوانید
یادش به خیر علی حاتمی و سینمایش و سینمای درخشان دهه هایی که گذشت .
اما هنوز تازه اول راه است کسی چه میداند شاید فیلم های درخشانی در راه است.
پروینِ فرخزاد
سیاهه یی بر فیلم فروغ
دستشان درد نکند بالخره فیلمی درباره فروغ ساخته شد اما اما، لااقل برای بنده و آن نیمه ی شاعری و نوشتن دو کتاب در باره فروغ فرخزاد و آشنایی نزدیک با خواهر بزرگتر فروغ ، زنده یاد پوران بانو فرخزاد، وعمری پژوهش در باره شاعران از نیما تا امروز خاصه فروغ و سهراب ووو آنچه باعث شگفتی من شده این نبود که چرا فلان شخص این فیلم را تهیه یا کارگردانی کرده ، نکته مهم این است که این فیلم با بازی وحشتناک باران کوثری در رانت پدری ونه فقط در این فیلم ، که چطور ممکن است کسی با خود فکر کند هم میتواند پروین اعتصامی باشد که یک بار بر حسب ادب در مجلسی روسری سرش کرده بود و همان شد پروین ازلی و ابدی، که خب بحث حاشیه است اما باهمان یک تصویر نقشش را بازی کند آنهم در هیبت شبه پروین چاق و حالا همان آدم نقش فروغ را بازی میکند که هشت پدر گریمورهای دنیا هم جمع میشدند نمیتوانستند باران بانو را به فروغ شبیه کنند تا لااقل کمی مخاطب نمایی یا روایتی از شخصیت فروغ را باور کند یا حتا تداعی کند آن هم فروغ فرخزاد شورشی و سرتق و لجباز و تجربه گرا که علیه همه و هرچیزِ دست و پاگیر در زندگی ، جامعه و زمانه و شاعری بود حتا علیه خودش قد علم کرده بود .
باری ! نویسنده کارگردان و بازیگر هم فضا و هم شخصیت پردازی پروین بانوی شعر ایران را با فروغ اشتباه گرفته اند . این فروغ بی فروغ هم عین پروین یک بار روسری سرش کرد و همان شد فروغ ابدی که در این فیلم شبیه سریال های تلویزیونی دوره مثلا اواخر قاجار یا اوایل پهلوی کلاه سرش گذاشته اند که مثلا فروغ اینطوری بود ، آخه برادر خواهر لااقل مستند های ساخته شده در باره فروغ به زحمت ناصرصفاریان را می دیدید که احتمالا دیده اید و گفته اید این فروغ را که نمیشود نشان داد ما فروغ خودمان را میسازیم . اما یادمان باشد عرصه هنر در بستر تاریخ و زمان مثل راه رفتن روی برف است آدم رد پایش روی سطح زمان می ماند، و شرمسار تاریخ و زمان میشود . هیچ چیز دیگری نمیتوان گفت مگر این جمله پیکاسو را به یاد بیاورم که میگفت : هنرمندان دو نوع اند : آنها که به راستی هنرمند هستند و خلاق و مبدع، و البته بزرگ.َ هنرمندانی هم هستند که خودشان را این بزرگان میچسبانند تا بزرگ جلوه کنند . یادش به خیر فروغ که سرود :
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
یادش به خیر خانه سیاه است که تا همیشه فیلمی دست نیافتنی است .
سینمای جنگ و بازگشت به عصر حاتمی کیا
فکر می کنم اگر درست حساب کرده باشم با توجه به یک سال و نیم در جنگ زیستن، ۳۶ سال از پایان جنگ و دفاع ما از ایران در برابر عراق می گذرد. فیلم های دوران نخستین سینمای جنگ یا دفاع مقدس با روحیه دهه ۶۰ و حتی هفتاد بسیار سازگار و تاثیرگذار بود. حتا با نگاه آرمانگرایانه پرواز به سوی ملکوت در هنگامه ی شهادت، که با امکانات آن سالها با اینکه شعاری بود اما مردم قبول میکردند، چرا که همه تا مغز و استخوان درگیر آن همه فاجعه در جنگ بودند و اثرات اش تا سالها بعد و تا هنوز. در بخش سینمای دفاع مقدس اما امسال در کمال تعجب و تأسف، فیلم ها به همان دوران فیلم مهاجر، هور در آتش، برج مینو، و... برگشته ، چرا؟ تقریبا سه نسل عوض شده، نسلی که امروز ممکن است مخاطب این فیلم ها باشد ما نیستیم، یعنی دو نسل قبل مخاطب این فیلم ها نیستند، چرا که آنها بهتر سینما و برخی فیلم های شعاری زمانه جنگ را درک کرده اند، می ماند نسل دهه ۹۰ و شاید اواخر ۸۰ که خب این نسل و بعد از آن که دنیایشان به هزار دلیل عوض شده و سینمای جهان را هر شب می بینند، دیگر به تماشای فیلم های ناپخته امروزی، درباره جنگ نخواهند نشست، حتا اگر با امکانات نزدیک به ۸۰ میلیارد فیلم اسفند که به لحاظ تاریخ جنگ و شخصیت های مهم و فداکار آن دوران ساخته شده باشد که حاصلش جز «تله فیلم»ی در حد تلویزیون نیست. اگر چه سکانس های آغازین درخشان است و مخاطب حرفه یی فکر میکند با فیلم حرفه یی درست درمانی روبرو ست که بعد فیلم به دلیل سعی در اثبات مصادیق تاریخی از روایت سینمایی خارج شده میشود تصویرسازی از روی اسناد جنگ.
خب شما بیایید نگاهی به فیلم های اولیه و درخشان ابراهیم حاتمی کیا، عزیزالله حمید نژاد، رسول ملاقلی پور، و دوئل احمدرضا درویش بیاندازید. به طور طبیعی کارگردان و نویسنده و... که آن همه تجربه را پشت سر دارند حتا نمی تواند سکانسی قابل قبول و باور پذیر از جنگ برای ما بسازد.
کسانی که فیلم جنگی نجات سرباز رایان و اسب جنگی استیون اسپیلبرگ را دیده اند و اگر ندیده اند فقط یک سکانس اش را ببیند، تفاوت سینمای جنگ یا دفاع مقدس را خواهند فهمید آن هم با امکانات جلوه سازی های حدید در سینمای امروز که این فیلم هم بعد بعد از فیلم محمد رسول الله مجید مجیدی از آن بهره برده ولی حاصل؟
شما قضاوت کنید. اما فیلم اسفند تنها نقطه قوتش، بازیگری یکی دو نفر است که به نظرم عالیست مخصوصا بازی به شدن یکدست رضا مسعودی در نقش شهید هاشمی قابل تأمل است.
اما اما و دریغ که یکی از مهمترین مقاطع تاریخ جنگ یعنی پوشش عملیات خیبر از دست رفت، چرا ما نمی توانیم حتا یک سکانس اسب جنگی یا نجات سرباز رایان را بسازیم؟ چرا بهترین سوژه های چه جنگی و چه اجتماعی را ویران می کنیم؟!؟
این سوال پاسخ ریشه یی و تحلیلی می طلبد که جایش اینجا نیست.
فیلم آبستن به واقع آبستن حوادث است
فیلم درخشان آبستن را ببینید، فیلمی با تجربه فیلمبرداری از نوع پلان سکانس یعنی فیلمبرداری بدون کات یا قطع شدن دوربین تا پایان فیلم یکسره فیلمبرداری می شود که آبستن چنین فیلمی است. که باید به همه عوامل فیلم خسته نباشید جانانه گفت، بازیگری کارگردانی نویسندگی موسیقی و مهمتر از همه فیلمبرداری قابل قبول آن است.
یکی از مشخصات این نوع فیلمبرداری موفق این است مخاطب هنگام تماشای فیلم فیلمبرداری و دوربین را فراموش می کند و فیلم آبستن ۸۰ درصد در این بخش موفق است به چند دلیل، کارگردانی صبورانه، و البته همت و از جان مایه گذاشتن بازیگران و حتماً تمرین های سخت قبل از فیلمبرداری و... هرچه هست به یکی از نخستین فیلم های درست و حسابی چهل و سومین جشنواره فیلم خوش آمد می گویم . البته اگر چه در چند جای بسیار نامحسوس وقتی دوربین روی درخت های آن باغ لب رودخانه خودش را بالا می کشد کات می خورد. شاید هم من اشتباه می کنم، اما احساس کردم روی فضای نامتمرکز درختان کات خورد که چندان محسوس نیست. مباحث محتوایی فیلم و چند و چون و چرایی اش باشد باری فرصت نقد و بررسی جدی.
کار سینما کپی از رخدادها نیست
سینما نباید لزوماً از روی قصه ای که مردم تجربه کردهاند به فیلم تبدیل شود، مگر اینکه در زبان سینمایی به روایتی تصویری و کاملاً متفاوت دست یابد. در غیر این صورت یک امر تجربه شده را به خود مردم تحویل داده می شود. آن هم اغلب نادرست و دروغ که در ذات هنر هست. به همین دلیل همه در هنرها و اینجا سینما به دنبال باورپذیری اند.
سینما به قول آندری تارکوفسکی واقعیت دوم است نه خود واقعیت. این تعریف مسئولیت سنگینی روی دوش همه ی هنر ها از جمله سینما می گذارد .
کار نویسنده و کارگردان وقتی قرار است از روی یک واقعه فیلم بسازد این است که موضوع را وام بگیرد و جهان دیگری بسازد. در فیلم یا سینمایی که مورد نظر ماست، چیزیست که وقتی میبینی انگار برای اولین بار است که چنین چیزی را تجربه می کنی، چه زمان این اتفاق می افتد؟ زمانی که زبان یک اتفاق و رویداد و قصه به زبان سینما تبدیل شود.
در فیلم های جشنواره امسال چنین فیلمی کمتر به چشم می خورد ، هنگام تماشای فیلم ها مدام دنبال سینما می گشتم! دریغ که همه می خواستند قصه تعریف کنند، اما نه به زبان فیلم که به زبانِ یا ادبیات، یا خاطره و یا امر واقع. که خب وقتی خود او هست چه نیازی به بازگویی اش در سینما!؟
مثالی می زنم، در اواخر دوران سبک نقاشی کلاسیک که همه سعی داشتند تابلوهایشان چندان شبیه سوژه باشد که مو نزند هرچه تابلو بیشتر شبیه سوژه بود کار هنرمندانه و هنری بود، روزی یکی از استادان بزرگ نقاشی فرانسه که همه او را می شناختند، در بین درختان و منظره زیبایی در حال نقاشی بود. تابلویی بی نظیر از منظره ی مقابل روی بوم خلق کرده بود، نزدیک غروب استاد ایستاده با پیپ در دست و دهان به شاهکارش نگاه می کرد که کشاورزی آشنا از سرِ زمین اش بر می گشت و صحنه را دید، ایستاد و به تابلو نگاه کرد و تحسین کرد، استاد هم شادمان از این تحسین توضیح فنی داد که مثلاً کشاورز را شیر فهم کند . مرد روستایی لحظه یی ماند و گفت ببخشید استاد خب آن درخت و سبزه و رودخانه به زیباترین شکل آنجا هست، شما چه کاره اید!؟
و چون استاد از این حرف ناراحت شد راهش را گرفت و رفت . استاد با خود گفت مردک دهاتی بیسواد به این شاهکار ایراد می گیرد! خب دیگه از یک دهاتی چه انتظاری هست؟!
استاد بعد از دقایقی که خشمش فروکش کرد! ناگهان حرف مرد دهاتی سوی او هجوم آورد و دیگر نتوانست به چیزی فکر کند. ساعت ها گذشت و استاد غرق تفکر شد و هنگام غروب که رنگ ها تغییر کردند ناگهان همچون ارشمیدس به کشفی رسید که در ذات سخن آن مرد بود. با خود گفت بله بله راست گفت او، واقعیت به زیباترین شکل و هنرمندانه ترین شکل در طبیعت هست من چه کاره ام؟ بله من هنرمند چه کاره ام؟ و با ضربه زیر تابلویش زد و هنر به معنای «آرت» که امروز می شناسیم آغاز شد. یعنی هنر باید پرتوی و صورتی دیگرگونه از واقعیت بیرونی را نشان دهد . پس مکاتب مدرن کم کم سر برآوردند.
و اینگونه بود که به زعم بنده همه چیز به دو دسته تقسیم شد: آثار هنرمندانه که سعی در شبیه سازی داشت و دارد، و آثار هنری که از شباهت سازی می گریزد تا ذات سوژه را به تصویر بکشد.
حالا پیدا کنید در سینمای ایران و به ویژه در فیلم های جشنواره کدام فیلم در سوی آثار اصیل هنری قرار دارند؟
یادم نمی رود که فیلمسازان این سالهای خودمان را با برسون، برگمان، تارکوفسکی، آنجلوپلوس، با مسافران بهرام بیضایی با هامون مهرجویی قیاس نکنم اما این کمترین خواسته یی ست از هنر سینما که لااقل شبیه سینما باشد نه شبیه چیزی که مردم بهتر از این فیلم ها تجربه اش کرده اند .
در این، و با این منطق، فیلم های جنگی هیچکدام در این تعریف نمی گنجند، فیلم هایی چون خاتی، ناتور دشت و تعدادی دیگر به کل از این مقوله دورند. ولی زیاد ناامید نیستم زیبا صدایم کن رسول صدر عاملی، در ژانر خودش به واقع سینماست قصه میگوید ولی زبان اش سینماست.
زبان کنایی استعاری سینماست، فیلم بچه ی مردم تا حدودی به این زبان نزدیک بود، اما متأسفانه با پایان بندی سفارشی و باسمه یی و شعاری همه ی بافته های نویسنده و کارگردان و... را به باد داد. مخصوصاً که قهرمان فیلم پس از شهادت کاملاً مصنوعی با موتورش وارد ملکوت می شود که در سالن همه را به خنده واداشت و به تأسف .
فیلم آبستن و ماریا هم کمی به این تعریف نزدیک بودند و همچنین فیلم داد ابوالفضل جلیلی .
همچنین فراموش نمی کنم فیلم غریزه سیاوش اسعدی را، که امیدوارم در اکران عمومی شاهد این فیلم ها باشیم البته بدون کم و زیاد.
هیوا مسیح
بهمن ۱۴۰۳
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|