پرده سینما

مرگی که علت آن معلوم است؛ نگاهی به فیلم «علت مرگ: نامعلوم» ساخته علی زرنگار

سعید توجهی

 

 

 

 


 

 

سینمای ایران این روزها در تصرف کمدی هایی است که نه سرگرم می کنند و نه با رویکردی انتقادی، کرداری را به سخره می گیرند و نقد می کنند. هر چه هست سخیف و مشمئزکننده است. فیلم­هایی پر شده از شوخی های جنسی که در زندگی واقعی بیرون پرده سینما هم به قول جوانان امروزی قفل است. رقص مردانه لوطی­های کلاه مخملی فیلمفارسی که نشاط­آور بود تبدیل شده به رقص تهوع­آور مردانی که به سبک رقاصه کاباره­های دهه پنجاه باسن تاب می­دهند و دلبری می­کنند و تماشاگر را از هرچه حرکات موزون است بیزار می کنند.

اگر بعد از کارکرد سرگرمی، از منظر جامعه شناسی به سینما بنگریم که بیشتر به کار تاریخ می آید و مربوط به آینده خواهد بود، نسلی که در سالهای آینده بخواهد از منظر سینما به بازخوانی و شناخت یک دوره تاریخی برسد از تماشای فیلمهای این دوره به چه تصویری از جامعه خواهد رسید؟ پاسخ روشن است. اما در همین برهوت هم نباید نا امید بود. دربین انبوه این زباله های تصویری گاهی کورسویی می درخشد و می توان تصویری روشن از روزگاری که از سر می گذارنیم به آیندگان بدهد.

فیلم علت مرگ نامعلوم یکی از همین فیلم هاست. یک ون درب و داغان در یک جاده کویری و چند مسافری که از سراتفاق با هم در این سفر کوتاه همسفر شده اند. دلیجان جان فورد را به یاد می آورد. سفری که در آن به تدریج به شناخت آدمها، روابط و از همه مهمتر دورانی که در آن زندگی می کنند می رسیم. در دلیجان جان فورد خطری که در طول سفر از جانب حمله سرخپوستها، مسافران را تهدید می کند موجب همبستگی مسافران ناهمگون دلیجان می شود و همه پیش­فرضهای تماشاگر را نسبت به شخصیتها عوض می کند. از جمله دکتر دائم الخمری که در آن بیابان با کمک زن روسپی، نوزادی که نشانه ادامه زندگی است را به دنیا می آورند. اما در اینجا مسافران ناهمگون ون، له شده  و ناامیدتر از آنند که در کنار هم و در مواجهه با یک اتفاق غیر منتظره (مرگ نامعلوم یکی از مسافران) هویتی دوباره کسب کنند و با هم از سیاهی شب به روز راهی یابند. بنابراین برخلاف دلیجان، مسافران ون هر چه باهم پیش می روند از همدلی و امید دورتر می شوند و فقط در یک نقطه با هم به اشتراک می رسند، عبور از مرزهای اخلاق.  ون که در جاده کویری در دل شب حرکت می کند به تدریج با مسافران آشنا می شویم: مردی که از زندان به مرخصی آمده و قصد دارد برای رهایی دوست در آستانه اعدام پول دیه جور کند، دختر و پسر جوانی که قصد مهاجرت دارند، و یک مرد دلال که قرار است آنها را از مرز رد کند، یک مرد نچسب که ابتدا چیزی از او نمی دانیم و در ادامه معلوم می شود همسری بیمار دارد، زن جوانی که ظاهراً از آشنایان راننده است و یک مرد مشکوک که از ابتدای سفر روی صندلی جلویی به خواب رفته است. برخورد ون با یک دست انداز و انحراف آن از جاده، سفر را وارد مرحله ای تازه می کند. مسافران متوجه مرگ مردی می شوند که در ردیف جلو از ابتدای سفر در خواب بوده است.

پیدا شدن مبالغ زیادی دلار همراه متوفی به ماجرا شکل دیگری می بخشد. حالا اغلب آدمهای گرفتار در ماجرا برای دستیابی به پول بدون توجه به مرگ متوفی، نقشه می کشند و برای توجیه این دست اندازی قضاوت ها شکل می گیرد، گرفتاری و مشکلات را بهانه می کنند.

در سالهای سختی که می گذرانیم زیر بار فشارهای اقتصادی اولین چیزی که در جامعه به حراج گذاشته و به یغما رفته،  اخلاق است. این سقوط اخلاقی را در برشی نمونه از جامعه که در فیلم به نمایش درآمده به وضوح می بینیم. تقریبا همه سرنشینان ون به جز دو نفر دست اندازی به مایملک متوفی را با توجیه مشکلاتی که با آن درگیرند و آن پول می تواند مشکل گشای آن ها باشد، حق خود می دانند و به راحتی متوفی را قضاوت و در دادگاه خود محکوم می کنند. علت مرگ نامعلوم  تصویر روشنی است از آنچه فقر و تنگنای اقتصادی به روز جامعه آورده. همان آفتی که چندین قرن پیش داریوش کبیر از خدا خواسته بود کشورش را از آن حفظ کند. خشکسالی و دروغ. فقر و خشکسالی که عشق و همدلی را از یادها برده است.

در این میان بعد از پسر جوان که در مقابل وسوسه رسیدن به پول می ایستد و در جمله ای به یاد ماندنی به نامزدش می گوید که به خاطر همین چیزها قصد مهاجرت دارد. زن جوان لال که در انتهای فیلم از دلبستگی راننده به او آگاه می شویم، هم حاضر به مشارکت در این بی اخلاقی نمی شود. فردی که شاید نیازش به پول از همه آن جمع هم بیشتر است. زنی که به خاطر نیاز، به نوعی تن فروشی و ازدواج با فردی در سن پدر خود راضی شده است، اما حاضر نیست اصول اخلاقی را زیر پا بگذارد و به پولی که مال او نیست دست بزند. اما کنش او برای نجات این جمع له شده زیر بار فقر و بی اخلاقی کافی نیست.  این ندای وجدان جمعی مانند خود زن، انگار الکن است و فریادش را کسی نمی شنود.

در جایی از فیلم مردی که پول را برای نجات جان دوستش که در آستانه اعدام است می خواهد در پاسخ به سوال یکی از مسافران که از سرانجام کار می پرسد، با خونسردی می گوید اگر پلیس جسد را پیدا کند در نهایت در گواهی فوت می نویسند «علت مرگ نامعلوم»، اما در جامعه ای که بستر ماجرای فیلم است انگار مدتهاست اخلاق مرده است و علت مرگ هم کاملا معلوم است.

 

سعید توجهی

اسفند ۱۴۰۳

 

 

 


 تاريخ ارسال: 1403/12/23
کلید واژه‌ها: نقد و بررسی فیلم علت مرگ نامعلوم، پرده سینما، سعید توجهی

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.