پرده سینما

بهاریه نوروز ۱۴۰۴- نوروزی که پشت سر جا ماند

کتایون بهمن بیجاری

 


 

 

وقتی مهاجر و ایرانی هستی، در ایام سال نو میلادی بین دو جهان گیر می‌کنی. نمی‌دانی باید سر تسلیم فرود بیاوری و بگذاری فرهنگ بابانوئلی وارد رگهایت شود، یا واکسینه شده با آن مقابله کنی. سال نویی که وسط زمستان پا به زندگیت می‌گذارد یا تو پا به سال جدید می‌گذاری. کلاً همه چیز سال نو خارجی برایت عجیب است. روز سال نو برایت مثل روزهای قبل است. برفی و سرد. اصلاً روز سال نو که روز نیست، شب است. شب که بچه‌ها خوابند و بزرگترها غالبا گیج! و در صبحی همیشه برفی، سال جدید، با هدایای سبز و قرمز پیرمرد خارجی، ریش سفید دو هزار ساله‌ای که تا حالا ندیدیش، آغاز می‌شود. سال میلادی در شکل همیشگی، زمان همیشگی و حال و هوای همیشگی و هر سال ساعت 12 آخرین شب دسامبر نو میشود. ثابت و به قاعده.

ایران که بودی، سال نو یک روز و یک هفته نبود. یک ماه پیش از تحویل سال همه چیز دیگرگون می شد. بوی وایتکس، نردبان کنار پنجره و پرده‌های مچاله شده وسط اتاق و مادری که یک دم و یک جا آرام و قرار نداشت، در کنار کتاب‌های درسی ولو شده برای امتحانات ثلث دومی که برنامه اش ختم می‌شد به یک روز قبل از عید، همه اینها آماده‌مان می‌کرد برای سال نو. ترقه‌ها و فشفشه‌هایی که از اول اسفند یواشکی بین بچه‌ها دست به دست و کیف به کیف می‌شد ، نوید آمدن سال جدید را می داد. و پدر بود که به جان درخت‌های باغچه می‌افتاد تا آذوقه چهارشنبه سوری را از قامتشان تامین کند و از طرف دیگر با جعبه های بنفشه الوان، حیاط و ورودی خانه را رنگ آمیزی می کرد، این همه تصاویر آمدن بهار و سال نو بود. همچنان ماه اسفند با مراسم و اتفاقات خاصش به آخر نزدیک می شد تا حلول سال نو. سال تحویلی که هرسال موعدش با سال قبل فرق می کرد. کتاب سال را چند روزه می بندد. 365 روز یا 365 و نصف روز ، همان سال کبیسه با اسفند سی روزه که تازه همه روزش مال اسفند نیست از یک ساعتی دیگر آن روز مال سال گذشته نیست و البته که اول فروردین هم هنوز نیامده است. ساعت هایی که از عمر هیچکس حساب نمی شود.

سال نو هر وقت خودش می‌خواست می آمد. مثل یک مهمان آشنای عزیز و بی‌خبر. گاه نیمه شب سر سفره می‌نشاندمان. گاه سر ظهر بوی سبزی پلو و ماهی خانه را پر می‌کرد. با تمام آمادگیهای چند هفته قبل، همه غافلگیر می شدیم. همه خاطراتی داریم از سال هایی که در حمام و آشپزخانه و ... برایمان تحویل شدند. مانند همان شکوفه ای که عمو نوروز بر زلف پیرزن خسته و به خواب رفته و منتظر، کنار سفره هفت سین به یادگار می گذاشت. بهار فصل تغییر است و نوروز زمانی متغیر. طبیعت هم شیطنت می کند.  گاه باران است. گاه آفتابی است و حتی گاهی برفی. برفی نرم و خیس و الکی. حتی لباس‌ پوشیدنمان در هنگام تحویل هر سال با سال قبل متفاوت است. گاه با سر و رویی خوآب آلود بیژامه پوش نیمه شب سر سفره هفت سین می نشینیم. گاه با لباس‌های نوی پلو خوری و کفشهایی که غالبا سر ناسازگاری با صاحب جدیدشان را دارند، آماده رفتن به خانه پدربزرگ و منتظر اسکناس‌های خوشبوی تا نخورده است. عید با حواس پنجگانه بازی دارد. سایه بازیهای ابر و خورشید و طعم شیرینی و آجیل، صدای موسیقی وساز ، بوی عیدی، بوی کاغذ رنگی. بوی تند ماهی دودی، وسط سفره نو...

و حالا مدتهاست مهاجری ایرانی هستی گیر کرده بین دو سال نو. در فاصله از شروع زمستان هرسال تا فصل بهار و کنار جا ماندن همه دلبستگی هایت که در چمدان کوچک سفر جای نگرفته اند. این حسرت بودن در حال و هوای سال نو و نوروز ایران همیشه با توست. حال و هوای سال نویی با همه بی نظمی ها و آشفتگی و پیش بینی ناپذیری هایش، خود زندگی است.

 

کتایون بیجاری

 نوروز ۱۴۰۴

 

 

در همین رابطه بهاریه های پرده سینما در نوروز  ۱۴۰۴ را بخوانید


 

نوروزی که پشت سر جا ماند- کتایون بیجاری

این پرنده مهاجر- سعید توجهی

از دوستت دارم خبری نیست- امید فاضلی

دلتنگی های نویسنده ای در خیابان چهل و هشتم؛ در رثای سیدابراهیم نبوی- غلامعباس فاضلی

 


 تاريخ ارسال: 1404/1/2
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>هنگامه:

بسیار بسیار عالی مرحبا به این قلم شیوا

0+0-

يكشنبه 3 فروردين 1404




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.