امید فاضلی
باران آمده بود و آرام. چشمهایم نم داشت، از هوای دلم بود یا دماوند نمیدانم. اما تو در گوشهای برای خودت چای میریختی. از دور، سفیدیِ دودِ آتشِ چوپانِ ناپیدایی در خاکستری دلنشینی نمایان بود. ده روزی هست در برف درونم فرو رفتهام. فیلم «Her» را ذره ذره میبینم تا تمام نشود. لابلایش مداد کوچک شدهای را کنار لبم میگذارم و از پشت پنجره دود را میپایم. پک عمیقی میزنم. بودنش غنیمتی است. هشت سالی هست که فقط «مید نایت سی» را گوش میکنم. لامصب برای خودش فیلم کوتاهی است که صورتت را سرخ میکند. مثل کتاب «لوئیس بونوئل» پر است از عشق. چراغهای دور، آرامم میکنند. دلم راه رفتن در طبیعت میخواهد چیزی شبیه حرکت روی تردمیل، بیانتها و عمیق. لابلای انبوهی شاخه و نم. بند سبزی به تنهی درختها پیچیده باشد. دنبالش کنم تا یادداشتی که از رطوبت خیس شده. رویشان چیزهایی نوشتهای. از دوستت دارم خبری نیست. زحمت بیشتری کشیدهای. «تو تمام وجود منی.» «یک بار زندگی برای دوست داشتنت کم است» «تکتک نفسهای منی». یاد فیلم wale میافتم. اشک بین مه و نم و سرما معجون خوشطعمیست. طعمش را دوست دارم.« برندن فریزر» حق داشت قبل از مردنش یادداشت دخترش را بخواند. بارها و بارها. تو بارها و بارهایی.
سینما آمد که به داد آدمها برسد. در نابترین و دستنیافتهترین لحظات. برای آنهایی که نمیتوانند فراموش کنند. آرام را روانه میکنم اما باران پیشم ماند تا «her» را از اول ببینیم. نوروز در راه است و آن چهار، با تلاش بسیار از صفر خواهد گذشت.
امید فاضلی
انتهای اسفند ۱۴۰۳
در همین رابطه بهاریه های پرده سینما در نوروز ۱۴۰۴ را بخوانید
نوروزی که پشت سر جا ماند- کتایون بیجاری
این پرنده مهاجر- سعید توجهی
از دوستت دارم خبری نیست- امید فاضلی
دلتنگی های نویسنده ای در خیابان چهل و هشتم؛ در رثای سیدابراهیم نبوی- غلامعباس فاضلی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|