کاوه قادری
در درام های شلوغ و دارای موقعیت مرکزی غیرمتمرکز، پر و بال یافته، پرشاخ و برگ، پراطراف و دارای امکان مانورهای داستانی بیشتر همچون کوچه بی نام و آباجان، دست هاتف علیمردانی برای پیشبرد و به ثمر رساندن روایی درام اش، به مراتب بازتر است...
در فیلم آباجان نیز هاتف علیمردانی برای شکل دادن حرکت نهایی و فرجام درام، باز ناگزیر به شکل دادن عنصر تصادفی در قالب بمباران مدرسه توسط دشمن می شود اما برخلاف فیلم قبلی، عنصر تصادف این فیلم، صحیح، درون جهان اثر و دارای اصالت وقوع است.
به نظر می رسد در ادامه ی کارنامه ی فیلمسازی پرنوسان هاتف علیمردانی، حالا با فیلم آباجان، او دریافته که ذیل چه سبکی و چگونه درام هایی می تواند فیلم خوب بسازد.
آباجان به عنوان تازه ترین اثر هاتف علیمردانی، دارای همان مختصات و مشخصات متعارفی است که تا پیش از این در آثار شاخص او دیده بودیم. مرکز ثقل هر پنج اثر شاخص او از به خاطر پونه تا آباجان، همواره فضاسازی دراماتیک بوده و میزان قوت و کاستی در این فضاسازی، شدت و ضعف آثار او را تعیین می کرده است. بعد از دو تجربه ی موفق در فضاسازی فیلم های کوچه بی نام و هفت ماهگی، حالا با آباجان، دیگر می توان با اطمینان خاطر گفت که علیمردانی در نحوه ی فیلمسازی اش، از خان فضاسازی و مقدمه چینی و پرداخت های اولیه، با موفقیت عبور کرده و در این زمینه به نوعی توان و کاربلدی نسبی رسیده است؛ کمااینکه در همین فیلم هم کم و بیش روان و ماهرانه می تواند معرفی، تببین شرایط، وضعیت اولیه و روابط دراماتیک میان آدم ها را از دل گفتگوها و مراودات و آمد و شدها و پیشامدهای میان شان شکل دهد و شخصیت پردازی اولیه ی اعضای خانواده را نیز از طریق نحوه ی بگو مگو ها و کل کل ها و رفتارهای متقابل میان شان در وضعیت های روتین صورت دهد؛ مثل معرفی و شخصیت پردازی اولیه ی کاراکتر شبنم مقدمی و دخترش در این فیلم که همچون معرفی و شخصیت پردازی اولیه ی کاراکتر باران کوثری و مادرش در فیلم کوچه بی نام، از طریق رد و بدل شدن و پینگ پنگ هدفمند گفتار و رفتار صورت می گیرد. این همه نشان می دهد فیلمسازی که در ساحت فضاسازی و مقدمه چینی و پرداخت اولیه، روزگاری در فیلم مردن به وقت شهریور، یک نوع ظاهرسازی تیپیکال تمام عیار را با محوریت صرفاً محیطی و گلخانه ای کردن فضا شکل داده بود و با چیدمان تئوریک و جمع جبری نمادین و روی کاغذی و ساده انگارانه ی لوازم و مایه ها و «اله مان» های سازنده ی جهان اثر، جهانی کاملاً بالماسکه خلق کرده بود، حالا آن نقطه ضعف ساختاری را به یک نقطه ی قوت روایی و نمایشی ثابت و قابل اتکا تبدیل کرده است.
همین مقدمه چینی های صحیح داستانی و دراماتیک است که موجب می شود در این فیلم «شخصیت-موقعیت»، علاوه بر شکل گیری سلیس و صریح مسأله و موقعیت اصلی درام مرکزی و تم های فرعی و درام های پس زمینه ای آن، به درستی از «موقعیت» به «شخصیت» برسیم؛ به این معنا که شخصیت اصلی ما و وضعیت اش (چه نسبت به موقعیت مرکزی درام و چه نسبت به خرده موقعیت های پیرامون اش) نیز از دل مناسبات یک موقعیت مشخص و عینیت یافته و مختصات خرده موقعیت های پیرامونی پرداخت شده اش و موضع و واکنش و رفتارش نسبت به این موقعیت ها، به عینه و با شناسه هایی مشخص شکل بگیرد و خط سیر داستانی درام مرکزی و درام های پیرامونی، در مجموع، سلیس و صریح و بدون دست انداز و حتی الامکان بدون حفره روایت شود و به نمایش درآید؛ که طبعاً موجب سهولت در ارتباط گیری میان مخاطب و درام مرکزی می شود و به تبع آن، تعقیب این داستان جمعی موقعیت را برای مخاطب میسر می کند.
با این همه، به نظر می رسد سینمای هاتف علیمردانی، کماکان در پیشبرد مراحل میانی و پایانی روایی و فراز و فرودنویسی و نقطه عطف سازی صحیح داستانی در این مراحل، دچار گرفتاری و نقصان و مشکلات عدیده است. این نقصان البته در فیلم هایی همچون کوچه بی نام و همین آباجان که دارای درام های جمعی و خرده موقعیت های متعدد پیرامونی و ازدیاد آدم ها هستند و یک موقعیت مرکزی پراطراف و نیازمند پیشبرد طولی چندجانبه و قطره چکانی و آرام و ملایم دارند، با شدت کمتری حس می شود و در فیلم هایی همچون مردن به وقت شهریور و هفت ماهگی که تعدد شخصیت ها و موقعیت ها کمتر است و موقعیت مرکزیِ متمرکزترِ نیازمند تلاطم های بیشتر و پیشبرد طولی سریع و محسوس وجود دارد، با شدت بیشتری لمس می شود.
به عبارت دیگر، گویی که در درام های شلوغ و دارای موقعیت مرکزی غیرمتمرکز، پر و بال یافته، پرشاخ و برگ، پراطراف و دارای امکان مانورهای داستانی بیشتر همچون کوچه بی نام و آباجان، دست هاتف علیمردانی برای پیشبرد و به ثمر رساندن روایی درام اش، به مراتب بازتر است تا درام های با موقعیت مرکزی متمرکز و خلوت تر و دارای کاراکترها و خرده موقعیت ها و داستان های فرعی کمتر همچون مردن به وقت شهریور و هفت ماهگی؛ کمااینکه برای نمونه در هفت ماهگی، مؤلف فیلم برای عبور سیر داستانی و موقعیتی و شخصیتی از کمرکش میانی آن، آنقدر دست اش درایجاد مانورهای روایی مولد و محرک و پیش برنده خالی است که متوسل به یک عنصر تصادفی «زلزله» نام ماهیتاً خارج از درام و فاقد اصالت وقوع و بی تناسب و سنخیت با موضوعیت و مرکزیت درام و تعیین و تکلیف اصلی ترین فراز و فرودهای درام توسط آن می شود و کل درام اش تا پیش از آن «زلزله» را به استیضاح محض و مطلق می کشاند؛ اما در فیلم هایی همچون کوچه بی نام و آباجان، دست کم وجود آن میزان تعدد و تنوع کاراکترها و خرده موقعیت ها و داستان های فرعی، به انضمام بهره مندی از یک موقعیت مرکزی پرشاخ و برگ و پراطراف، امکان طراحی یک سیر داستانی و موقعیتی و برقراری مانورهای روایی مولد و محرک و پیش برنده برای پیشبرد و به ثمر رساندن نسبی فیلم و ایجاد نوعی هدف و مقصد و غایت برای فیلم را به فیلمساز می دهد؛ کمااینکه در همین فیلم آباجان نیز مؤلف فیلم از پس طرح های متعدد فرعی همچون بیماری و زمین گیری و دم مرگ بودن پدر، اعتیاد و بیکاری و داماد سرخانه بودن داماد خانواده، وجود یک طرفدار منافقین در خانواده و جاسازی اعلامیه هایشان در خانه، اختلاف آقای ناظم با داماد خانواده و... در کنار سرنوشت مبهم پسر کاراکتر «آباجان» در جنگ، می تواند درام مرکزی شلوغی را شکل دهد که از پس پلات های فرعی پرتعداد آن، یک خط سیر داستانی کم و بیش ملموس، کم لکنت، قابل تعقیب و دارای پیشبرد، با محوریت و مرکزیت شخصیت «آباجان» ایجاد شود.
البته با این وجود، در فیلم آباجان نیز هاتف علیمردانی برای شکل دادن حرکت نهایی و فرجام درام، باز ناگزیر به شکل دادن عنصر تصادفی در قالب بمباران مدرسه توسط دشمن می شود اما برخلاف فیلم قبلی، عنصر تصادف این فیلم، صحیح، درون جهان اثر و دارای اصالت وقوع است؛ بمبارانی که در فضا و موقعیت و جهانی که در زمان جنگ می گذرد، یکی از موتیف های تکرارشونده ی متن است و از همین روی نیز عنصر درون جهان اثر محسوب می شود، به سبب سابقه ی وقوع اش، دارای پیش زمینه و پشتوانه است و اصالت وقوع می یابد. اگرچه ناگفته نماند که قرار دادن این عنصر تصادف در مرحله ی پایان بندی فیلم و بسته شدن فیلمی دارای آن همه خرده موقعیت و داستانک های فرعی، با صرفاً نمایش ویران شدن مدرسه و شهادت دانش آموزان و کاراکتر ناظم و تأثر و حُزن کاراکتر آباجان، باعث شده بخشی از موقعیت ها و داستان هایی که مرکز ثقل درام را شکل می دهند، نیمه کاره رها شوند؛ انگار که فیلمساز، بخشی از آنچه داستان اصلی و موقعیت مرکزی اش را شکل داده را علی السویه یا صرفاً جهت مقدمه چینی و فضاسازی دراماتیک می داند و از این روی، روایت و داستان گویی شان را نیمه تمام رها می کند؛ که خود این نقیصه ی روایی مهم، به تنهایی نشان می دهد که مؤلف فیلم، کماکان در پیشبرد نهایی، فرجام بخشی و به ثمر رساندن صحیح درام اش، تا چه میزان دچار گرفتاری است.
با این همه، به نظر می رسد در ادامه ی کارنامه ی فیلمسازی پرنوسان هاتف علیمردانی، حالا با فیلم آباجان، او دریافته که ذیل چه سبکی و چگونه درام هایی می تواند فیلم خوب بسازد. حال باید دید او برای فیلم بعدی اش نیز باز سراغ بازتکرار تجربه ی موفق ساخت یک درام جمعی شلوغ دارای موقعیت مرکزی غیرمتمرکز، پرشاخ و برگ و پراطراف می رود؟ یا ترجیح می دهد یکبار دیگر، شانس اش را در ساخت درام های فردی خلوت تر و دارای موقعیت مرکزی متمرکز با خرده موقعیت ها و داستان های فرعی کمتر امتحان کند؟
کاوه قادری
فروردین ۱۳۹۶
در همین رابطه دیگر نقدهای کاوه قادری را بر فیلمهای مهم سینمای ایران، در سایت پرده سینما بخوانید
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|