علی ناصری
فرانک دارابونت 28 ژانویه سال 1952 در خانواده ای مجاری تبار در اردوگاه پناهندگان در مونت بیاقد فرانسه به دنیا آمد، خانواده او از مجارستان بعد از انقلاب 1956 میلادی فرار کرده بودند و پس از چند سال زندگی در مونت بیاقد در کودکی به همراه خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرد.
فرانک در سن بیست و سه سالگی فعالیت حرفه ای خود در سینما را با فیلمنامه نویسی آغاز کرد و فیلمنامه های بسیاری چون قاتل خیابان الم: جنگجویان مرده، حباب، مگس 2 و فرانکنشتاین را به اضافه چند فیلمنامه تلویزیونی نوشت و همچنین در نوشتن فیلمنامه وثیقه به کارگردانی مایکل مان با وی و استوارت بیتی همکاری داشت.
وی سپس چندین ف یلم کوتاه که اکثر آن ها در ژانر وحشت بودند را ساخت. یکی از فیلم های وی دلار بیبی نام دارد که اقتباسی از رمان استیفن کینگ به نام زنی در اتاق است که استیفن کینگ با دیدن این فیلم در ملاقاتی که با فرانک داشت به او اجازه اقتباس از رمان ریتا هیروث و رسنگاری در شاوشنک را داد.
دارابونت فیلمساز محبوبی در بین افرادی است که به طور حرفه ای فیلم می بینند اما همان قدر که در جلب نظر فیلم بازهای حرفه ای موفق عمل کرده در کسب جوایز بسیار ناکام بوده و اکثر فیلم های وی در فستیوال های مختلف با این که نامزد دریافت جایزه شده اند اما در نهایت معمولاً جایزه ای نمی گیرند. اولین فیلم بلند دارابونت فیلمی تلویزیونی به نام زنده به گور است که در سال 1990 آن را ساخت.
او پس از زنده به گور چهار سال فیلمی نساخت و پس از آن فیلمنامه رستگاری در شاوشنک (در ایران معروف به رهایی از شاوشنک) را نوشت و در سال 1994 آن را ساخت.
این فیلم که مورگان فریمن و تیم رابینز بازیگران آن هستند به فستیوال های بسیاری راه یافت که تنها چند جایزه در جشنواره های مختلف گرفت که بزرگترین آن جایزه بهترین فیلم در بخش بین المللی بیستمین جشنواره فیلم هوچی در ژاپن بود. رستگاری در شاوشنگ نامزد بهترین فیلم در جشنواره های گلدن گلاب و اسکار نیز شد و همچنین نامزد بهترین فیلمنامه اقتباسی اسکار نیز بود که موفق به دریافت هیچ جایزه ای در این جشنواره ها نشد و در همین سال که شصت و هفتمین دوره جشنواره اسکار بود فیلم فارست گامپ موفق به دریافت چایزه بهترین فیلم شد. هرچند فیلم فاخر و ارزشمند رابرت زمه کیس مستحق دریافت جایزه بهترین فیلم بود اما بی توجهی داوران آکادمی را می توان بزرگترین ظلم تاریخ آکادمی به یک فیلم دانست.
رستگاری در شاوشنگ محبوب ترین فیلم تاریخ سینما در نظرسنجی سایت IMDB است. مورگان فریمن به خاطر بازی اش در فیلم رستگاری در شاوشنگ بسیار ابراز خرسندی کرده و گفته است که این فیلم یکی از بهترین فیلم هایی بود که در طول زندگی اش بازی کرده است.
فیلم بعدی دارابونت که در سال 1999 ساخته شد نیز فیلمی اقتباسی بود که از رمانی به نام مسیر سبز نوشته مینگ اقتباس آن صورت گرفته بود و دارابونت نام فیلم را به خاطر ادای دین به مینگ همان مسیر سبز گذاشت.
تام هنکس ستاره محبوب هالیوود از بازیگران مطرح این فیلم بود. مسیر سبز نیز در فستیوال های مختلف از جمله اسکار شرکت کرد که نامزد جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم نیز شد که دوباره اعضای آکادمی توجهی به ساخته دارابونت نکردند و جایزه را در همین سال به فیلم زیبایی آمریکا ساخته سام مندس دادند.
دارابونت پس از دو سال در سال 2001 فیلم درام و عاشقانه مجستیک را ساخت که از نظر بسیاری از منتقدان ضعیف ترین فیلم وی محسوب می شود و این فیلم که جیم کری در آن به ایفای نقش پرداخته است در هیچ فستیوالی شرکت نکرد و جایزه ای نگرفت.
آخرین فیلم سینمایی دارابونت مه نام دارد که دوباره اقتباسی از رمان استیفن کینگ می باشد و در سال 2007 ساخته شده است. مه نیز در چندین فستیوال شرکت کرد اما باز هم دارابونت در تصاحب جوایز ناکام ماند.
فرانک دارابونت در سال های اخیر مشغول طراحی سریال مرده متحرک بود که با استقبال خوبی از سوی مخاطبان در سراسر جهان روبرو شد و در حال حاضر مشغول ساخت فیلم نوآر لس آنجلس است که به غیر از کارگردانی در مقام فیلمنامه نویس نیز در آن حضور دارد.
از نقاط مشترک فیلم های وی می توان به مضامین فلسفی و مذهبی اشاره کرد. دارابونت با فیلم هایش نشان داده که مردی معتقد و پایبند به اصول مذهبی در سراسر جهان است. او در فیلم هایش المان ها و نشانه های بسیاری استفاده می کند. اکثر آثار او نیز اقتباس از رمان های مختلف می باشد. دارابونت استاد پایان بندی های داراماتیک است و همین پایان بندی ها باعث می شود تا فیلم هایش به یاد ماندنی تر باشند.
در ادامه این مقاله به بررسی آثار این کارگردان می پردازیم.
رستگاری در شاوشنک
این فیلم نمونه ای از بهترین اقتباس ها در تاریخ سینمای جهان است. فیلم ابتدا با صحنه هایی از یک دادگاه شروع می شود که اندی دفرسن (تیم رابینز) مظنون به قتل می باشد. در بین صحبت های رد و بدل شده در دادگاه صحنه هایی از خیانت همسر اندی به او نیز می بینیم که نشان از انگیزه اندی به قتل بوده است. اندی اسلحه اش را مسلح کرده و از ماشین به سمت خانه مقتولین حرکت می کند اما ادعایی که اندی در دادگاه دارد این است که او قبل از مرتکب شدن به قتل پشیمان شده و اسلحه اش را به رودخانه انداخته است. در نهایت در دادگاه اندی توسط وکیل خانواده مقتول محکوم به قتل همسرش و شخص دیگری شده که طبق نظر قاضی متحمل به حبس ابد می شود. اندی وارد زندان شده و دردسر های همیشگی یک زندانی تازه وارد به زندان را که در فیلم های مختلف شاهد هستیم به جان می خرد و با اشخاصی از جمله شخصی معروف به رد (مورگان فریمن) به معنی قرمز رابطه ای دوستانه برقرار می کند و همانند همه زندانی ها اظهار دارد که بی گناه است. اندی توسط دوستان زندانی اش که در داخل زندان نفوذ داشتند یک چکش کوچک و چند پوستر از بازیگران زن هالیوود تهیه می کند. اندی در زندان در قسمت های مختلفی از جمله کتابخانه، کار کردن به عنوان کارگر در مرمت قسمت هایی از زندان کار می کند که در همه آن ها همیشه هوای همکاران اش را دارد و همیشه لذت بردن از کار و خوشگذرانی را با دوستان اش تقسیم می کند. حتی وقتی وارد ساختمان اداره زندان می شود برای زندانی ها موزیک می گذارد و دو هفته ماندن در انفرادی را به جان می خرد. در شخصیت اندی نمی توان یک قاتل دید اما به نظر می رسد که قاتل واقعی همسرش و آن مرد خود اندی باشد. اندی با کارهایش نشان می دهد حتی اگر قاتل هم باشد جایش در زندان نیست. او به نزدیک ترین دوستان اش هم می گوید که قاتل نیست و این تفسیر به بیننده القا می شود که او واقعاً بیگناه به زندان افتاده اما وقتی پس از بیست سال متوجه فرار اندی از زندان می شویم نشان می دهد که او هیچ چیزی حتی راز فرار را به دوستان نزدیک اش نمی گفته و امکان دارد که واقعاً قاتل واقعی او باشد.
فرانک دارابونت با اشاره به خیانت همسر اندی به او و موفقیت اندی در فرار از شاوشنک شاید به شخصیت اول فیلم اش حق می داده که همسرش را بکشد و اندی را مستحق زندان نمی دانسته.
در شاوشنک همانطور که از نام فیلم پیداست یک نوع رستگاری برای اندی به وجود می آید و آن اینکه اندی مشغول خواندن کتاب مقدس می شود و در قسمتی از فیلم نیز رئیس زندان کتاب مقدس را که به هر زندانی در هنگام ورودش به زندان می دهند از اندی گرفته و از سلول وی خارج می شود، پس از بسته شدن درب سلول رئیس زندان کتاب را به اندی پس داده و اظهار می دارد که نمی خواهد وسیله نجات اش را از او بگیرد. کتاب مقدس از نظر رئیس زندان وسیله نجات اندی است و اندی نیز به این امر واقف است اما به نوعی دیگر و آن هم اینکه چکش خراب کردن دیوار تنومند زندان را با برش صفحه های کتاب در آن پنهان کرده است. حال کتاب مقدس که شاید از نظر اندی به هیچ دردش نمی خورد وسیله ای برای نجات او شده و اندی که به نظر قاتل است به کمک کتاب مقدس از زندان فرار می کند. استفاده بی نظیر دارابونت از این تمثیل واقعاً درخور ستایش است. در اواسط فیلم یکی از دوستان اندی که مسئول کتابخانه است به نام بروکس از زندان پس از چندین دهه آزاد می شود و با دیدن تغییراتی که در زندگی انسان ها شده است نمی تواند خود را با تغییرات شکل گرفته وفق دهد و خودکشی می کند.
فرانک دارابونت در کنار شخصیت امیدوار اندی شخصیت بروکس را قرار داده که با وجود آزادی از زندگی خسته شده و نمی خواهد که تغییرات را بپذیرد و به همین دلیل دست به خودکشی می زند اما اندی با اینکه کمتر امیدی به آزادی دارد در نهایت آزاد و رها زندگی می کند و به دوستش رد نیز می آموزد تا به زندگی دوباره اش امیدوار باشد و زندگی اش را ادامه دهد. جدا از مضمون بی نظیر این فیلم کارگردانی دارابونت به عنوان اولین کار سینمایی اش نیز بسیار خوب و بی نظیر است. بازی های بازیگران نیز با کمترین عیب و ایراد کاملاً باور پذیر است.
مسیر سبز
فیلم دوم دارابونت وجه تشابهاتی با فیلم قبلی اش دارد. هر دو در زندان می گذرند و شخصیت زندانی مشخص نیست که واقعاً مرتکب قتل شده است یا نه. البته در مسیر سبز این ابهام توسط قصه فیلم رفع می شود. اما مسیر سبز بر خلاف رستگاری در شاوشنک فضایی فراواقعی نیز دارد.
فیلم در ابتدا با نشان دادن چندین نفر از مردم روستایی که به دنبال دو دختر بچه می گردند آغاز می شود. در نهایت آن ها دو دختر بچه را در آغوش مردی تنومند و بزرگ هیکل می بینند که جان کافی (مایکل کلارک دانکن) نام دارد و این مرد در حالی که به شدت گریه می کند این دو دختر را که مرده اند در آغوش گرفته است. پس از این اتفاق جان کافی به زندانی می افتد که مسئول آن شخصی به نام پل اجکام (تام هنکس) است. در ابتدا زندان بان ها از او به دلیل جرم اش و هیکل تنومندش می ترسند و با ترس به او نزدیک می شوند. جان کافی در حالی که ملول و افسرده به نظر می رسد به پل می گوید: «هر کار کردم نتونستم انجامش بدم رئیس.» پل بی توجه به حرف جان در زندان را می بندد و می رود. پس از چند روز که از آمدن جان کافی به زندان می گذرد همه متوجه می شوند که او فردی خطرناک نیست. جان کافی از تاریکی می ترسد و شخصیتی شبیه به کودکان دارد او وقتی متوجه می شود پل مشکل پروستات دارد در سکانسی سر او را به میله زندان می چسباند و نگه می دارد، به گونه ای که به نظر می رسد قصد ضربه زدن به وی را دارد اما جان کافی با قدرت ماورایی که دارد بیماری پل را از بین می برد. در ادامه زمانی که یکی از زندانبان ها موشی را در زندان می بیند و بیرحمانه آن را می کشد جان کافی موش را که در حال جان دادن است با قدرت اش از مرگ نجات می دهد. جان کافی بیماری و درد مردم را تا جایی که حتی از جانش هم می گذرد از بین می برد و ترس او از تاریکی نیز نشان از بیزاری او از سیاهی و پلیدی است. جان کافی نماد انسانی است که گناه نمی کند و پاک و معصوم است، به همین دلیل نیازی به توبه ندارد و نشان از این است که اگر واقعاً بیگناه و معصوم باشی همانند مسیح قدرت شفا دادن هم داری. حال اگر به اول فیلم بازگردیم می فهمیم که جان کافی قصد شفا دادن آن دو دختر را داشته و موفق نبوده است. در انتهای فیلم جان کافی بیگناه اعدام می شود و به جایگاه واقعی خود می رسد. برای او مرگ دیگران نیز گناه است و جان کافی به قصاص نا موفق بودن در نجات دادن آن دو دختر کشته می شود.
در قسمتی از فیلم نیز شخصی که قاتل بوده اعدام می شود و یکی از زندانبان ها که جوان و مغرور است می خواهد به جنازه مرده او بی احترامی کند که یکی از زندانبان ها دست او را گرفته و می گوید: «هرکاری که کرده بود الآن تقاصشو داد، دیگه به هیچ احدی بدهکار نیست.» این را می توان این گونه تفسیر کرد که مرگ برای کسانی که انسانی را می کشند بزرگترین لطف است و این امر باعث می شود تا بیگناه به دنیایی دیگر سفر کند.
مضامین زیبای بسیاری در جایجای فیلم گنجانده شده که واقعاً در این مطلب نمی گنجند و به بحث و تحقیق بسیار نیاز دارند. دارابونت به زیبایی از عنصر نماد پردازی در این فیلم استفاده کرده است و با به پایان رساندن بی نظیر فیلم اش مسیر سبز را فیلمی به یاد ماندنی کرد. شخصیت پردازی بی نظیر فیلم نیز یکی از نقاط قوت آن محسوب می شود. جان کافی برای همیشه شخصیتی به یاد ماندنی در بین سینمادوستان و سینماگران باقی ماند.
مجستیک
مجستیک ضعیف ترین فیلم دارابونت محسوب می شود و ای کاش دارابونت هیچ گاه دست به ساخت این فیلم نمی زد.
قصه فیلم در سال 1951 می گذرد. پیتر اپلتن (جیم کری) فیلمنامه نویس هالیوودی است که به دلیل گرایشات سیاسی اش در لیست کمیته فعالیت های ضد آمریکایی قرار گرفته است. او هنگامی که در حال رانندگی است موشی در مقابل ماشین اش قرار می گیرد و او برای اینکه به موش آسیبی نرساند تعادل ماشین اش را از دست داده و از پل سقوط می کند. پیرمردی او را پیدا کرده و به شهر خود می برد. اپلتن حافظه خود را از دست داده و در آن شهر با شخص دیگری که ناپدید شده اشتباه گرفته می شود و با دختری که قبلاً معشوق آن پسر بوده رابطه ای عاشقانه برقرار می کند. فیلم قصه ای دارد که به نظر زیبا می آید اما با طولانی کردن این قصه دارابونت فضای فیلم را هم از دست داده و نمی تواند بیننده را تا پایان فیلم پای تماشای آن با لذت فیلم های قبلی اش نگه دارد. دارابونت که در مصاحبه ای نیز علاقه اش به فیلم زندگی شگفت انگیز است ساخته فرانک کاپرا را بیان کرده بود در این فیلم سعی بر این داشته تا فضایی همچون این فیلم خلق کند که به شکلی در ابتدای فیلم موفق و در اواسط و انتهای فیلم کاملاً ناموفق بوده است. اما از نقاط مثبت فیلم می توان به بازی موفق و خوب بازیگران اش به خصوص جیم کری نام برد.
مه
آخرین ساخته فرانک دارابونت فیلمی در ژانر وحشت است و قصه فیلم در مورد شهری است که به طور ناگهانی در مه فرو می رود و داخل مه نیز موجوداتی شبیه به هیولاهای افسانه ای هستند که جان انسان ها را می گیرند. در این بین مردی به نام دیوید همراه با فرزندش و عده ای از مردم شهر داخل یک فروشگاه که در مه فرو رفته گرفتار شده و از ترس اینکه مورد هجوم هیولاها قرار نگیرند همانجا می مانند. داخل فروشگاه افراد زیادی هستند اما مردی بدون توجه به اتفاقات افتاده با اظهار این مطلب که می گوید: «شما رحمت خدا را فراموش کرده اید» آنجا را رها کرده و می رود. در این بین زنی اعتقاد به این دارد که روز قیامت است و طبق گفته هایی که از تورات می آورد حرف اش را اثبات می کند و به همین دلیل افراد داخل فروشگاه به دو دسته تقسیم می شوند. عده ای به قیامت معتقدند و عده ای نیز حرف های آن ها را جدی نمی گیرند. در نهایت دیوید به همراه پسرش و چند نفر دیگر از فروشگاه رفته، فرار می کنند و حرفهای زن را جدی نمی گیرند. در بین راه دیوید آن مردی را که فروشگاه را رها کرد و رفت سوار بر ماشین اش می بیند. در نهایت دیوید و آن چند نفر به جایی می رسند که ماشین بنزین تمام کرده و نمی توانند جلوتر بروند. آن ها با شنیدن صداهایی و دیدن صحنه هایی گمان می برند که آن موجودات به آن ها حمله کرده اند و دیوید برای اینکه عذاب نکشند همه افراد داخل ماشین به اضافه فرزندش با اسلحه اش می کشد و برای کشتن خودش تیر تمام می شود. دیوید که از همه چیز ناامید است از ماشین پیاده شده و رو به مه می ایستد تا آن موجودات به او حمله کنند اما در کمال ناامیدی ارتش و گروه نجات را می بیند که خود را به آن جا رسانده اند و دیوید با دیدن این صحنه شوکه شده و از اینکه فرزند و دوستانش را کشته سخت پشیمان می شود.
آخرین فیلم دارابونت نیز به امید در زندگی می پردازد و ناامیدی را گناهی بزرگ می داند و کسانی که ناامید به لطف و رحمت خدا هستند را مستحق مرگ می داند. بازی بازیگران در این فیلم بسیار خوب بوده و همه چیز به غیر از موجودات خطرناک که شبیه به هیولا هستند باور پذیر می باشند. با توجه به پیشرفت تکنولوژی در سینمای هالیوود انتظار بیشتری در خلق چنین تصاویری از کارگردانان این روزهای سینما می رود که دارابونت با وجود فیلمنامه و کارگردانی خوب اش نتوانسته این صحنه ها را به دلیل ضعف در ایجاد جلوه های ویژه کامپیوتری به خوبی نمایش دهد. اما باید پذیرفت که این فیلم نیز همانند دو فیلم اول دارابونت مورد کم لطفی فستیوال های مختلف قرار گرفت و جدی گرفته نشد.
استیفن کینگ درباره پایان بندی فیلم مه می گوید:« پایان بندی بی نظیر دارابونت من را غافلگیر کرد و این پایان بندی خیلی بهتر از پایان بندی رمان من بود.»
فرانک دارابونت از معدود فیلمسازانی است که برخلاف اکثر فیلمسازانی که قصد دارند مذهب و اعتقادات را نقد کنند پایبند به عقاید مذهبی است. او در فیلم هایش هر وقت قصد نقد کردن داشته انسان ها را مورد انتقاد قرار داده و در فیلم های او انسان ها گناهکارهای واقعی هستند. دارابونت این روزها به چهره ای برجسته در بین سینماگران و سینمادوستان تبدیل شده و معدود کارگردانی را می توان این روزها یافت که این چنین فیلم هایی را برای مردم بسازند و توجه بسیاری به فستیوال های مختلف نداشته باشند.
در ادامه بررسی زندگینامه و آثار فیلمسازان مطرح سینمای جهان در مطلب بعدی به دیوید فینچر فیلمساز سرشناس آمریکایی و کارگردان فیلم های مطرح هفت و شبکه اجتماعی خواهیم پرداخت.
در همین رابطه بخوانید:
چهره مرموز و جذاب سینمای جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار ترنس مالیک
راوی قصه های تلخ؛ نگاهی به زندگی و آثار آلخاندرو گونزالس ایناریتو
فیلمسازی پایبند به عقاید مذهبی؛ نگاهی به زندگی و آثار فرانک دارابونت
بی پروا، راز آلود، مدرن؛ نگاهی به زندگی وآثار دیوید فینچر
فاتح گیشه های سینمای جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار جیمز کامرون
صاحب موج نو در سینمای پس از انقلاب ایران؛ نگاهی به زندگی و آثار عباس کیارستمی
خالق محبوب ترین فیلم های سال های اخیر سینمای جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار کریستوفر نولان
پدر سینمای پست مدرن جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار کوئینتین تارانتینو
پز روشنفکری همراه با سیاست؛ نگاهی به زندگی و آثار پاول هگیس
راوی قصه های آدم های سخت کوش و نا امید؛ نگاهی به زندگی و آثار استیفن دالدری
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|