علی ناصری
دیوید فینچر 28 اوت سال 1962 در شهر دنور از ایالت کلرادو به دنیا آمد. فینچر تنها دو سال از زندگی اش را در آنجا سپری کرد و خانواده اش به کالیفرنیا مهارجت کردند و او اکثر زندگی اش را در کالیفرنیا سپری کرده است.
فینچر حضورش در رسانه ها را با ساخت کلیپ هایی برای خواننده های معروفی چون مدونا، مایکل جکسون، دان هنلی، استینگ، رولینگ استونز و غیره شروع کرد و بعدها در ساخت تیزرهای تبلیغاتی نیز تجربه های زیادی را در ابتدای ورودش به رسانه و سینما کسب کرد. او استعداد و نبوغ خود را در ساخت همین کلیپ ها و تیزرها نشان داد و همین باعث شد تا کمپانی فوکس ساخت قسمت سوم فیلم بیگانه را به دیوید فینچر جوان بسپارد و بزرگترین سرمایه گذاری را تا آن زمان برای یک کارگردان بی تجربه اولین فیلم بلند روی دیوید فینچر انجام دهد.
دیوید فینچر فیلمسازی است که به گفته خودش چندان توجهی به دریافت جوایز ندارد و همین امر نیز در کارنامه او مشهود است. فینچر در این باره می گوید: «مهم ساخت فیلمی است که در ذهنم است و جایزه تنها موضوعی فرعی است.»
فینچر اولین فیلم خود را در سال 1992 پس از ساخت فیلم بیگانه 1 و 2 توسط جیمز کامرون و ریدلی اسکات، ساخت و سومین قسمت مجموعه سینمایی بیگانه به او سپرده شد.
فینچر پس از ساخت اولین فیلم اش با نقدهای ضد و نقیضی از سوی منتقدان روبرو گشت و پس از آن مشکلات زیادی با سرمایه گذاران فیلم اش پیدا کرد و به همین جهت به دلیل دلزدگی از سینما و فیلمسازی چند سالی از کارش کناره گیری کرد و به کار قبلی اش که ساخت کلیپ هایی تصویری برای خواننده های هالیوود بود پرداخت.
فینچر پس از سه سال یعنی در سال 1995 دست به ساخت فیلمی با مضمون جنایی زد و فیلم هفت را با بازی براد پیت و مرگان فریمن ساخت. این فیلم در حالی که فروش قابل توجهی در گیشه داشت برای فینچر نیز قدم بزرگی در فیلمسازی اش محسوب می شود. فینچر با ساخت این فیلم توانست جایزه بهترین فیلم زبان خارجی جشنواره هوچی ژاپن را دریافت کند.
سومین فیلم فینچر فیلمی معمایی به نام بازی است که در سال 1997 ساخته شد و بازیگران بزرگی چون مایکل داگلاس و شاون پن در آن به ایفای نقش پرداخته اند.
دیوید فینچر که کم کم جایگاه خاصی در بین مخاطبان اش به دست آورده بود با ساخت چهارمین فیلم اش در سال 1999 به نام باشگاه مشت زنی محبوبیت خود را در بین سینما دوستان دو چندان کرد. این فیلم که اقتباسی ادبی محسوب می شود در هنگام ساخت اش با مخالفت های شدید کلیسا ها مواجه شد. هزینه ساخت باشگاه مشت زنی 63 میلیون دلار شده بود اما این فیلم توانست صد میلیون و هشتصد و پنجاه و سه هزار دلار در گیشه بفروشد. براد پیت نیز برای دومین بار در این فیلم با فینچر همکاری کرد و علاوه بر او ادوارد نورتن نیز در این فیلم ایفای نقش نمود.
اتاق وحشت پنجمین فیلم دیوید فینچر محسوب می شود که در سال 2002 ساخته و اکران شد. در این زمان پیشنهادات بسیاری به فینچر برای ساخت فیلم می شد که او در بین این پیشنهادات ترجیح داد تا اتاق وحشت را کارگردانی کند. بسیاری از منتقدان جهان این فیلم را ضعیف ترین فیلم فینچر می دانند و این فیلم در آن زمان نتوانست نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کند.
فینچر پس از پنج سال دست به ساخت فیلمی جنایی بر اساس داستانی واقعی زد که زودیاک نام دارد. این فیلم در سال 2007 ساخته شد و اقتباسی از کتابی به همین نام نوشته گری اسمیت بود. فینچر برای ساخت این فیلم تحقیقات گسترده ای انجام داد و با چند نفر که از دست قاتل جان سالم به در برده بودند نیز مصاحبه کرد. او به مستنداتی در مورد زودیاک دست یافت که حتی پلیس نیز به آن ها دست نیافته بود.
گری اسمیت در این باره می گوید: «فینچر و گروهش حتی از پلیس هم جلو زدند. زودیاک فینچر را دوباره به دوران درخشان فیلمسازی اش برگرداند. نقدها مثبت بسیاری درباره این فیلم نوشته شد.»
از بازیگران این فیلم می توان جیک جیلنهال، رابرت داونی جونیور و مارک روفالو را نام برد.
بلافاصله پس از موفقیت دیوید فینچر در فیلم زودیاک او دست به ساخت اقتباسی از رمان اسکات فیتز جرالد زد و این فیلم سرگذشت عجیب بنجامین باتن نام گرفت. این فیلم که در سال 2008 ساخته شد پر هزینه ترین فیلم فینچر با بودجه 150 میلیون دلاری محسوب می شود که توانست 334 میلیون دلار در سطح جهانی بفروشد و پرفروش ترین فیلم وی نیز محسوب شود. این فیلم در جشنواره های بسیاری از جمله گلدن گلاب، اسکار و بفتا شرکت کرد و در حالی که در بخش های بهترین کارگردانی و بهترین فیلم نامزد شد نتوانست جایزه ای دریافت کند. براد پیت و کیت بلانشت از بازیگران این فیلم می باشند.
فینچر در سال 2010 موفق ترین فیلم خود در فستیوال ها را ساخت. این فیلم که شبکه اجتماعی نام دارد توانست در جشنواره های گلدن گلوب و بفتا جایزه بهترین کارگردانی را برای فینچر به همراه داشته باشد. اما او در جشنواره اسکار رقابت را به تام هوپر کارگردان فیلم سخنرانی پادشاه باخت و در حالی نامزد بهترین کارگردانی و بهترین فیلم بود نتوانست جایزه ای دریافت کند. این فیلم موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم زبان خارجی از جشنواره سزار نیز شد.
آخرین فیلم سینمایی فینچر که در سال 2011 ساخته شد اقتباسی از رمان نویسنده ای سوئدی است که دختری با خالکوبی اژدها نام دارد. این رمان پیش از این توسط کارگردانی سوئدی ساخته شد و فینچر دومین کارگردانی است که دست به ساخته اقتباسی از این رمان زده است. فینچر با ساخت این فیلم نتوانست توجه منتقدان را به خود جلب کند. دنیل کریگ و رونی مارا از بازیگران این فیلم می باشند.
فیلم های دیوید فینچر در حالیکه از لحاظ هنری و سینمایی حائز اهمیت می باشند معمولاً فیلم های موفقی در گیشه نیز هستند و فیلم های پر فروش این کارگردان به ترتیب عبارتند از:
1- سرگذشت عجیب بنجامین باتن
2- هفت
3- دختری با خالکوبی اژدها
4- شبکه اجتماعی
5- اتاق وحشت
6- بیگانه 3
7- بازی
8- باشگاه مشت زنی
9- زودیاک
از نقاط مشترک در فیلم های فینچر می توان به راز آلودگی و معمایی بودن فیلم هایش اشاره کرد که معماها گاه توسط مخاطب و گاه توسط کاراکترهای فیلم حل می شوند، آثار فینچر معمولاً پایان خوشایندی ندارند و او چندان علاقه ای به پایان بندی های خوب ندارد. فینچر توجه زیادی در استفاده از رنگ ها در کارگردانی دارد و معمولاً مختص به فضای فیلم هایش از رنگ های سرد استفاده می کند. بازی بازیگران در فیلم های فینچر نسبت به سایر بازی هایشان متفاوت است و همیشه به دلیل «بازی گرفتن» خوب فینچر یک سر و گردن بالاتر از سایر فیلم هایشان نقش آفرینی می کنند.
در ادامه این مقاله به بررسی آثار دیوید فینچر می پردازیم:
بیگانه 3
بیگانه 3 بسیار ترسناک تر و سیاه تر از دو قسمت قبلی اش ساخته شد و فینچر با توجه به این که در ساخت این فیلم تجربه زیادی نداشت نتوانست فضای فیلم را با فضای دو قسمت قبلی اش تطابق دهد و با دیدن این فیلم مخاطب نمی تواند بپذیرد که این فیلم دنباله ای بر ادامه دو قسمت قبلی باشد که تا حدی فیلمنامه فیلم این مشکل بزرگ را حل کرده است. اما اگر دو قسمت قبلی فیلم را کنا بگذاریم از نکات مثبت فیلم می توان به استفاده از نور و رنگ در فیلم اشاره کرد که فینچر توانسته بود توسط این دو عنصر فضایی سرگیجه آور خلق کند. از نکات مثبت دیگر این فیلم استفاده بسیار خوب و مناسب از جلوه های ویژه است.
هفت
این فیلم همچنان یکی از بهترین آثار فینچر محسوب می شود و او این بار به سراغ ایده ای جنایی با مضامینی دینی رفت. هفت در مورد قتل هایی است که توسط قاتلی زنجیره ای انجام می شود و این قاتل که به بیماری روانی مبتلا است خود را جانشین خدا در روی زمین می داند. او قتل هایش را بر اساس هفت گناهی مرتکب می شود که آن ها را بدترین گناه ها می داند. شکمبارگی، حسادت، خشونت، غرور، حرص و آز، تن پروری و شهوت گناهانی هستند که قاتل مقتولین را در صورت ارتکاب به یکی از آن ها می کشد.
در ابتدای فیلم بدون مقدمه شاهد صحنه مرگ شخصی هستیم که به دلیل پرخوری مجازات شده و به قتل رسیده است. سامرست (مرگان فریمن) افسر پلیسی است که شاهد این قتل می باشد و به همراه همکارش میلز (براد پیت) به جستجوی این قاتل زنجیره ای می پردازند.
فضاسازی دیوید فینچر در این فیلم که با فیلمبرداری و استفاده درست از رنگ های تیره شکل گرفته است به خوبی قابل لمس و باور پذیر است. دیوید فینچر نه تنها موفق به خلق فضایی سرد و بی روح در زندگی دو مأمور فیلم اش شده بلکه این فضاسازی را در تمام شهری که قصه در آن روایت می شود گسترش داده و شهر را به شهری بی روح و در عین حال خطرناک تبدیل کرده است. نکته عجیبی که فیلمنامه نویس با زیرکی تمام در فیلم گنجانده است این است که قاتل اثر انگشت ندارد و این امر به قدری می تواند برای بیننده عجیب باشد که تا پایان فیلم برای دریافت پاسخ اش میخکوب فیلم شود و همچنین با این ایده تصویری ماورایی از قاتل تا لحظه آخر فیلم برای مخاطب می سازد که همین نکته کوچک کافی است تا ذهن مخاطب را علاوه بر قتل های عجیب قاتل درگیر کند. بازی بازیگران علی الخصوص مرگان فریمن و کوین اسپیسی (قاتل) بسیار خوب و باور پذیر می باشد. فیلمبرداری داریوش خنجی (فیلمبردار ایرانی الاصل) در این فیلم بسیار عالی و اصولی انجام شده بود.
بازی
دیوید فینچر با ساخت فیلم معمایی بازی قدرت خود را در پنهان کردن اصل قصه و درگیر کردن مخاطب به قصه های فرعی فیلم نشان داد.
در ابتدای فیلم نیکلاس (مایکل داگلاس) که یک سرمایه گذار بانکی است در روز تولدش کادوی عجیبی از برادرش کنراد (شاون پن) که با او قهر است دریافت می کند که به همین دلیل به شرکتی می رود که بازی های بسیار پیچیده و خطرناکی با افراد می کند که این را کارمند همان شرکت به نیکلاس توضیح می دهد. پس از آن نیکلاس دستمایه بازی های این شرکت شده و در زندگی روزمره اش مشکلات بسیاری به وجود می آید.
او تصور می کند که شخصی قصد کشتن او و به دست آوردن اموالش را دارد و همین امر باعث می شود تا او همه پول هایش را از بانک بیرون بکشد، اما با این حال نیز مزاحمت ها تمام نمی شود و در نهایت متوجه می شویم که همه این اتفاقات یک بازی بوده و این بازی نیز در واقع هدیه تولد کنراد به برادرش نیکلاس می باشد که او را از خودخواهی و پول پرستی نجات دهد.
برخلاف سایر آثار فینچر این فیلم پایانی کاملاً بسته و در عین حال خوب و با مضمونی اخلاقی به پایان می رسد.
فینچر در این فیلم از بازی بازیگران و همچنین از فضاسازی بی نظیر فیلمنامه و کارگردانی استفاده کرده تا حتی بیننده را نیز فریب دهد و بیننده ای را که به جای نیکلاس قرار داده را در حالیکه در ابتدای فیلم ایده فیلم را لو می دهد به برداشتی غلط از فیلم وادار کند. فینچر به کمک فیلمنامه نویس خوبش این کار را به خوبی انجام داده است.
باشگاه مشت زنی
باشگاه مشت زنی یکی از جسورانه ترین فیلم های فینچر محسوب می شود.
این فیلم در مورد مردی است که جک (ادوارد نورتن) نام دارد و به دلیل مشکلات روحی به پیشنهاد یک روانشناس به جمع بیماران سرطانی می رود تا متوجه شود که دردش خیلی کم تر از این بیماران است. روزی جک در حالی که خانه اش آتش گرفته و ویران شده ساکش را برداشته و در خیابان قدم می زند تا از شهر برود که با شخصی به نام تیلر (براد پیت) آشنا می شود و جک تیلر را به خانه اش می برد. تیلر نیز به جک پیشنهاد می دهد که برای خالی کردن عقده های درونی خودشان به یکدیگر ضربه بزنند و به قولی کتک کاری کنند.
جک از پیشنهاد تیلر استقبال کرده و این روش درمان عقده های درونی باعث می شود تا عده زیادی از جوانان شهر در خانه جک جمع شده و به مشت زنی مشغول شوند تا عقده ها و عصبانیت های خود را که ناشی از زندگی روز مره است این چنین خالی کنند. آن ها باشگاهی به نام «باشگاه مشت زنی» ترتیب می دهند و از آن در جامعه چیزی به زبان نمی آورند.
فیلم تنها راه خالی کردن عقده های ناشی از زندگی در جامعه امروزی را انجام همین کارهای غیر معقول می داند و با نشان دادن فضایی (جدا از صحنه های مشت زنی) غیر معقول جامعه مدرن را زیر سؤال برده و این چنین نقد می کند که این جامعه به هیچ وجه معقول نیست و انسان ها به یک زندگی غیر معقول تن داده اند. غافلگیری پایان فیلم که به نوعی همه این مضامین را زیر سؤال می برد یک پایان بندی ضعیف محسوب می شود چرا که هیچ المانی از توهم در شخصیت های فیلم دیده نمی شود و فیلمنامه نویس تنها با هدفی غیر اصولی قصد غافلگیری بیننده را دارد. بازی براد پیت در این فیلم یکی از بهترین بازی های وی در تاریخ بازیگری اش محسوب می شود.
باشگاه مشت زنی به همین دلیل یکی از آثار متوسط رو به ضعیف در کارنامه فینچر به حساب می آید.
اتاق وحشت
این فیلم با داستانی ساده کمی متفاوت تر از سایر ساخته های فینچر نسبت به ساختار فیلمنامه محسوب می شود. اگر فیلم را کارگردان دیگری ساخته بود بسیار ضعیف تر می شد و فینچر از یک فیلمنامه نسبتاً ضعیف فیلمی متوسط ساخته است. فیلم دوباره انتقادی از زندگی امروزی جامعه و مردم است، مادر (جودی فاستر) و دختری که برای رهایی از مشکلات گذشته به مکانی امن و ساکت می روند اما در آن جا هم این امنیت را ندارند و خانه مورد هجوم دزدها قرار می گیرد.
فیلم دارای تعلیق های خوبی است که این را مدیون کارگردانی فینچر است. از آنجا که خانه بسیار بزرگ و دارای اتاق های تو در تو می باشد فینچر برای نشان دادن موقعیت مادر و دختر و جلوگیری از سردرگمی بیننده دوربین را بدون قطع از دیوارها و درهای بسته عبور می دهد و حتی گاه در نماهایی طوری به نظر می رسد که گویا دوربین داخل دیوار است.
نماهای گرفته شده زیبا هستند اما استفاده از این نماها به فضای فیلم آسیب زده و گاه تعلیق هایی را که کارگردان برای به وجود آوردنشان تلاش کرده از بین برده و حتی در بعضی مواقع به دلیل فیلمنامه ضعیف فضای فیلم خیلی غیر قابل باور می شود.
به طور مثال زمانی که پتک به صورت رائول برخورد می کند او آسیبی جدی نمی بیند. شخصیت پردازی نیز در این فیلمنامه در بعضی شخصیت ها غیر قابل باور می باشد.
زودیاک
دیوید فینچر که تجربه خوبی در فیلمنامه های اقتباسی دارد این بار به ساخت فیلمی اقتباسی از رمانی که به یک داستان واقعی پرداخته دست برده و تا حدی موفق نیز بوده است.
فینچر که خود در کودکی با فضای شهر در زمان های قتل های زودیاک همراه بوده و با این فضا کاملاً آشنا است در ایجاد فضای رعب و وحشت در بین مردم شهر چندان موفق عمل نکرده است. فیلم داستان روزنامه نگاری به نام گری اسمیت را دنبال می کند که تمام زندگی اش را صرف پیدا کردن قاتل زنجیره ای زودیاک کرده است. از آن جا که فیلم دارای یک داستان پیچیده و مرموز است دیوید فینچر با وارد نشدن منطقی به جزئیات در فیلمنامه و کارگردانی از پیچیده بودن این فیلم کاسته و آن را تا حدی قابل فهم تر کرده است.
فیلم کاملاً به رمان پایبند است و در پایان نیز با المان هایی قاتل را معرفی می کند. از نقاط ضعف فیلم می توان به کند شدن ریتم روایی فیلم اشاره کرد. بازی بازیگران در این فیلم معمولی و قابل قبول است. از نکات قابل توجه در این فیلم می توان به این نکته اشاره کرد که دیگر خبری از قاب بندی ها و دکوپاژهای خاص فینچر نیست و کارگردانی فینچر خیلی ساده تر به نظر می رسد که این مسأله را نمی توان از ضعف های فیلم دانست.
سرگذشت عجیب بنجامین باتن
این فیلم از نظر فضا، کارگردانی، فیلمنامه با سایر فیلم های دیوید فینچر متفاوت بوده و اگر به تیتراژ فیلم توجهی نکنیم با دیدن فیلم شاید باور نکنیم که فیلم را فینچر ساخته است. اقتباس نسبتاً خوب فیلمنامه نویس از رمان اسکات فیتز جرالد به دلیل سینمایی نبودن موضوع در قسمت هایی از فیلم دچار مشکل می شود.
داستان فیلم در مورد کودکی است که به طرز عجیبی در هنگام تولدش با شمایل یک مرد پیر به دنیا می آید. گریم و استفاده از طراحی صحنه های خوب به فینچر کمک کرده تا بتواند فضایی قابل قبول خلق کند. شخصیت پردازی ها تا حدود زیادی غیر قابل باور هستند و از آن جا که بنجامین (براد پیت) تنها کودکی چند ساله است با شمایل پیرمردی مسن نمی توان پذیرفت که او شروع به کارهایی کند که انجام آن ها تنها برای بزرگسالان مقدور است. اما در کنار این نقاط ضعف نباید بازی خوب براد پیت، کیت بلانشت و سایر بازیگران را از یاد برد. گذر زمان در این فیلم نسبتاً خوب حس می شود اما به دلیل چند پاره بودن فیلمنامه که گاه به زندگی همسر بنجامین و گاه به زندگی او می پردازد مخاطب نمی تواند با شخصیت اصلی همذات پنداری کند و با او همراه شود. پایان بندی فیلم نیز به ساختار کلی فیلم ضربه مهلکی می زند و بیننده که به زحمت وارد فضای فیلم شده و دنیای ساختگی نویسنده را پذیرفته از این فضا بیرون آمده و در نتیجه فیلم به دلیل پایان بندی ضعیفش نمی تواند در یادها بماند. ایده عالی فیلمنامه نویس در وهله اول جذاب اما پرداخت او به فیلمنامه نتوانسته جذابیت ایده را حفظ نماید.
شبکه اجتماعی
پس از اعتراضات فینچر به دنیای مدرن او دوباره وارد دنیای مدرن دیگری می شود و این بار دنیا را از نگاه جوانانی مدرن می بیند. مارک که مؤسس یک شبکه اجتماعی (فیس بوک) می باشد با شکایت دو تن از هم دانشگاهی هایش مبنی بر اینکه ایده آن ها را دزدیده و سوء استفاده مالی از دوستش در یک جلسه با حضور شاکی ها دادگاهی می شود و در حین این دادگاهی قصه فیلم روایت می شود. فیلمنامه بی نقص آرون سورکین و کارگردانی عالی فینچر شبکه اجتماعی را تبدیل به یک فیلم درجه یک در سال های اخیر کرده و این فیلم را می توان بهترین ساخته فینچر دانست.
فیلم از یک دوستی نافرجام و یک دزدی فکری حرف می زند که باعث شهرت و پول دار شدن جوانی دانشگاهی شده است اما فیلم با نشان دادن ناتوانی مارک در برقراری روابط اجتماعی نشان می دهد که او چندان هم در این بی انصافی ها تقصیر کار نیست و این را یکی از اعمال ناخودآگاه او تلقی می کند. شخصیت پردازی بی نظیر در این فیلمنامه باعث شده تا بیننده بتواند شخصیت درک نشدنی مارک را به خوبی درک کند و احساس او به انسان ها را که همه را شبیه به یک جسم بی روح می بیند بپذیرد. فینچر در این فیلم بهترین کارگردانی را در تمام عمرش انجام می دهد و از بازیگران جوانش نیز به خوبی بازی گرفته است.
فیلم با اینکه ساختاری پیچیده دارد اما به دلیل موشکافی های منطقی و استفاده درست از تکنیک های روایی برای هر بیننده ای قابل فهم می باشد. فیلم فضای امروزی جامعه مدرن را به خوبی به تصویر کشیده و ارتباطات انسانی در این فیلم به خوبی تعریف شده اند. شبکه اجتماعی یک فیلم تحسین برانگیز و در عین حال در خور ستایش است و باید پذیرفت که این فیلم یکی از برجسته ترین آثار سینمایی در سال های اخیر بوده است.
دختری با خالکوبی اژدها
دختری با خالکوبی اژدها نه تنها یک بازسازی مناسب از نسخه سوئدی آن نیست بلکه بسیار ضعیف تر از این فیلم چه در بخش کارگردانی و چه در بخش فیلمنامه نویسی عمل کرده است. فیلمنامه ای پر از شخصیت هایی که خیلی کم در فیلم دیده می شوند ولی در کلیت فیلم تأثیر گذار هستند و به سختی می توان درگیر فیلم شد و معمای فیلم را که قتل می باشد حل کرد. به همین دلیل نیز بیننده به ناچار از فکر کردن دست کشیده و حل معمای قتل را به شخصیت های فیلم می سپارد. در این بین استفاده از نماهای زیاد فینچر در سکانس های فیلم بیننده را بیشتر از همیشه سردرگم می کند. از سوی دیگر فیلم دچار چند پارگی شده، به طوری که در ابتدای فیلم شاهد داستانی جداگانه از دختری تنها در شهر هستیم که اگر از فیلمنامه حذف شود چندان ضربه ای به فیلم نمی زند و حتی کارگردان نیز برای نجات دادن فیلم از این دو پارگی تلاشی نکرده است. در این بین شخصیت پردازی برخی کاراکترها تا حدی قابل قبول بوده است. شخصیت لیزبت (رونی مارا) تا حد زیادی باور پذیر می باشد که این را هم می توان مدیون نویسنده رمان (استیگ لارسن) دانست. بازی دنیل کریگ در نقش مایکل به همراه رونی مارا بازی قابل قبول و خوبی می باشد.
دیوید فینچر درباره آخرین ساخته اش می گوید:
« طبعاً چیزی های در تبدیل کتاب 500 صفحه ای و به فیلمنامه ای 150 صفحه ای تغییر می کند.بعضی چیز ها هم از دست می رود و پیچیده گی های روابط شخصیت داستان.به نظر من در کتاب دسترسی آسان تری به عمق درونی آدم ها وجود دارد ».
دیوید فینچر با اینکه به دلیل تجربه هایی نو که همیشه برایشان در تلاش بوده مورد هجوم منتقدان قرار گرفته اما همیشه کارگردانی بی پروا برای تجربه کردن بوده و هیچ گاه دست از ساخت فیلم های مورد علاقه اش نکشیده است. او یکی از پرکارترین کارگردان های نسبتاً مدرن این روزهای سینمای جهان می باشد که در انتخاب فیلمنامه ها و کارهای آینده اش همیشه شجاعانه عمل کرده است و به همین دلیل می توان کارنامه او را کارنامه ای با فراز و نشیب های زیادی دانست که هیچ گاه چیزی از ارزش های فینچر در سینما کم نکرده است.
در ادامه بررسی زندگینامه و آثار فیلمسازان مطرح سینمای جهان در مطلب بعدی به جیمز کامرون فیلمساز سرشناس آمریکایی و کارگردان فیلم های مطرح و پرطرفدار تایتانیک و آواتار خواهیم پرداخت.
در همین رابطه بخوانید:
چهره مرموز و جذاب سینمای جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار ترنس مالیک
راوی قصه های تلخ؛ نگاهی به زندگی و آثار آلخاندرو گونزالس ایناریتو
فیلمسازی پایبند به عقاید مذهبی؛ نگاهی به زندگی و آثار فرانک دارابونت
بی پروا، راز آلود، مدرن؛ نگاهی به زندگی وآثار دیوید فینچر
فاتح گیشه های سینمای جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار جیمز کامرون
صاحب موج نو در سینمای پس از انقلاب ایران؛ نگاهی به زندگی و آثار عباس کیارستمی
خالق محبوب ترین فیلم های سال های اخیر سینمای جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار کریستوفر نولان
پدر سینمای پست مدرن جهان؛ نگاهی به زندگی و آثار کوئینتین تارانتینو
پز روشنفکری همراه با سیاست؛ نگاهی به زندگی و آثار پاول هگیس
راوی قصه های آدم های سخت کوش و نا امید؛ نگاهی به زندگی و آثار استیفن دالدری
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|